English Version
English

چون صد آمد نود هم پیش ماست

چون صد آمد نود هم پیش ماست

جلسه پنجم از دروه دوم جلسات لژیون سردار ویژه مسافران، به نمایندگی پرند با استادی پهلوان مسافر اسکندر نگهبانی مسافر ناصر و دبیری مسافر عرفان با دستور جلسه “تخریب های شیشه و مخدرهای جدید و درمان آن با متد DST” روز دوشنبه ۱۸ تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۳۰ برگزار گردید.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان اسکندر هستم یک مسافر،

خیلی خوشحالم که در جمع شما دوستان هستم، از نگهبان جلسه تشکر می‌کنم که بنده را دعوت کردند تا از این جایگاه آموزش بگیرم، می‌گفت آدم‌های عاقل فقط گوش می‌کنند و آدم‌های نادان خودم را می‌گویم منتظر هستند حرف طرف مقابشان تمام شود تا یک جوابی بدهند، حالا بعضی‌ها مثل من نمی‌گذارند صحبت طرف مقابل تمام شود و جواب او را صریح می‌دهند،

همیشه سعی می‌کردم آن فردی که بیشتر از همه داناتر است خودم باشم، اما وقتی وارد کنگره شدم متوجه شدم بیشتر از اینکه چیزی تحویل بدهم باید گیرنده باشم، وقتی وارد لژیون سردار می‌شویم و پرداخت می‌کنیم به همان میران در خودمان ظرفیت بخشش بوجود آورده‌ایم، وقتی دنور می‌شویم همین اتفاق می‌افتد، اما وقتی پهلوان می‌شویم من خودم در این قضیه کمی شک داشتم که جناب مهندس فرمودند نیتت این نباشد که این پول را بدهی و بخواهی پس بگیری و عوض را دریافت کنی، گفتم نیتم چه باشد؟ گفتند شما کاری که درست است را انجام بده خداوند کار خودش را خوب بلد است، نیتت این باشد که جوان‌هایی مثل تو آمده‌اند خوب شدند و جوان‌های دیگر می‌آیند خوب می‌شوند نیتت این باشد،

با خودم فکر می‌کردم که چجوری می‌خواهد پانصد میلیون تومان پول خورد من بشود یا در حسابم در گردش باشد؟، چند روز پیش رفته بودم یک سکه بخرم، بنده خدا می‌گفت سه‌تا ببر گفتم نه من پول یک دانه‌اش را دارم، گفت ببر هر موقع داشتی بده گفتم معلوم نیست کی بدهم، گفت ببر، یعنی همان ابر و باد و مه و خورشید و فلک باور کنید کاری می‌کنند که محتاج کسی شک دارم بشوید و از لحظه‌ای که پهلوان شدن هم خانه خریدم و هم ماشین، و نکته‌ی خیلی مهم اینکه بعد از اینکه سردار شدم احساس می‌کنم دست بخششم بیشتر شده است، توانسته‌ام تشخیص بدهم مقدار پولی را در چه موقعیتی به چه کسی ببخشم، میگه چون صد آمد نود هم پیش ماست،

چون وقتی متوجه می‌شوی که به وه کسی چقدر ببخشی ترتیب اثرش در زندگی به شما داده می‌شود، همه چیز خودش خود به خود اتفاق می‌افتد کافیه به آن موضوع فکر کنیم که چطور سردار، دنور یا پهلوان بشوم، بنده یک چک برگشتی داشتم به مبلغ پانصد میلیون اصلا شانسی که کلمهٔ اشتباهی است، هر عملی یک عکس‌العملی دارد، هیچ چیز اتفاقی نیست، از ذهنم گذشت و دلی گذشت حرفی نه، پانصد میلیون بر می‌گشت مک می‌دادم به کنگره، به غروب رسید زنگ زد به من گفت بیا مصالحه کنیم، حالا یک تخفیفی به او دادیم پنجاه شصت تومان کم کردیم اما چهارصد و سی تومان چکش را نوشت داد، همان را تا فردا نگذاشتم تعلل کنم، باور کنید تا فردا هزار تا فکر می‌آمد به سرم که باید با این پول فلان کار را انجام بدهی و آن موقع متوجه شدم این فکرها برای من نیست.

ممنونم از اینکه به صحبت های من گوش کردید.

 

تهیه و تنظیم: همسفر فرهاد از لژیون دوم

تصویر بردار: مرزبان مسافر جعفر 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .