دیدهبانها ستونهای کنگره هستند که بنای کنگره بر شانههای آنها استوار خواهد بود؛ بنابراین همه ما به آنها احترام میگذاریم. «بنیان کنگره ۶۰»
با توجه به هفته بنیان و به مناسبت بیستمین سال رهایی دیدهبان محترم علیرضا در نمایندگی حر در خدمت ایشان هستیم. در ادامه گفتگوی صمیمانه با ایشان داشتیم که توجه شما را به آن جلب میکنیم. عرض سلام و ادب، حضورتان را به نمایندگی حر خیرمقدم عرض میکنم.
مسافر علیرضا با آنتیایکس مصرفی تریاک و شیره وارد کنگره شدند. به مدت نه ماه و پانزده روز با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر محمد صادق سفر کردند. در حال حاضر هم به مدت بیست سال است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند.
هفته بنیان را در رأس به آقای مهندس و همه شما دیدهبانهای عزیز تبریک عرض میکنم لطفاً در مورد بنیان کنگره و این هفته برایمان توضیح دهید؟
هفته بنیان یک بزرگداشت است؛ برای انسانهایی که میتوانند بیایند و تغییر کنند که این اتفاق از چه زمانی و از چه تاریخی ۲۷، ۲۸ سال پیش و در چه شرایطی شروع به حرکت کرد. بنیان تاریخ است؛ هر ساختاری نیازمند تاریخ است؛ حتی آنهایی که تاریخ هم ندارند بن، ریشه یا بنیانی ندارند میروند و برای خود تاریخی درست میکنند تا بتوانند اصالت خود را اثبات کنند. ما هم تاریخ داریم و هم در این هفته به دلیل بزرگداشت این تاریخ جشن میگیریم و مرور میکنیم که از کجا کنگره۶۰ شروع به کار کرد، چه اشخاصی در این مسیر به کنگره کمک کردند و کنگره چه طور بود، لحظهبهلحظه چه تغییراتی کرد و امروز چه طوری است و از همه مهمتر اینکه چه کسی باعث این اتفاق شد.
امروز بیستمین سال رهایی شما در کنگره است از حس و حالتان یا دستاوردهای خود در این مدت برایمان بفرمایید؟
اینکه ما راجع به بنیان صحبت میکنیم؛ خیلی خوب است، خود آقای مهندس میفرمایند: «چه کسی میگوید مهم نیست، چه میگوید مهم است»؛ ولی درنهایت اینطور نیست، گوینده هم مهم است؛ البته من صحبت آقای مهندس را نقض نمیکنم؛ ولی در این قضیه فرق میکند. این مهم است که معلم، استاد، راهنما یا رب و مربی شما کیست؟ آیا حرف و عملش یکی است؟ آیا از آن چیزی که دم میزند صاحب آن است؟ این خیلی مهم است؛ چون در ادامه اگر زمین حاصلخیز نباشد، کمی که ریشه به عمق برود؛ اگر زمین تحمل بار را نداشته باشد، خشک میشود. اگر شما میگویید که ۲۰ سال است که در کنگرهای و آقای مهندس نزدیک به ۳۰ سال است که این اتفاق را رقمزدهاند؛ اگر امروز بزرگ و بزرگتر میشود به دلیل منابعی است که این خاک و ریشه دارند و اینکه شما میگویید که چه تغییری کردید؟ میخواهم بگویم: همه ما تغییر کردهایم، من هم بهنوبه خودم تمام تلاشم را کردم. شما کلاسهای مختلف را طی میکنید، آدمها یکدفعه حالشان خوب نمیشود، تدریجی خوب میشود؛ یکجایی قضاوت میکنید، جای دیگری حرکت میکنید و جایی هم میایستید، مبهوت قدرت و توانمندی ساختار میشوید، یکزمانی با اعداد، کلمات و لغات وارد بازی میشوید و یکزمانی سعی میکنید انجام دهید. من زمانی تغییر میکنم که آن چیزی که بنیان، نگهبان و راهنمای کنگره میفرمایند را در حد توانم انجام دهم؛ وقتی انجام میدهید نسبت به چه کسی خیلی تغییر میکنید؟ نسبت به زمان گذشته خودتان تغییر میکنید.
شما در صحبتهای روز چهارشنبه گفتید: «کلامی که در کنگره است قبلاً هم بوده» و آقای مهندس را، خود بخشش معرفی کردید امکانش است برای ما راجع به صحبتهایتان کمی توضیح دهید؟
آقای مهندس میفرمایند: «محبت کمان بیانتها است؛ یک سر کمان محبت است، یک سر دیگر عشق است و تیری که در چله کمان وجود دارد بخشش است. محبت، تا دارد تای محبت، خشم است. عشق هم تا دارد، تای عشق شهوت است؛ ولی بخشش تنها چیزی است که تا ندارد از بخشش میآیید عشق و محبت را تجربه میکنید؛ هیچ کسی از عشق و محبت نیامده، اصل مطلب بخشش است، اصل روزنه موجودیت، اصل هستی، خداوند، نیستی و هر آن چیزی که شما فکر میکنید بخشش است. من آن چیزی که از مهندس حسین دژاکام دیدم؛ فقط بخشش است؛ چون برای بخشش میبخشد و هیچ انتظاری از شما و من که چند سال است رها شدهام ندارد؛ فقط انتظار دارد که درست حرکت کنیم.
در کنگره گفته میشود که جایگاهها افراد را انتخاب میکنند به نظر شما این انتخاب به چه پارامترهایی بستگی دارد؟
اصولاً شما صاحب انتخاب هستید و اختیار دارید، سعی میکنید کسانی را وارد تیمتان کنید که توانمندی آن بازی را دارند و هر ساختاری هم یک نگهبان و صاحب دارد؛ مثل یک لژیون، هر ساختاری که شما فکر میکنید آب، خاک، باد و آتش، همه اینها ساختار دارند. هر ساختاری یک رب یا مربی دارد. کنگره هم بر اساس شرایطش انتخاب میکند؛ کسانی را که آن گزینهها را برای آن جایگاه دارند؛ البته یک پارتیبازی هم میکند و آنهم این است که کدامیک از این آدمها خواست بیشتری دارند.
هدف من از این مصاحبه این بود که با خواندنش بذر امید در دل همسفری کاشته شود لطفاً پیامتان را بفرمایید؟
اول ترس است، میوه ترس، جهل و نادانی است. ما باید از ترسمان جدا شویم تا بتوانیم تجربه کنیم، درک و احساس درستی داشته باشیم یا تجربه جدیدی کسب کنیم. ذات همسفر و خانمها امید است، جنس خانمها امید است و همسفرها باید جنسشان را باور داشته باشند. ما همه واحد و مستقل هستیم؛ یعنی من برای خودم، شما برای خودتان، همسفر برای خودش و مسافر هم برای خودش؛ در ادامه مسیر است که ما در کنار هم قرار میگیریم. به نظر من همسفرها مهمترین چیزی که باید برایشان مهم باشد خودشان هستند؛ چون از خود است که ما به دیگری میرسیم؛ یعنی آن چیزی که آقای مهندس میفرمایند: بیاموزند، تزکیه و پالایش کنند، در این صورت خانواده جمع میشود؛ اگر من جمع شوم خانوادهام هم جمع میشود از همه مهمتر که ما نیاز به این علم داریم، علمی که امروز و فردا با ما هست.
میخواهم از دیدهبان کنگره۶۰ سخنی را بهعنوان توشه راه داشته باشم، این سخن شما خطاب به من همسفر چیست؟
مهم این است که امروز همگی آموزش میگیریم. هر نفسی مستقل است من خودم را وصل کنم به همسفرم یا او خودش را به من وصل کند، ما به هم وصل هستیم؛ ولی هر کسی جوابگوی خودش است. هفته بنیان است و میدانیم که بنیان ما خیلی قوی و ارزشمند است؛ ولی آنجایی ارزش پیدا میکند که ما گوشمان را به او بدهیم و به آن چیزی که به ما میگوید عمل کنیم. ما بهای اینکه امروز دور هم جمع شویم و یک چنین معلمی بالای سرمان باشد را دادهایم. من حاضر نیستم بیشتر از این بها بدهم. هم سخت است و هم سهل، یک سفر دومی زمانی سفرش را آغاز میکند و میگوید من راه را پیدا کردم که صفت بخشش را در خود متجلی کند وگرنه هستی کلی کارمند دارد، من علیرضا اگر بخواهم مثل یک کارمند در خدمت به هستی عمل کنم؛ قطعاً به آنجایی که باید برسم نمیرسم.
همسفرانی که چندین سال است در کنگره حضور دارند؛ ولی مسافرانشان نمیآیند یا خوب سفر نمیکنند باید چهکار کنند؟
فقط باید صبر داشته باشند، من میگویم؛ فقط خودتان، این را بدانید اگر دارید صبوری میکنید؛ فقط تسویه حساب خودتان است؛ باید صبوری و تحمل کنید، این فرمان است. شما از یک سری چیزها محروم هستید. همسفر دنبال مسافر میگردد؛ نمیداند که برای خودش تلاش میکند؛ برای او تلاش نمیکند، به خاطر خودش میآید و آموزش میبیند؛ برای او کاری نمیکند. بهمحض اینکه متوجه شود آموزش برای خودش است قضیه فرق میکند.
در پایان اگر صحبتی هست بفرمایید؟
سخن پایانی من این است. کسانی که وارد سفر دوم میشوند در قلب سفر دوم با بخشش حرکت کنند. اگر آقای مهندس راجع به پهلوان، دنور و اعضاء لژیون سردار یا خدمت مالی صحبت میکند پول نمیخواهد، دوست دارد فرزندانش اجازه عبور در سرزمین سفر دوم را بگیرند؛ بدون بخشش دست آدمها خالی است. فهم کلمات نیاز به بخشش دارد وگرنه کلمات را باید ادا کنید و ادایش را در بیاورید، سفر دوم، سفر تزکیه و پالایش است، سفر معرفت و عمل سالم است. امیدوارم ما در کنار این دانش بزرگ بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم.
منظورتان از بخشش، بخشش مالی است؟
بله فقط مالی، من دیدهبان هستم، وقت گذاشتهام به اینجا آمدهام، پول نگذاشتهام، همه اینها مال کنگره است؛ صندلی، سنگ، در و ... همهچیز مال کنگره است و هر چیزی که من میگویم علم آقای مهندس است؛ ولی وقتی دست در جیبم میگذارم و پول میدهم؛ یعنی همه چیزم، زمانم را گذاشتهام. ما اشتباه میگیریم، ما داریم جبران خسارت میکنیم، بهمحض اینکه از مالمان میبخشیم، تازهوارد بخشش میشویم و اجازه پیدا میکنیم تا سوار مادیات شویم. فقط بخشش، آنهم بخشش کریمانه، بزرگترین بخشش این است که شما چشمتان را ببندید و در دل بخشش بروید، شما وقتی فرزندتان را هوا پرت میکنید، او که هوا میپرد؛ مطمئن است که شما او را میگیرید. بخشش هم این قدرت است؛ یعنی اگر در دل بخشش بروید، شما را میگیرد، بد هم میگیرد؛ ولی آدمها میترسند چون تجربه نکردهاند؛ وقتی تجربه هم میکنند خواسته دارند، این کار را خراب میکند متوجه نیستند، اجازه دهند تا بخشش، برایشان ببخشد، هستی شعور دارد.
تایپ و ویرایش: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
طراح سؤال و مصاحبهکننده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
عکاس: مرزبان همسفر منصوره
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
98