آقای مهندس در این سیدی میفرمایند: مبحثی که میخواهم راجع به آن صحبت کنم عنوان آن رازهای نهان است که مربوط به تاریخ ۷۵/۳/۳ است.
استاد: ما همه خوب هستیم و یاد گذشته را مینماییم و بابت هیچ یک از وقایع گذشته، تأسف و تأثری نداریم؛ زیرا هر موضوع به جای خود، هم فرمان و هم تقدیر است و از هیچ کدام نباید روبرتابیم. سخن من با همگی شما است؛ شما در بُعد زمان با کوششی سخت از هیچ موضوعی نباید خوف داشته باشید و یا دور شوید؛ زیرا تقدیر و فرمان الهی است. ما با مسئله نیک و بد آن سخنی نداریم؛ زیرا به نظر ما ممکن است بد بودنش، پردهای از رازهای نهان را باز نماید؛ همینطور از جهت دیگر در بعضی موارد، میبایست به اعمال خویش نظری بیفکنیم تا آنچه بر ما میگذرد با تصفیه، ما را به یاد مسائل از یاد رفته بیاورد، خواه از خود باشد یا عمل مربوط به خویشان باشد؛ البته این مسائل را قبلاً اشاره نمودهایم.
نکته مهم، قبل از اینکه وارد بحث شوم، فرمان الهی است. هر زمان که اسم الهی مطرح میشود ناگزیر هستم درباره آن توضیحی بدهم. در این روزگار افرادی که خداناباور هستند به عنوان افرادی متجدّد، باسواد و باشعور شناخته میشوند و کسانی که خدا را قبول دارند، آدمهایی هستند که دانش زیادی ندارند و به این چوب زده میشوند.
اگر خداوند را اینگونه در نظر بگیریم که در جایی نشسته و شخصی را به عنوان پیامبر برگزیده و یکسری دستورات را داده است که بعداً یکییکی را محاکمه میکند عدّهای را به جهنّم و عدّهای را به بهشت و به این شکل و الگو است، خوب سؤال پیش میآید که چگونه این سیستم را اداره میکند؟!
وقتی که ما راجع به ذات خداوند صحبت میکنیم، نمیتوانیم آن را دَرک کنیم. دید ما روی مسائل مربوط به جهانبینی، کوچک و محدود است. بارها طول و عرض این جهان آفرینش را حساب کرده و گفتهایم ما جزء کهکشان راه شیری هستیم که کوچکترین کهکشان است و اگر بخواهیم از اول تا انتهای کهکشان راه شیری را برویم، ۱۰۰هزار سال نوری با سرعت نور که معادل ۳۰۰هزار کیلومتر در ثانیه است، زمان میبرد. داخل کهکشان راه شیری، چندین میلیارد منظومه و ستاره مثل کره زمین و خورشید و... وجود دارد.
سیستم الهی یک سیستم طبقهبندی شده است و تشکیلات بسیار منظمی دارد. ما آن بالا که اللّه قرار دارد، نمیدانیم چه چیزی وجود دارد. ما فقط صفات خداوند را میدانیم؛ همانطور که در قرآن در سوره توحید میخوانیم؛ خداوند نه زاده شده، نه میزاید و یگانه است، ما نمیتوانیم این قضیّه را مجسم کنیم یعنی چه؟!
ما در این دنیا که زندگی میکنیم یک آسمان بالای آسمان ما وجود دارد و از آن مطالبی به آسمان ما القا میشود که بالای آن هم طبقه و سیستم دیگری وجود دارد و باز هم طبقاتی دیگر بالای سر آنها و هر چه به طبقات بالاتر میرویم از نظر علم و دانش قویتر و محکمتر هستند.
این سیستم بهگونهای طراحی شده که هر آدمی با اعمالش، خودش را خراب میکند و کسی شما رو به جهنّم نمیبرد، این خود شما هستید که با اعمالتان تنبیه میشوید؛ بهطور مثال زمانی که شما سرقت میکنید، تنبیه شما در اداره آگاهی است.
