English Version
English

گفت و گو با همسفر فردوس

گفت و گو با همسفر فردوس

با سلام لطفاً خودتان را به روش کنگره معرفی کنید:

با سلام فردوس هستم همسفر نعمت، با 18 سال تخریب وارد کنگره 60 شعبه بوشهر شدیم، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک به صورت کشیدنی، به روش DST و شربت OT درمان شدیم، مدت سفر 12 ماه، 4 ماه است که آزاد و رها هستیم. به راهنمای خوب مسافرم آقای شاهرخ کشوری و راهنمای خوب خودم خانم مرضیه

 

خانم فردوس کمی از دوران تخریب برایمان بگویید:

دوران تخریب واقعاً دوران سختی بود. مسافر من در زمان مصرفش خیلی بداخلاق و عصبی بود. از جمع گریزان بود و حال و حوصله کسی را نداشت. خوب نمی‌توانست از حقش دفاع کند و کار که می‌کرد خیلی راحت پولش را می‌خوردند و پول آن‌چنانی به خانه نمی‌آورد. دستم خیلی تنگ بود و زندگی به سختی می‌گذشت. من هم اصلاً شرایط و حالش را درک نمی‌کردم. شب‌ها تا دیروقت بیرون می‌ماند. به من و بچه‌هایم هیچ اهمیتی نمی‌داد و اکثر اوقات با هم درگیر می‌شدیم. من خیلی ناراحت بودم و از شدت ناامیدی دلم می‌خاست از او جدا شوم ولی به خاطر دو فرزندم تحمل می‌کردم. حال خیلی بدی داشتم و کلاً از درمان شوهرم ناامید بودم و تصور می‌کردم که تا آخر عمرم باید این اوضاع را تحمل کنم. همیشه نفرینش می‌کردم و از خدا مرگش را می‌خاستم. زندگی در کنار یک مصرف کننده واقعاً سخت است و من در زمان تخریب مسافرم خیلی زجر کشیدم.

آیا در گذشته مسافرتان به روش دیگری هم موادش را ترک کرده بود؟

بله من برای خوب شدن مسافرم خیلی تلاش کردم و خودم را به در و دیوار می‌زدم. هر راهی که پیشنهاد می‌شد و می‌توانستم را رفتم.5 سال به یک NGO دیگر می‌رفتم که همسرم فقط 8 ماه همراهیم کرد و فایده‌ای نداشت و مسافرم دوباره برگشت می‌خورد و حالش بدتر می‌شد. یک بار هم با قرص ترامادول ترک کرد.

 

چگونه با کنگره 60 آشنا شدید؟

 از طریق یکی از دوستان که هم‌اکنون در کنگره کمک راهنمای همسفران هستند با کنگره آشنا شدم. اوایل باور نمی‌کردم که در اینجا هم نتیجه بگیرم. به مسافرم که گفتم بیا به کنگره برویم ناامیدانه گفت فایده ندارد ولی هر طور بود راضی‌اش کردم و او را با خودم به کنگره آوردم. که اتفاقاً همان روز جشن رهایی یکی از مسافران بود.

 

سفر اولتان چطور بود؟

مسافرم از همان ابتدا تسلیم راه و روش کنگره بود. از همان ابتدای سفرش سی‌دی‌ها را گوش می‌داد و دارویش را به موقع می‌خورد ولی زمانی که دارویش تیپر می‌شد و یک پله از دارویش کم می‌شد حالش کمی بد می‌شد و عصبی و بداخلاق می‌شد. ولی من چون خودم در کلاس‌ها شرکت می‌کردم و همراهش بودم درکش می‌کردم و محیط خانه را برایش آرام نگه می‌داشتم.

 

خانم فردوس نظر شما در مورد جمله "همسفر بایستی مسافرش را رها کند" چیست؟

همسفر نبایستی مسافرش را کنترل کند. خودش هم از آموزش‌های کنگره استفاده کند تا بتواند شرایط مسافرش را درک کند. اوایل سفرمان من داروی مسافرم را با سرنگ اندازه می‌گرفتم و به او می‌دادم و پس از مدتی متوجه شدم که کارم اشتباه است و نباید در این کارها دخالت کنم.

 

به نظر شما آیا لازم است همسفر گاهی اوقات در مقابل رفتار مسافرش سکوت کند و او را به حال خودش واگذارد؟

بله. اگر در مورد خودم بخواهم بگویم من خیلی وقت‌ها که مسافرم عصبی بود و حال خوشی نداشت و دارویش کم شده بود در مقابلش سکوت می‌کردم. در طول سفرمان به چشم به فرد بیمار نگاهش می‌کردم و همین خیلی به من کمک کرد. خدا را شکر مسافر من در طول سفرش روی برنامه بود و خودش در کلاس‌ها شرکت می‌کرد و هیچ وقت هم گریز نزد. در واقع مسافر خودش باید بخواهد و در صراط مستقیم قرار بگیرد و از کارها ضد ارزشی دوری کند. اگر مسافر در طی سفر گریز زد و مصرف کرد همسفر نباید چیزی بگوید و به رویش بیاورد. کم‌کم خودش در صراط مستقیم قرار می‌گیرد.

