به نام قدرت مطلق الله؛
دلنوشته ای از راهنمای محترم مسافر آرش به مناسبت هفته بنیان
حدود یک ماه پیش بود که بنا به روال برنامه آموزشی لژیون، مجددا برای آموزش کتاب ۶۰ درجه برنامهریزی کردم به طوری که یک سرفصل که از قبل انتخاب میشد و همه اعضا آن را روخوانی میکردند و در نهایت راجع به آن بحث و گفتگو میکردیم. مثل همیشه از صفحه نخست و مطلب بر پیشانی دفتر (استاد امین) شروع کردیم، یک حس خاصی به من القا شد که بلافاصله به صفحه ۲۲۱(عنوان: باوری در ناباوری) بروید و بخوانید. در حال خواندن مطلب بودیم که به اواسط آن رسیدیم. خواستم دوباره خودم را محک بزنم به همان جایی که نگهبان میفرمایند: به همان الله که ذکر نامش بدن ما را به لرزه در میآورد....
باز هم طاقت نیاوردم، حسی تلفیقی از بغض و اشک و شور و شعف! تضاد جذابی را تجربه میکردم و صد البته غیر تکراری!!
به گذشته برمیگردم، از اواخر دوران دبیرستان و نوجوانی علاقه زیادی به عرفان و ماوراء داشتم، ولیکن به علت جهل و ناآگاهی و نبود استاد و راه درست به بیراهه رفتم.
همیشه دوست داشتم که از یک انسان فرزانه و دانشمند زمانه بیاموزم و چراغ راه حقیقت و خروج من از سرگشتگی باشد. زهی خیال باطل؛ تمام این هیجانات و عرفان سطحی در انواع ضد ارزش ها، الکل و... محو و نابود شد.
حال برمیگردیم به اول قصه عشق؛ آنجا که اگر جناب مهندس به پرسش فرزند بزرگوارشان که آیا انتشار کتاب را بر آبروی خانوادگیشان مقدم میدانند جواب جناب آقای مهندس خیر بود، چه اتفاقی میافتاد؟ چه بر من و مایی که درگیر اعماق تاریکیها بودیم و راه نجاتی نبود میآمد؟!
جای دوری نمیروم و به خود نگاه میکنم؛ در بهترین حالت به شرط بقا و زنده بودن، با مصرف انواع و اقسام مواد مخدر و شاید قرص های اعصاب و روان، روزمرگی و روزمره گی را لنگ لنگان سپری میکردم. یادم نمیرود که همیشه وقتی از خانه به سمت محل کار میرفتم در این افکار مشوش بودم که خدایا تو را به صفت ستارالعیوب بودنت آبروی من و خانوادهام را حفظ کن تا دست آلوده اعتیاد رو و آشکار نشود!
اصلاً و ابداً در مخیله من درمان و حتی رسیدن به همان آدم قبل از مصرف وجود نداشت؛ ولیکن در نهایت به خواست خداوند و نفس مسیحایی و حیات بخش پیر فرزانه، نفس حقیقی و حق انسان برجسته و دانشمند معاصر، جناب مهندس حسین دژاکام تمام هستی و نیستی را در من دگرگون کرد.
کسی که با مناعت طبع و روح بزرگ و قلبی آکنده از عشق و محبت ، این روش و کسب زندگی را به همه در راه ماندگان و جستجوگران هدیه دادند، بدون کمترین تمنای مادی و چشم داشتی، زلال و ناب.
در پایان خداوند را شاکرم شاگرد مکتبی هستم که به مفهوم انسانیت جان دوباره بخشید و خلاء زندگی مرا در نبود استاد و راه درست به شایستگی التیام بخشید.
امیدوارم توفیقات الهی و اخروی برای جناب مهندس، بنیان کنگره ۶۰، خانواده گرامی و بزرگوارشان و همه خدمتگزاران کنگره همیشه جاری و مستدام باشد.
مسافر آرش 1403/09/30
تایپ: مسافر محسن
انتشار: مسافر میلاد
- تعداد بازدید از این مطلب :
196