سیستمی که بالای سر ما است و ما از آن بیخبر هستیم توسط افرادی مثل پیامبران، پیامهایی دریافت میشود؛ به منظور بهتر زندگی کردن و چگونگی روابط مثل ازدواج، طلاق، ارث و غیره. همه مطالب به هم شبیه هستند و در تمام کتابها آمده است؛ بهطور مثال در کتاب زرتشت، مینو یعنی بهشت و اَنگریمینو یعنی جهنّم، اهورامزدا به معنی اللّه و یزدان به معنی رَب است.
در مورد کتاب آسمانی خودمان، قرآن، چند نکته را برایتان ذکر میکنم؛ در سوره حدید به معنی آهن، چرا اسم سوره را آهن گذاشتهاند؟ این مسائل شوخی نیستند و اَنزلنا حدید؛ ما بر شما آهن را فرود آوردیم، در آن آسیبهای زیاد و همچنین منفعتهای زیادی برای شما وجود دارد؛ آسیبهای زیاد منظور همان استفاده از آهن برای ساختن گرز، چاقو، شمشیر و غیره بوده است.
در اینجا نکته بسیار مهمی وجود دارد؛ تا چندین سال پیش زمین را به عنوان مرکز عالم قبول داشتند. آهن از آسمان به زمین آمده است؟! زمین نمیتواند خودش چیزی را درست کند حتّی خورشید هم نمیتواند. خورشید هیدروژن را سوزانده و تبدیل به هلیم میکند. گرمای خورشید در سطح آن ۴هزار درجه الی ۵هزار درجه سانتیگراد است ولی دمای مرکز خورشید ١۵میلیون درجه سانتیگراد است؛ آیا خورشید میتواند آهن را تولید کند؟!
حرارت خورشید و فشار روی هیدروژن باید بسیار باشد و البتّه موارد دیگر تا هیدروژن یک الکترون را پخته و آن را تبدیل به دو الکترون کند و همینطور ادامه داشته باشد. با حرارت خورشید، امکان تولید آهن نیست؛ پس آهن در کجا به وجود آمده است؟!
جایی که آهن تولید میشود، نیاز به حرارت ۵۰۰میلیون درجه سانتیگراد دارد. ستارگانی که مسئول تولید آهن هستند باید حرارت و دما در مرکز آنها ۵۰۰میلیون درجه سانتیگراد باشد؛ حتّی اندازه آنها، چندین برابر خورشید باشد.
زمانی که ستارهها به وجود میآیند، یک عمر محدودی دارند و زمانیکه سوخت آنها تمام شد، متلاشی میشوند. آهن موجود در زمین از جای دیگر آمده است؛ پس یک آدم بدوی از کجا این مطالب را میدانسته است؟! سوره واقعه که قبل از سوره حدید آمده، در مورد خلقت، آینده جهان آفرینش، کهکشانها و همینطور جهان فیزیک صحبت میکند. سوره واقعه از وقوع رویدادی خبر میدهد که اتّفاق میافتد و همه چیز بهصورت غباری پراکنده میشود.
یک سیستم الهی وجود دارد که ما هیچ نظارتی روی آن نداریم؛ در واقع آمدن و رفتن ما تحت کنترل و اراده ما نیست. ما فقط ساکن شهر وجودی هستیم؛ بهطور مثال قلب، کلیه و میلیاردها نورون در حال فعالیت هستند، ما آنها را نمیشناسیم و هیچ دخالتی در فعالیت آنها نداریم. در سیستم الهی یکسری خرافات، تعصبات و سوء اِستفادهها وارد میشود، اینها نیروهای منفی هستند و وجود نیروهای منفی لازم است اگر آنها را حذف کنیم زندگی به پایان میرسد.
استاد: ما خوب هستیم یاد گذشته را مینماییم و بابت هیچ یک از وقایع گذشته هیچ تأسف و تأثری نداریم...
ما همیشه در حال تأسف خوردن نسبت به گذشته هستیم؛ در صورتیکه نباید در مورد وقایع گذشته، احساس تأسف و تأثری داشته باشیم، باید از آنها درس بگیریم.
استاد: زیرا هر موضوعی به جای خود هم فرمان است و هم تقدیر و از هیچ کدام نباید روبرتابیم...
هر موضوعی در جایگاه خودش هم فرمان است و هم تقدیر و زندگی ما بر مبنای سه چیز است: ۱- خواست ۲- فرمان ۳- تقدیر الهی.