 

مسافرتان در طی سفر اول چه تغییراتی کرد؟

مسافر من در طی سفر اولش خیلی تغییر کرد و روز به روز بهتر شد. در زمان تخریبش خیلی دروغ می‌گفت و پنهان کاری می‌کرد ولی طی سفرش کم کم دروغ را کنار گذاشت و روزبه‌روز آرام‌تر شد و دیگر عصبی نبود. همیشه شاکر بود که خداوند کنگره را در سرنوشتش قرار داده است. خواب شبانه‌اش تنظیم شد و راحت می‌خوابید. رنگ و رویش بهتر شد و از لحاظ ظاهری خیلی تغییر کرد و الان در چهره‌اش آرامش و آسودگی خاطر وجود دارد و این ناشی از آرامش درونش است.

آیا خودتان هم طی سفر تغییراتی داشتید؟

بله خودم قبل از ورودم به کنگره حالم خیلی بد بود و ناامید بودم و خیلی وقت‌ها گریه می‌کردم و باعث ناراحتی بچه‌هایم می‌شدم. ولی طی سفرم امیدوار شدم و روزبه‌روز روحیه‌ام بهتر شد دیگر خودم و زندگی‌ام را با دیگران مقایسه نمی‌کردم و خیلی احساس آرامش و خوشحالی در وجودم شکل گرفت و همیشه شاکر بودم.

 

به نظر شما برای رسیدن به حال خوب در کنگره باید چکار کنیم؟

برای رسیدن به حال خوب اول بایستی از آموزش‌ها بهترین استفاده را ببرم و روی جهان‌بینی خودم کار کنم. به دیگران محبت کنم و دل دیگران را به دست بیاورم و در مورد کسی قضاوت نکنم و پیوند محبت بین خودم و بقیه همسفران را محکم‌تر کنم. خدمت کنم تا حالم خوب شود.

 

الآن در چه جایگاهی خدمت می‌کنید؟

در جایگاه نگهبانی که بسیار حس خوبی به من می‌دهد.

 

چرا با وجودی که مسافرتان به رهایی رسیده است هنوزم به کنگره می‌آیید؟

برای استفاده بیشتر از آموزش‌ها و بهتر شدن حال خودم و مسافرم به کنگره می‌آیم. می‌آیم که به دیگران خدمت کنم. می‌آیم که مفید باشم.

 

روز رهایی مسافرتان چه احساسی داشتید؟

حال و احساس خیلی خوبی داشتم و اصلاً باور نمی‌کردم. شب قبلش از خوشحالی خوابم نمی‌برد و وقتی آقای مهندس را از نزدیک ملاقات کردم خیلی خوشحال شدم و اصلاً در باورم نمی‌گنجید.

 

برای بقیه همسفران چه پیامی دارید؟

مسافرشان را تنها نگذارند و همراه با مسافرشان به کنگره بیایند. مسافر را تحقیر نکنند و به او احترام بگذارند. اگر حالش خراب است در مقابلش سکوت کنند. سعی کنند زبان خود و مسافرشان را باهم یکی کنند تا بتوانند همدیگر را درک کنند و زندگی‌شان روزبه‌روز بهتر شود.

 

آیا آموزش‌های کنگره در زندگی شما هم تأثیر گذاشته است؟

بله. صد درصد. من قبلاً اکثر کارهایم را بدون تفکر انجام می‌دادم و ولی حالا یاد گرفته‌ام که هر کاری را بایستی با تفکر انجام دهم. قبلاً بدون دلیل و ناآگاهانه دیگران را قضاوت می‌کردم و خیلی غیبت می‌کردم و دیگر اینکه مسافرم را پیش دیگران تحقیر می‌کردم. ولی حالا جلوی دیگران از خوبی‌ها و تغییرات مثبتش صحبت می‌کنم و در این مورد خیلی خوشحالم.

 

اگر خاطره‌ی جالبی در زمان تخریب و یا در طول سفرتان دارید برایمان تعریف کنید؟

یک خاطره که در زمان تخریب مسافر دارم و بسیار جالب است را دوست دارم برایتان تعریف کنم. من قبل از ورودم به کنگره هیچ علم و شناختی در مورد اعتیاد نداشتم. تصور می‌کردم اگر فرد مصرف کننده را در یک اتاق حبس کنی ترک می‌کند. بنابراین یک روز تصمیم گرفتم شوهرم را زندانی کنم تا به خیال خودم ترک کند. قفل بزرگی و گران قیمتی خریدم و منتظر ماندم که شوهرم به منزل بیاید. ولی هنوز دو دل بودم و می‌ترسیدم. (با خنده) خوشبختانه به فکرم رسید که به یک کلینیک ترک اعتیاد زنگ بزنم. تماس گرفتم و خانمی در جوابم گفت کار اشتباهی است و دیگر منصرف شدم. یک خاطره هم از روزهای آخر سفر اولمان دارم. روز سیزده‌بدر امسال برخلاف سال‌های قبل مسافرم همراه ما بیرون آمد و ساعت‌ها بدون هیچ مشکلی کنار من و بچه‌هایم و فامیل گذراند که این برای من بسیار لذت‌بخش بود.

 

و سخن پایانی:

اول از همه خدا را سپاس می‌گویم و بعد از آقای مهندس دژاکام بسیار تشکر می‌کنم. از آقای امیرحسین علامی که بنیان‌گذار شعبه بوشهر هستند و آقای شاهرخ کشوری راهنمای مسافرم خیلی تشکر می‌کنم. و آرزو می‌کنم همه مسافران به رهایی برسند.

 

با تشکر از همسفر عزیز خانم فردوس

 

گفت‌وگو: همسفر صدیقه
عکس از: همسفر لیلا
نمایندگی بوشهر
تاریخ:95/5/19
http://booshehr.congress60.org

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .