English Version
English

دلنوشته

دلنوشته

گاهی در مسیر زندگی، انسان روزهایی را سپری می‌کند که تنها خودش می‌داند که چه بر او‌ گذشته، روزهای تلخی که نمی‌شود با هیچ‌کس شریک شد و یا کسی حاضر نمی‌شود با ما آن روزها را همراه شود و یا نمی‌توانند ما را درک کنند. تنهایی و سختی آن روزها به‌قدری انسان را آزار می‌دهد که گاهی سر بر آسمان می‌نهد و از خدای خود می‌خواهد که همه‌چیزتمام شود. روزهایی پر از درد و سیاهی و تنهایی و سرگردانی.

روزهای سخت من و مسافرم حدود هفت سال پیش شروع شد، پسری که مؤدب و مهربان و باهوش و شاد بود تبدیل شده بود به فردی  گوشه‌گیر و مضطرب و هر بار به او نگاه می‌کردم اشک از چشمانم جاری می‌شد و در ذهنم به دنبال مقصر این اتفاق می‌گشتم. روزهای سختی باهم داشتیم و شب‌هایی که تا صبح پشت پنجره نگاهم به کوچه بود تا بیاید و دلم آرام بگیرد و وقتی نمی‌آمد صبر می‌کردم تا هوا کمی روشن شود و به دنبالش پارک‌ها و خیابان‌ها را می‌گشتم این شب‌ها طولانی‌ترین شب‌های زندگی من بودند.

یکی از روزهایی که سرگردان به دنبال پیداکردن آدرس کلینیک برای شروع دوباره یک دوره ترک بودیم، خداوند آدرس راه نجاتمان را توسط فردی برایمان فرستاد و آن لحظه، معجزه خداوند اتفاق افتاد و ما راه نور و رسیدن به مقصود را پیدا کردیم. آدرس بهترین راه و شاید طولانی‌ترین راه. آدرس، آدرس کنگره ۶۰ بود. با هر زحمتی بود مسافرم را راضی به آمدن کردم. اینجا شد، همان که هرچه تلاش می‌کردیم و نمی‌شد. دل‌هایمان قرار گرفت و روح پریشانمان آرام شد.

هرچه می‌گذشت مطمئن‌تر می‌شدیم که راه، درست است و حتماً به نتیجه خوبی خواهیم رسید. در کنار مسافرم به آموزش‌های نابی دست پیدا می‌کردیم و متوجه نقص‌ها و ایرادات روح و روانمان می‌شدیم و برای رفع آنها تلاش می‌کردیم. اکنون حدود هشت ماه از شروع سفرمان می‌گذرد و هر لحظه که به یاد گذشته می‌افتم خداوند را برای ثانیه به ثانیه این روزها شکر می‌کنم. گاهی در جلسات لژیون که نشسته‌ام یک‌دفعه کارهای گذشته مسافرم برایم مرور می‌شود و از اینکه دیگر قرار نیست آنها تکرار شود و در مکانی قرار دارم که همه چیز بهتر از روز قبل خواهد بود خداوند را هزاران بار شکر می‌کنم.

از خداوند می‌خواهم که معجزه خود را به کسانی که سرگردان پیداکردن راه نجات برای عزیزان خود هستند، نشان دهد و از خداوند برای جناب مهندس، راهنمایان و زحمت‌کشان کنگره ۶۰ سلامتی و پایداری خواهانم و از راهنمای خوبم خانم اکرم مهربان به‌خاطر تمامی همراهی‌ها و راهنمایی‌های نابشان سپاسگزارم.

نویسنده: همسفر اشرف رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون هفدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر پریسا، خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی البرز (کرج)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .