جلسه هشتم از دوره دوم سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی دزفول، با استادی پهلوان مسافر اکبر، نگهبانی مسافر امید و دبیری مسافر احسان، با دستور جلسه «وادی دهم و تأثیر آن روی من» یکشنبه ۴ آذر ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان اکبر هستم مسافر.
خداوند را شاکر هستم که یک بار دیگر فرصت داده شد تا در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش ببینم، از آقا مهرداد عزیز و آقا پژمان ایجنت شعبه تشکر می کنم که اجازه دادند در خدمت باشیم و در این جایگاه آموزش بگیریم.
امروز دستور جلسه وادی دهم است، که اگر اشتباه نکنم بعد از گلریزان دستور جلسه سیستم ایکس بود و بعدش رابطه یادگیری و معرکه گیری و امروز هم وادی دهم است، تمام دستور جلسات به همدیگر مرتبط هستند. سیستم ایکس چرا بعد از گلریزان است؟ آیا من کاری انجام دادم که سیستم ایکس خوب کار کند؟ میدانید دیگر که سیستم ایکس چیست؟ در موردش صحبت کردید، آیا از کاری که انجام دادهام راضی هستم؟ آیا آن شادابی و انرژی را به دست آوردهام؟ آیا آن چیزی که در توانم بود انجام دادم؟ قطعا اینگونه بوده است، با توجه به جشنی که داشتید و خروجی که داشتید قطعا همین بوده است.
رابطه یادگیری و معرکه گیری هم همین است، یک زمانی انسان دچار معرکه گیری می شود که یادگیری نباشد، زمانی که یادگیری باشد دیگر انسان وارد معرکه گیری و حاشیهها نمیشود، آنوقت باخود نمیگوید: برای چی پول بدم؟ برای چی بنشینم سرلژیون؟ چرا سی دی بنویسم؟ چرا راهنما سخت گیری میکند؟ چرا کنگره اینگونه است؟ همه اینها زمانی اتفاق میافتد که انسان در را بسته باشد و پشت درب رجس خوانی بخواند.
و امروز وادی دهم که بسیار جالب است و تاثیرش روی من این بوده است که، واقعا در صور آشکار این است که من میآیم کنگره و باید تغییر کنم، تغییر کردن اولیه من چه چیزی است؟ من نمیگویم معتاد هستم و من مسافر میشوم، تغییر کردن بعدی چه چیزی است؟ پیراهن سفید میپوشم، تمیز و مرتب و منظم و سر موقع حضور پیدا می کنم، سر لژیون از الفاظ ناشایست استفاده نمیکنم، حواسم به قوانین و حفظ حرمتها است، و اینجاست که تبدیل میشوم به یک مسافر، مسافری که کنگرهای رفتار میکند، وظایفش را به درستی انجام میدهد و ترخیص میشود، و وقتی که انسان به ترخیص و رهایی رسید، آنجاست که صفت ها تغییر میکند، و در صور پنهان این است که من زمان در اختیارم است و میتوانم تمام آن چیزهایی که در وجودم است و نمیدانستم و فکر میکردم اینگونه هستم.
دیگر من اکبر زمان برای هیچکس نمیزاشتم، برای خودم هم زمان نداشتم، هفته ها در خانه بودم و حرکت نمیکردم و نمیتوانستم حرکت کنم، روزی ۵/۶گرم شیره میخوردم و حرکتی وجود نداشت، نمیتوانستم تکان بخورم و فکر میکردم یک مصرف کننده آمدم و یک مصرف کننده هم باید بروم، اما وقتی فهمیدم به کجا آمدهام، آمدنم بحر چه بود، به کجا میروم، آخر ننمایی وطنم، فهمیدم انرژی جای دیگری است، حرکت در جایی دیگر است، جسم جایی دیگر است، نئشگی را اگر خوب متوجه بشم که یعنی چی؟ حال خوب یعنی چی؟ آن وقت به جز درمان هیچ راهی وجود ندارد، من همیشه میگویم: هزار و یک راه وجود دارد برای ترک کردن، اما یک راه بیشتر وجود ندارد برای حال خوب و به تعادل رسیدن و آن هم کنگره است. اما یکسری سختی ها هم است، سختی ها این که من بتوانم صفتهایم را عوض کنم و این فرصت را در اختیار دارم تا با آن صفتهایی که در عقبه خودم بوده است و با آن صفتها آمدم، آنها را باز کنم، الان با منیت آمدم آن را درست کنم، تا این نباشد هیچی یاد نمیگیرم، با حرص و طمع آمدم، کنگره دارد به من کلید میدهد، با ندانم کاری و درد این که در گذشته چکار کردم و در گذشته خودم بمانم، میگوید: گذشته را رها کن، از گذشته درس بگیرید اما الان حرکت کنید و این صفتها را تغییر بدهید، و چقدر قشنگ ما در کنگره میتوانیم صفتهایی که ما هزاران سال با خودمان بوده، اینها را در کنگره باز کنیم تا حل شوند، برای اینکه من اکبر تغییر کنم و به یک اکبر جدید تبدیل شوم.
کنگره خوی وحشی را اهلی میکند، من اکبر مصرف کننده نبودم و هیچ انسان قبلی اصلا نیست، بعضی موقع ها پیش خودم میگویم، وقتی یکی صحبت میکند خودم را ببینم و در آن سفر اول بودم واقعا منم مصرف کنندهام؟ مثل اینا اینجوری بودم؟ یادم نمیرود با چه حالی آمدم کنگره، یادم است هفته ای ۳بار که میآمدم کنگره، در مسیر تمام روزهای سفر اول یادم است، تمام سختی هایی که کشیدم یادم است، درسته ما در کنگره خماری نمیکشیم اما پفک هم مصرف نکردیم، مواد مصرف کردیم و آن حال خرابیها و آن یکی یا دو ماه هیچ وقت فراموشمان نمیشود، و الان دیگر پرونده اعتیاد بسته شده است، بله اما خیلی از گرهها است، خیلی از صفت ها است که باید درون من حل بشود، باید اینها تغییر پیدا بکند و هیچ راهی به غیر از این که یاد بگیرم و دانشم زیاد شود و ظرفم بزرگ و گنجایشم بیشتر شود ندارم، دقیقا مانند این میماند که میروی و میگویی خدایا کمکم کن، و خدا خدا میکنی اما درب را بستی و نشستی صبح تا شب عبادت میکنی، میگی خدایا یکم پول بده، خدایا رزق و روزی منو زیاد کن، اما حرکت نمیکنی و حرکت کردن برای تغییر صفات این است که سر لژیون حضور پیدا کنم، سرکارگاه آموزشی حضور پیدا کنم، مشارکت کنم، اعلام سفر کنم، سی دی بنویسم و هرچی راهنما گفت بگویم چشم و انجام بدهم، برای چی انجام میدهم؟ برای خودم دارم انجام میدهم، به چه درد راهنما میخورد؟ اگر میگوید درست بشین و قوانین را رعایت کن دلیلش چیست؟ دلیلش این است که یک نفر مثل منه اکبر تغییر کنم و به آرامش برسم، تمام انسانها دنبال آسایش هستند و بعد به آرامش برسند، و اما کنگره میگوید: این راه آرامش است، با آرامش داشتن به آسایش و رشد مالی میرسیم، تمام در کنگره است.
امیدوارم خداوند اجازه فهم بدهد، و در کنگره انشالله حضور داشته باشم و در حضور همدیگر آموزش بگیریم.
خودتان را تشویق کنید، متشکرم.
عکاس و تایپ گزارش: مسافر داود
ویرایش و ارسال گزارش: همسفر مهزیار
- تعداد بازدید از این مطلب :
131