پیام برای کسانی که به دنیایی تازه قدم نهادهاند و به خویش خویشتن توجه مینمایند، بر شما واجب و ضروری است که از سخن به نقطهی عمل حرکت بنمایید و بر زمین و سماء توجه کنید.
دنور همسفر زهره و پهلوان مسافر احسان با تخریب ۱۰سال با آنتی ایکس مصرفی تریاک و شیره وارد کنگره شدند. به مدت ۱۰ ماه و ۲۵ روز با روش DST و داروی OT به راهنمایی مسافر شهرام و همسفر زهرا سفر کردند. هماکنون ۷ سال و ۶ ماه است که با دستان پر توان آقای مهندس دژاکام از بند اعتیاد رها هستند. مسافر احسان در جایگاههای دبیری، نگهبانی، مرزبانی، راهنمای تازهواردین، دبیری لژیون سردار خدمت کردهاند و اکنون هم در جایگاه های راهنمایی، ورزشبان قسمت باستانی و نگهبانی لژیون سردار مشغول به خدمت هستند.
همسفر زهره نیز در جایگاههای دبیری، نگهبانی، مرزبانی، صدور کارت، مسئول امتحانات، دبیری و خزانهداری لژیون سردار خدمت کردهاند و اکنون هم در جایگاههای راهنمایی و ورزشبانی والیبال مشغول به خدمت هستند.
با عرض سلام و احترام خدمت شما دو بزرگوار، در ابتدا اگر سخنی دارید با گوش جان پذیراییم.
همسفر زهره: شاکر خداوند هستم، سپاسگزارم از جناب مهندس دژاکام و خانواده محترمشان که در زندگی ما دست رحمت خداوند شدند، خوشحالم که در خدمتتان هستم، خدا قوت عرض میکنم خدمت شما خدمتگزاران بخش وبلاگ و متشکرم که به ما فرصت این گفتگو را دادید.
مسافر احسان: تشکر میکنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان که بستری را فراهم کردند تا افراد به رهایی از بندهای تاریکشان برسند و خدا قوت خدمت شما خدمتگزاران وبلاگ همسفران، خیلی متشکرم که به من و همسفرم فرصت این خدمت را دادید.
مزیت بودن و خدمت کردن مسافر و همسفر در کنار یکدیگر چیست؟
مسافر احسان: خدمت کردن در جایگاهی از اجتماع سبب ایجاد انرژی در فرد میشود، در کنگره نیز به لطف خدا و زحمات جناب مهندس بستر امنی فراهم شده که افراد از دام اعتیاد به رهایی میرسند، در ادامه مشتاق خدمت کردن به همنوعان خود میشوند و زهی سعادت که در این مسیر، همسفر و مسافر در کنار هم قدم بردارند و یار و یاور یکدیگر باشند؛ چرا که هر مسیری چالش های خود را دارد و چنانچه همسفر هم قدم مسافر خود باشد، میتواند رفیق روزهای سخت او باشد و به او قوت قلب برای ادامه مسیر را بدهد.
همسفر زهره: در کنگره، وقتی فرد حرکتش را در مسیر درمان و آگاهی همراه با شریک زندگیاش انجام میدهد؛ مانند بندبازی میشود که ممکن است گاهی به چپ و گاهی به راست متمایل شود؛ اما در نهایت وجود دو بال توانمند، او را به تعادل بازمیگرداند، زبان مشترک پیدا میکنند و دلهایشان به یکدیگر نزدیکتر میشود. خدمت هم که به عقیده من آموزش در لول سخت تری است، به تنهایی میسر نیست و همدلی اعضای خانواده را میطلبد؛ اگر مسافر و همسفر هر دو هم مسیر باشند همچنان تلاش میکنند؛ همانگونه که خودشان طعم شیرین خدمت را چشیدهاند و دیگری هم این حس زیبا را تجربه کند و نهایت همدلی و همکاری در خانواده ایجاد میشود.
با شنیدن اسم لژیون سردار، چه چیزی در ذهن شما نقش میبندد؟
همسفر زهره: لژیون سردار از نظر من، منتهای وادی چهاردهم است؛ مشق عشق به مخلوق برای رسیدن به عشق خالق.
مسافر احسان: لژیون سردار واقعا پایه عشق و محبت تمام خدمتهاست، عشق به همنوع این است که انسان ها بدون هیچ تمنایی حرکت میکنند و از دارایی شان، از خواستههایشان میگذرند، تا یک نفر دیگر مانند آنها طعم رهایی و سلامتی را بچشد، همین باعث رشد انسان ها در ابعاد مادی و معنوی میشود و یکی یکی دریچه ها را برایشان باز میکند.
با ورود به کنگره۶۰ اصلیترین تغییر در زندگیتان چه بود؟
مسافر احسان: با ورود به کنگره۶۰، کل زندگی ما تغییر کرد اصل و فرع و همه چیز. اتفاقی که برای ما رقم زد، رسیدن به صلح و آرامش بود و همچنان به لطف خدا و آموزشهای جهانبینی جناب مهندس، روند صعودی دارد. من که پیدا نکردهام و بلد نیستم جایی در دنیا که بتواند به این زیبایی و آرامی انسانها را به صلح و آرامش برساند.
همسفر زهره: اگر بخواهم در یک کلمه بگویم کنگره۶۰ امیدی که دیگر جایی در زندگی من نداشت را جایگزین ناامیدی کرد و همین امید بود که به ما توان حرکت دوباره را داد.
باز هم با تبریک پهلوانیتان لطفا از انگیزه خود برای اعلام آن بفرمایید.
مسافر احسان: من همیشه آرزوی پهلوانی را داشتم؛ اما مهمترین انگیزهای که مرا برای قدم برداشتن مصممتر کرد، ساخت شعبه جدیدمان کارون بود که الحمدلله بزودی هم افتتاح میشود. کار، به سبب کسری مالی متوقف شده بود و من در آن لحظه مهمترین الویتم را کنگره دیدم نه خواستهها و نیازهای خودم، در ادامه هم خدا کمک کرد و توان پرداخت فراهم شد و بعد از آن هم کمک به حرکت عظیم جناب مهندس جهت راه اندازی دانشگاه بین المللی درمان اعتیاد و درمان بیماریهای صعب العلاج بوده و هست همچنان.
خانم زهره، شما به عنوان یک همسفر زمانی که مسافرتان اعلام پهلوانی کردند چه واکنشی داشتید؟
همسفر زهره: از زمانی که یادم هست بیشترین شوق خدمت را در مسافرم برای خدمت مالی دیدهام و انتظار این حرکت زیبا را داشتم ولی برای سال بعد؛ چون شرایط اصلا برای آن مهیا نبود، ولی وقتی که مسافرم به خانه آمد و گفت من میخواهم اعلام پهلوانی کنم کار شعبه جدید خوابیده است، من اصلا حال خوبی ندارم؛ ولی اگر تو راضی نباشی این کار را نمیکنم. خدا را گواه میگیرم که بدون معطلی گفتم توکل برخدا برو جلو خدا بزرگ است، اصلا هم در فکر جور شدن ۴۰۰ میلیون تومان مابقی هم نباش، نهایتش خانه را میفروشیم، خداراشکر خداوند در ادامه مثل همیشه رحمت و برکتش را شامل ما کرد و خداراشکر به راحتی مابقی مبلغ نیز پرداخت شد.
شما همیشه میگویید در قسمت مالی اگر انسان با تمام توانش وارد شود آن وقت است که دریافتها اتفاق میافتد، لطفا از تجربه خودتان در رابطه با این موضوع برایمان بگویید.
مسافر احسان: خاطرم هست اولین سال تولدم، آرزوی تولدم عضویت در لژیون مالی بود، که آن زمان مبلغش ۵ میلیون تومان بود و من واقعا زیر صفر بودم، لطف خدا شامل حالم شد، وامی برایم جور شد و عضو شدم در ادامه همسفرم عضو شد، سال بعد یادم هست موبایلم خراب بود؛ اما اولویتم حق عضویت سردار بود، وقتی هم که مبلغ دنوری را پرداخت کردم خیلی دوست داشتم انگشتر طلای دنوری را داشته باشم؛ اما دیدم اگر همسفرم هم این خدمت را تجربه کند برایم شیرینتر است و در ادامه هم مبلغی را برای خرید ماشین پس انداز کرده بودم که دیدم راه اندازی شعبه دوم مرا بیشتر خوشحال میکند و اقدام کردم برای پهلوانی. این خاطرات را که عرض میکنم صرفا برای گفتن این مطلب هست که؛ در تمام این سالها آنچه که به من قوت قلب داد، ایمان بود، گویی با تمام وجودم به مسیری که داشتم حرکت میکردم ایمان داشتم،
ایمان به خداوند، ایمان به کنگره، به جناب مهندس، به نوع دوستی و این داستان فکر میکنم برای همه اعضای لژیون سردار صدق میکند و اگر اتفاقاتی که در کنگره و در لژیون سردار میافتد را بیرون از کنگره بخواهیم تعریف کنیم شاید هیچ کس باور نکند. خداراشکر میکنم برای اجازه خدمتی که هر روز برکات مادی و معنویاش را در جای جای زندگیام میبینم و یک جایی داریم میپریم که ایمان داریم آن پایین کسی هست که ما را در آغوش میگیرد.
همسفر زهره: آقا امین در سی دی تیر و کمان میگویند که باید خودم را در معرض چیزی قرار بدهم تا آن توانایی در من ایجاد بشود. آنچه که در لژیون سردار آموختم این بوده که باید با کمی بیش از توانم حرکت کنم تا در ادامه تواناییام؛ همچنان افزایش یابد یاد ندارم هیچ سالی به اندازه توانمان خدمت مالی کرده باشیم چه من و چه مسافرم، همیشه حرکت به گونهای بود که در لحظه اول میگفتم: این مبلغ خیلی خوب است ولی خب از کجا؟ ولی به لطف آموزشهای کنگره چنان ایمانی در قلب من کاشته شده است طی این سالها، که میدانم در ادامه طبق کلام استاد سردار: پاداش شما دست همیاری شما را خواهد داد.
چه دیدگاهی در شما باعث میشود که هر سال پر توانتر در لژیون سردار شرکت کنید؟
همسفر زهره: من عاشق این بیت شعرم:
"عشق؛ ما را پی کاری به جهان آورده است/ ادب این است که مشغول تماشا نشویم..."
الگوی همه ما جناب مهندس بنیان کنگره هستند از ایشان آموختهام که هر چه بیشتر دریافت میکنم باید بیشتر هم پرداخت بکنم و این حس خوبی که من در کنگره دریافت میکنم هر لحظه صعودی است و جز شکر هیچ کلمه دیگری به ذهنم نمیرسد و فکر میکنم این کمترین کاری است که میتوانم در هستی انجام بدهم.
مسافر احسان: آنچه که در کنگره آموختهام این بوده است که دریافت ها در سیستم الهی برپایه پرداخت ها است. حرکت کنگره در این سال ها همواره رو به رشد بوده و اگر من هم میخواهم در این سیستم بمانم باید با این رشد، همسو شوم در همه زمینه ها، چه خدمت مالی و چه غیر مالی.
آیا اعجازی در زندگیتان اتفاق افتاده که دلیل آن اعجاز، خدماتتان در لژیون سردار باشد؟
مسافر احسان: قصه بخشش در لژیون سردار، همان قصه گذشتن است البته در ظاهر و به ظاهر هم برکت مالی به همراه می آورد؛ اما اتفاق بزرگتری که رقم میزند قدرت گذشتن در صور پنهان است ،گذشتن از صفاتی که هر چه سعی میکنی نمیتوانی از آنها عبور کنی؛ اما وقتی شروع به گذشتن از مالت، جانت، وقتت میکنی آن گره ها کم کم باز میشوند.من خودم پس از آن که جناب مهندس که خودشان از نظر بنده جهان پهلوان هستند، آن شال زیبای پهلوانی را به گردن من آویختند احساس کردم توانایی هایی در من ظاهر میشود که قبلا هیچ خبری از آنها نبوده و عبور از بسیاری گره ها برایم بزرگ ترین دستاورد و اعجاز این خدمت بوده است.
همسفر زهره: ورود ما به کنگره بزرگترین اعجاز زندگی ما بوده و هست. در طی این سالها آنقدر معجزهها اتفاق افتاده که شاید اگر نباشند ما تعجب میکنیم؛ چون به قول جناب مهندس از یک جایی به بعد دیگر، بازی در آگاهی است. چه خطراتی که از بیخ گوش خودمان و عزیزانمان عبور میکرد، چه ضررهایی که جلوی آن به آنی گرفته میشد، چه پول و برکاتی که بیحساب و از جایی که فکرش را نمیکردیم وارد زندگیمان میشد و اینها همه نبوده و نیست؛ مگر برکت عشق به هم نوع، گذشتن از خود و دل بستگی های خود فکر میکنم خدمت مالی یک ضمانت زیبا هست برای تداوم این حال خوبمان و بودنمان در کنگره.
و اما سخن پایانی...
همسفر زهره: شاعر میگه: ما نبودیم و تقاضا مان نبود
لطف تو ناگفته ما میشنود. من اگر هر لحظه هم خداراشکر کنم در مقابل لطف و رحمتی که به واسطه ی وجود کنگره وارد زندگی ما شد و موجودیتی که کنگره به هستی ما و به زندگی ما بخشید به نظرم باز هم کم است. امیدوارم قدردان لطف و رحمت خداوند باشم، تلاش کنم خدمتم را به شایستگی انجام دهم و در جهت اهداف کنگره عمل سالم را انجام بدهم همچنین از راهنمای عزیزم خانم زهرا ممنونم که نور کنگره را وارد قلب من نمودند و همواره الگوی خدمت برای من بودند.
مسافر احسان: در پایان شاکر خداوندم برای حضورم در کنگره و باز هم از معجزه قرن، جناب مهندس سپاسگزارم که چراغ راه انسان های دردمند شدند و اجازه خدمت دادند، از راهنمای بزرگوارم آقای شهرام حافظی تشکر میکنم که همواره الگوی شایسته ای برای من بوده و هستند، همچنین از شما ممنونم برای زمانی که در اختیار ما گذاشتید. امیدوارم هر سال با توان بیشتر و قدم های محکمتر در مسیر کنگره خدمت کنیم و بدانیم این جهان، جهان مادی است، باید از مادیات بگذری و بدهی تا در ادامه تغییرات حاصل شود و ایمان داشته باشیم کوچکترین حرکت ما در لوح هستی حفظ میشود و به ما بر میگردد.
مصاحبه شوندگان: راهنما همسفر زهره و راهنما مسافر احسان
مصاحبه کننده: همسفر الهام رهجو راهنما همسفر نوریه (لژیون دوازدهم)
طراح سوالات: همسفر ملیکا رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم) و همسفر الهام رهجو راهنما همسفر نوریه (لژیون دوازدهم)
تنظیم و ویرایش: همسفر الهام رهجو راهنما همسفر نوریه (لژیون دوازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
17