دل نوشته ای از پاره ای خاطراتم در کنگره 60 شعبه دماوند را شرح می دهم، من زمانی که وارد کنگره شدم حال روز بدی داشتم و فکر نمی کردم که کنگره بتواند به من کمک کند چون تجربه چند بار ترک را داشتم و موفق نشده بودم و به کنگره هم امید چندانی نداشتم و دوستی که من را معرفی کرده بود به من دل داری میداد و گفت بیا و صبور باش و اینجا می توانی از بند اعتیاد رهایی پیدا کنی ولی باز دل من راضی نمی شد و من سه جلسه نزد راهنمای تازه واردین آقا مهدی امینی گذراندم و خیلی از ایشان ممنونم و به لژیون دوم خدمت راهنمای خوب و با محبت آقا محمد رضا رفتم و من در اوایل هیچ چیزی نمی فهمیدم مخصوصا زمان که گفتند باید سی دی بنویسید و به خودم گفتم دیگه این یکی را نمی توانم ولی باز به خودم امید دادم و گفتم این آخرین فرصت است باید تمام تلاش خودت را بکنی تا اینکه با محبت های افراد شعبه بیشتر امید وار شدم وخدا را شکر سفر نسبتا خوبی را با کمک استاد عزیزم گذراندم و ده ماه و هفده روز سفر کردم و خاطرات خوب و پندهای فراوانی در کنگره۶۰کسب کردم و در روز ۱۴۰۳.۹.۱۲توسط راهنمای محترم و دوتا از هم لژیونی ها آقا مهدی و آقا محمد به همراه همسفرها یمان راهی تهران خدمت جناب مهندس دژاکام شدیم و ایشان چه مرد بزرگی بودند و من برای اولین جناب آقای مهندس را دیدم و متوجه شدم که سر چشمه آن همه محبت و خوبی که در نمایندگی ها جاری است از کجا می آید چه حس خوب وانرژی خوبی آن چند وقت در خدمت جناب مهندس بودیم واقعا بهشتی که تعریف می کردند من آنجا حس کردم ومن با امیدواری برای همه کسانی که در تاریکی هستند دعا می کنم تا طعم خوش رهایی بهشت مهندس دژاکام را بچشند و آزاد و رها به آغوش گرم خانواده بروند و از خالق هستی عمری با عزت برای جناب مهندس دژاکام و خانواده بزرگ کنگره۶۰و تمام خدمت گذاران شعبه دماوند را آرزومندم و دعا گوی همه دوستان هستم و لطفی که به من شد هیچ وقت فراموش نخواهم کرد و از خداوند متعال آرزوی سعادت و خوشبختی آنها را دارم.
نگارنده:مسافر الله یار
تایپ و ویراستاری:مسافر هادی
تنظیم و ارسال:مسافر مجتبی
- تعداد بازدید از این مطلب :
134