تقدیر، نامه پیشین است. نامه پیشین چیست؟ بهطور مثال من یک سال پیش چک کشیدم و الان موعد آن رسیده است یا اینکه پولی که قرض کردهام باید بدهم و الان موعد آن رسیده است. اگر فصلِ کِشت، کِشت کردیم، فصل دِرو، دِرو میکنیم. کلیه اعمال ما یکسری مربوط به تولّد تا الآن است و یکسری دیگر، مربوط به قبل از تولّد است که پیمان بستیم. زمان الست تا زمان تولد ممکن است اتّفاقاتی اُفتاده باشد و تقدیر را من اینجا باید جواب بدهم.
استاد: شما در بُعد زمان نباید از چیزی خوف داشته باشید؛ زیرا تقدیر و فرمان الهی است و با مسئله نیک و بد آن سخنی نداریم؛ زیرا به نظر ما ممکن است بد بودنش پردهای از رازهای نهان را باز نماید؛ همینطور جهت دیگر مسائل.
چرا خوف نداشته باشیم؟! ممکن است فرمان یا تقدیر الهی باشد و ما با بد و خوب بودن آن کاری نداریم و با بد بودن آن پردهای از رازهای نهانی برداشته میشود؛ به عنوان مثال من گرفتار اعتیاد شدم، شرایط سخت بود و مشکلات زیادی وجود داشت؛ ولی نتیجه آن اعتیاد باعث شد پرده از یکسری رازهای پنهان برداشته شود؛ چون کسی که به داخل تاریکیها رفته و آن را چشیده است پرده را از روی آن برمیدارد. وقتی مشکلات برای ما به وجود میآید، آنها چیزهایی را به ما میآموزند. کسی که بدی یا ظلمی را انجام میدهد، معلّم ما است و به ما آموزش میدهد؛ اما خودش نتیجه این کار را خواهد دید. ما مجبور هستیم یکسری از سختیها را تحمل کنیم؛ ولی در عوض خیلی از چیزها را فهمیده و درک میکنیم. وقتی برای ما یکسری سختیها به وجود میآید ممکن است تقدیر باشد که اگر بد هم باشد گاهی پرده از روی رازها برای ما برمیدارد و در اثر آن ما میفهمیم.
باید به کارها و اعمال خود نظری بیندازیم؛ بعضی وقتها باید کلاه خود را قاضی کنیم که رفتار و کردار ما چگونه است؟ چه برخوردی با دیگران کردیم؟ هر کدام از ما حریم داریم که باید حرمت این حریم را خودمان نگه داریم؛ اگر بگوییم های میگویند هوی، این حریم ماست که باعث میشود مردم چقدر به ما احترام بگذارند. اگر کسی را دوست داریم و او ما را تحویل نمیگیرد باید ببینیم چه کردهایم که تحویل نمیگیرد. خیلی راحت است که تقصیر را گردن دیگران بیندازیم و برای توجیه آن هزاران دلیل بیاوریم. بارها گفتیم که با نادانان سخن نگویید، اگر نادان است با او فاصله بگیر.
الان مشکل مالی دارید و دوستتان که توان مالی دارد به شما کمک نمیکند، وقتی نگاه میکنی میبینی زمانی دوستت در شرایط سختی قرار داشت و تو میتوانستی و به او کمک نکردی یا در سفر اول برگشت کردی تقصیر راهنما نیست، به اعمال و رفتار خود نگاه کن. همیشه باید ببینیم آیا به دیگران احترام گذاشتیم؟ آیا خوب دیگران را میخواهیم یا بد آنها؟ این یک حس است و نمیتوان حس را پنهان کرد، در ادامه پرده از روی رازها برداشته میشود و معلوم میشود که شما انسان خوبی هستی یا نه.
ما باید اعمال خود را تصفیه و پالایش کنیم، آب گندیده، سیاه و کثیف را باید تصفیه کنیم. در قدیم جویها و رودخانهها در خیابانها دارای آب زلال و تمیز بود که میشد در آن شنا کرد، الان جویهای آب پر از آشغال و لوازم کهنه است که جلوی آب را بستهاند و این به خاطر رفتار ماست. همه ما از زمین و آسمان انتقاد میکنیم، جنگلها و ساحل دریا را زباله دان کردهایم، هرکس زورش برسد جنگل و ساحل را جزء اموال خود میکند و اینها همه، کرده خود ماست. قوطی رانی، پفک، ظرف غذا و همه را میریزند در خیابان که زشت و زننده است و باعث میشود زندگی ما به مشکل بربخورد.
استاد: میبایست به اعمال خویش نظری بیفکنیم. آنچه بر ما میگذرد با تصفیه ما را به یاد مسائل از یادرفته بیاورد؛ خواه از خود باشد و یا عمل مربوط به خویشان باشد البته که به این مسائل قبلاً اشاره کردیم.
شاگرد: اینکه میفرمایید واقعاً عین قانون است و حقایق ژرفی را آشکار مینماید. چگونه میتوانید این مطالب را انتقال دهید؟
گاهی شما را تحویل نمیگیرند به خاطر این است که برادرت، پدرت و... مردمآزار بوده، آدم بدی بوده و شما را تحویل نمیگیرند.
در کنگره۶۰ تعداد زیادی کسبه داریم که به خاطر یاد گرفتن جهانبینی وضع مالی آنها ذرهذره خوب شد چون با مردم خوب رفتار کردند و فهمیدند که وعده خداوند دروغ نیست؛ به همین دلیل گرانفروشی، تقلب و حقهبازی نمیکنند. وقتی حقهبازی کنی خودت را خراب کردی، اگر کج بروی ضررش به خودت برمیگردد.
یکبار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، آخر تو دستی ملخک یعنی یکبار و دوبار دررفتی، بار سوم گیر میافتی. وقتی گرانفروشی میکند، به خیال خود هرکاری بکند مردم نمیفهمند! ولی با یک رفتار خلاف، مشتریهایت را از دست میدهی. ما همه آینه همدیگر هستیم، راهنمای شما آینه شماست؛ شما چگونه با راهنما برخورد میکنید؟ او هم همینطور برخورد میکند.
استاد: در خصوص بعضی از مسائل به صراحت بیان ننمایید زیرا مانند میوه نرسیده میباشد که قابل خوردن نیست، در این راه تعصب نداشته باشید.
بعضی میگویند: این حقیقت است، شما که نباید هر حقیقتی را بگویید! چون ممکن است ایجاد بحران، مشکل و ناراحتی بکند باید بسنجید که قابل گفتن است یا نیست، باید هر چیز در جایگاه خودش بیان شود؛ ببینید آیا شرایطش هست؟ افکار را پریشان نمیکند؟ اعتقادات مردم را به هم نمیریزد؟ من هم بعضی از مسائل را به شما نمیگویم چون هر حقیقتی را نباید بیان کنید. از یکی خوشتان میآید تا میبینید بگویید: دوستت دارم! این موقعش نیست مثل میوه نرسیده و کال است، باید شرایط جور باشد، باید ببینید هرحرفی رسیده یا نرسیده؟ میتوانید آن حرف را بزنید یا نه؟ هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
در مورد چیزی تعصب هم نداشته باشید. اگر کسی راجع به کنگره و من دریوری گفت لازم نیست دفاع و برخورد کنید. تعصب در هیچ قضیهای درست نیست، انسان تصمیمات غلطی میگیرد که باید بر مبنای ایمان، دانش، عشق و... باشد. من راجع به گفتههایم هیچ تعصبی ندارم؛ من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم، خواه از سخنم پند بگیر و خواه ملال که برای من هیچ فرقی ندارد.
استاد: اعمال خود با دقت انجام نمایید. با شما سخن بسیار گفتنی داریم؛ در ضمن در خصوص خود، با قطبهای منفی هیچگونه تفکری ننمایید و برای حصول به هدف میبایستی در راه مستقیم پیش بروید.
شما کابوس میبینید، صبح تا شب به آن فکر میکنید اینها تشدید میشود. به مسائل منفی نباید فکر کنید چون مثل سایههایی هستند که وجود دارند و ما با فکر کردن به آنها، آنها را تقویت میکنیم.
گروههایی بودند که وقتی کار خلاف میکردند دوست داشتند همه بفهمند و راجع به آن حرف بزنند، آن وقت بزرگ میشدند، اگر یک قطب منفی هست بهتر است اصلاً راجع به آن حرف نزنید چون آن وقت قوی میشود. به مسائل منفی زیاد فکر نکنید و زیاد تحویل نگیرید. در صراط مستقیم پیش بروید و به مسائل مثبت فکر کنید، امیدوار باشید که بدترین و مهلکترین سم، ناامیدی است. انسان باید همیشه امیدوار باشد و همیشه راهی برای امیدواری هست. کسانی که ناامیدند هر روز بدتر میشوند، کسانی که وسواس دارند، افسردهاند و دائماً بگویند بدتر میشوند.
آیا هیچ وقت شنیدهاید که من یکبار بگویم خستهام؟ یا سختی میکشم؟ میترسم کنگره فلان شود؟ ناامیدی، ناامید نباش. افسردهای بگو من افسرده نیستم، وقتی بگویی افسردهای تشدید میشود، اگر افسردهای، غمگینی، ناامیدی، موفق نیستی، نگویید که من اینجوری هستم.
استاد: یاد خداوند و نیروهایی باشید که از آنها انرژی دریافت میدارید و در عمل خویش به کار بندید.
حالا اصلاً بگوییم خدا نیست ولی باز اگر باشد یک دستاویزی دارید. اصلاً خداوند را فرضی در نظر بگیرید، در خلأ هیچ دستگیرهای نیست خداوند میتواند یک دستگیره باشد. یک جایی را برای خودت نگه دار. در فیلم سلطان صاحبقران کسانی که گناهی داشتند، در شاه عبدالعظیم یک قسمتی که زنجیر داشت میرفتند آنجا پناهنده میشدند و کسی با آنها کاری نداشت. روزی امیرکبیر میآید و زنجیرها را پاره میکند. متولی آنجا میگوید: ای کاش یک زنجیر را میگذاشتی که شاید روزی خودت بخواهی پناهنده شوی؛ بنابراین به یاد چیزی باشیم که از او نیرو میگیریم، کسی که انرژی ما را میگیرد به او فکر نکنیم، برای آموزش از او درس بگیریم ولی متمرکز نشویم. وقتی خوابتان نمیبرد روی خاطرات بد متمرکز نشوید، روی خاطرات خوب فکر کنید.
استاد: ما با ادامه سخنان گذشته خود که شامل مسائل پیشرونده بود موافق میباشیم، در مورد حس که گفته بودیم اگر روزی روی حس تمرکز داشته باشید؛ همانگونه است که نتیجه و حاصل را طی این مدت زمان احساس نمودید و دیدارهایی بود که به مرور زمان کامل شد.
درس امروز در مورد رازهای نهان بود که به مسائل و اعتقادات تفکر کنید، بازی و شوخی نیست، پایه و ریشهای دارد و اصل موضوع را با پیروان آن موضوع قاطی نگیرید. کاری کنید که ۴ نفر شما را بشناسند؛ مسیح ٢هزار سال پیش بوده که هنوز ۲میلیارد نفر قبولش دارند یا ۱۴۰۰ سال پیش رسول خدا در عربستان آمد و صحبت کرد که ١.۵میلیارد قبولش دارند و این کتاب هنوز هست. مسائل زیادی در قرآن وجود دارد که ما یک چیز سطحی از آن را گفتیم. هرچه علم پیشرفت کند و انسانها متفکر شوند بیشتر میفهمند که مسئله آهن و واقعه را امروز گفتم.
مسئله دیگر راجع به تصفیه و پالایش بود که مثبت فکر کنید، روی افسردگی متمرکز نشوید، اگر چاق و فربه هستید همیشه به چاقی فکر نکنید، به لاغری فکر کنید و خودتان را مجسم کنید. در هرکاری به خودمان نگاه کنیم چون در تمام مسائل خودِ ما نقش کلیدی داریم. حرمت ما، خودِ ما هستیم که بقیه چقدر به ما احترام بگذارند و ما اجازه میدهیم دیگران حریم ما را بشکنند. در تمام مسائل ما تعیینکننده هستیم، نگاهی به خودمان بیندازیم که ببینیم خودِ ما چه کردهایم؟ یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران.
گردآوری و ویرایش: همسفر لیلا.ق و همسفر افسانه رهجویان راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی وکیلی
- تعداد بازدید از این مطلب :
496