جلسه پنجم از دوره شصتم از سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر، با استادی مسافر مهدی، نگهبانی مسافر ناصر و دبیری مسافر اسماعیل، با دستور جلسه «وادی چهارم و تأثیر آن روی من» و «جشن یک سال رهایی مسافر حسین» پنجشنبه 31 خردادماه ۱۴۰۳ ساعت 15:30 برگزار گردید.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240621_220625.jpg)
سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر؛ تشکر میکنم از مرزبانان و ایجنت عزیز که تدبیری اتخاذ کردند تا جلسه نیم ساعت زودتر شروع شود، زیرا این جشنها پیامی است برای تازه واردین و این کار باعث شد زمان تشکیل لژیونها محفوظ بماند. به دوستانی که از نمایندگی تخت جمشید شیراز و لژیون لامرد تشریف آوردهاند خوشآمد میگویم.
بخش اول دستور جلسه یعنی وادی چهارم، این مسئله را مطرح میکند؛ که ما باید مسئولیت کارهایمان را خودمان بر عهده بگیریم و مشکلات، مسائل و گرههایی که درگیر آن هستیم را خودمان حل کنیم. حال به فرض اینکه این مسئله را بپذیرم و شروع به انجام و حل این مشکلات کنم؛ در این مواقع همیشه یک سوال ذهنمان را درگیر میکند؛ که چرا این مشکل برای من به وجود آمده؟! چرا من درگیر اعتیاد شدم؟! چرا من ...؟!
با توجه به صحبتهای آقای مهندس این سوال فقط یک جواب دارد و آن این است که من باید بدانم شروع زندگی من با تولد نیست و پایان آنهم با مرگ نخواهد بود. اگر این نکته را درک کنم که از روز آغاز خلقت و یا آن پیمان (روز الست) تا به امروز یک کارنامه و زندگیهایی داشتهام و آن کارنامه و جمعبندی آن حیاتها بوده که امروز باعث شده مشکلات و یا استعداد خاصی را داشته باشم، پذیرش آنها برای من راحتتر میشود.
باید بپذیرم مسئله و یا مشکلی که امروز درگیرش هستم، چیزی است که به دست خودم به وجود آوردهام. برای مثال اگر درگیر اعتیاد هستم آن را به دست خودم رقمزدهام و باید ریشه آن را در خودم جستجو کنم و نباید فکر کنیم که لزوما همه این مسائل بد هستند؛ زیرا فلسفه حیات این است که ما درگیر مشکلات و گرهها بشویم و آنها را حل کنیم و ارتقا یابیم.
بخش بعدی جشن یک سال رهایی مسافر حسین است. بارزترین خصوصیت حسین این بود که حرفشنوی داشت و همین مسئله باعث موفقیت او شد و هر نکتهای را که به او میگفتم عملی میکرد و فوقالعاده انسان کم حاشیهای بود و وقتیکه برای رهایی به تهران میرفتیم گفت که میخواهم هزار متر زمین به کنگره بدهم و استارت لژیون لامرد از اینجا شکل گرفت.
حسین زمین را اهدا کرد و مبلغی جمع شد و درنهایت جناب مهندس اجازه دادند تا لژیون لامرد تشکیل شود و این حرکت به این معنی است که هرکدام از ما میتوانیم تعیینکننده باشیم که بخشی از انسانها از تاریکی اعتیاد که یک مسئله بغرنج برای خانوادههاست، بیرون بیایند.
پیام تولد:
بیشک، حل مسائل و گشودن گرههای زندگیمان، از مسیر گشوده شدن گرههای انسانهای دردمند میگذرد. در ادامه انجام این عمل عظیم برای شما از خداوند توفیق طلب میکنم.
اعلام سفر:
با 15 سال تخریب وارد کنگره 60 شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک، درمان به روش DST و با داروی OT ده ماه و هفت روز به راهنمایی مسافر مهدی سفر کردم، در ادامه 11 ماه مسافر درمان سیگار بودم، رهایی 1 سال و 11 ماه
آرزوی مسافر:
گسترش شعبههای بیشتر کنگره در جنوب کشور و نجات یک انسان دردمند از بند مواد مخدر
سخنان مسافر حسین:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر؛ من از طریق همسفرم با کنگره آشنا شدم و ایشان برای من خیلی زحمت کشیدند. در دوازده سالی که قطع مصرف داشتم دستوپایم درد داشت و همیشه وسوسه مواد و سیگار داشتم و حتی وقتی کسی پیشم سیگار میکشید، دوست داشتم دوباره سیگار بکشم؛ اما امروز که حدود دو سال از رهایی من میگذرد خبری از آن دردها و وسوسهها نیست. این سلامتی و حال خوب را از کنگره و کمکهای راهنمای خودم و تجربههای شما دوستان به دست آوردم.
من از ابتدای سفرم سعی کردم هر چه راهنما به من میگفت را گوش بدهم و عملی کنم. هیچوقت باور نمیکردم به این راحتی شبها بخوابم! هر شب ساعت ۱۰ میخوابم و صبح ساعت ۶ بیدار میشوم، درصورتیکه زمان قطع مصرف همیشه تا ساعت ۳ یا ۴ صبح بیدار بودم.
در این دنیا هیچچیز مال ما نیست، داشتههایمان یک مدتی دست ما امانت هستند. هر کمکی که به کنگره کردم بیشتر از آن به زندگی من برگشته است. زمینی که آقای مهندس اجازه دادند به کنگره تقدیم کنم، از زمانی که کره زمین شکلگرفته، وجود داشته؛ اما امروز بهترین استفاده را میشود از آن داشت و در آینده انسانهای بسیاری در آنجا به درمان اعتیاد خواهند رسید.
امروز حاضرم هر آنچه دارم را به کنگره ببخشم؛ چون قبل از من یک نفر هزینه درمان من را حساب کرده، پس من هم باید این کار را برای آیندگان انجام بدهم. از خداوند میخواهم که بتوانم همیشه در کنگره خدمت کنم، چون خدمت ضامن سلامتی من است و باعث میشود روزبهروز حالم بهتر شود.
راهنمای من آقای مهدی در این مسیر خیلی به من کمک کرد و باعث شد که امروز در این جایگاه قرار بگیرم و حال خوبی داشته باشم، قدردان زحماتشان هستم.
سپاسگزارم از آقای پوریا، مهدی و مرتضی و دوستانی که به لامرد میآیند و زحمت میکشند، این عزیزان بسیار پیگیر بودند تا لژیون لامرد راهاندازی شود و شروع به کار کند. همچنین تشکر میکنم از دوستانی که امروز از شعبه تخت جمشید شیراز و لژیون لامرد آمدهاند.
سخنان راهنما همسفر مرضیه:
سلام دوستان مرضیه هستم یک همسفر؛ به آقای حسین و راهنمای محترمشان تبریک میگویم و همینطور به همسفرشان خانم فاطمه تبریک عرض میکنم. خانم فاطمه از اولین رهجوهای شعبه خلیجفارس بودند که آمدند، ماندند و تلاش کردند و برای من یک الگو هستند. انشاالله که در این مسیر پایدار باشند و ایشان را در جایگاههای بالاتر ببینیم و اینکه بتوانند در لامرد خدمت کنند.
سخنان راهنما همسفر فاطمه:
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر داوود و حسین؛ خوشحالم که در این جایگاه قرار دارم، امیدوارم همه سفر اولیها این جایگاه را تجربه کنند، خصوصا همسفران عزیز که با امید و آرزو وارد شعبه میشوند و برای مسافرانشان تلاش میکنند و بال پرواز مسافر هستند. قطعا این عزیزان با تلاش این روز را تجربه خواهند کرد.
مسافر من بعد از 12 سالی که قطع مصرف داشت، برگشت خورد و من هیچوقت برای آمدن به کنگره به او اصرار نکردم. زمانی که سفرش را در بوشهر شروع کرد، روزهای سختی را گذراند و بارها بود که هزینه تهیه دارو و بنزین را هم نداشت ولی لحظات آخر همهچیز جفتوجور میشد.
روز رهایی حسین سوم مرداد بود، در مسیر که به تهران میرفتیم مسئله زمین را مطرح کرد و با مشورت با راهنمای خودشان آقای مهدی و تأیید آن توسط جناب مهندس، زمین را اهدا کرد. هفدهم مهرماه من خبردار شدم که آقای مهندس مجوز تشکیل لژیون لامرد را صادر کردهاند و چند ماه بعد هم کلینیک و شرایط محیا شد و لژیون آغاز به کار کرد. خدا را شکر میکنم که امروز عزیزان بسیاری در لامرد در حال آموزش دیدن هستند و انشاالله که لژیون گسترده بشود و همه بتوانند از این نعمت برخوردار بشوند. از آقایان پوریا، مهدی، مرتضی و دیگر عزیزانی که در لژیون لامرد خدمت میکنند کمال تشکر را دارم.
در کنگره اگر خواسته خدمت کردن داشته باشیم بعد مسافت اهمیتی ندارد. در ماه من حدود 115 ساعت مسیر لامرد به شیراز را طی میکنم و این مسیر آنقدر انرژی دارد که هیچگاه احساس خستگی و ناامیدی برایم به وجود نیامده، درواقع در این مسیر چیزی ندیدم جز؛ عشق و عشق. متشکرم
نگارش و ثبت: مسافر اسماعیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
1324