سلام دوستان معصومه هستم یک همسفر
قبل از هر چیز خدای خود را هزاران مرتبه شاکرم که برای من این اذن را داد که در کنگره باشم و در مسیر آموزشهایش حرکت کنم.
اگر در مورد تخریبهای شیشه بخواهم صحبتی بکنم هرچه بگویم کم گفتهام،چون با چشم خود پاشیده شدن زندگیم را دیدم. همچنین ذره ذره آب شدن مسافرم را میدیدم و مهربانی و دلسوزی و فداکاری مسافرم را به یکباره میشست ومیبرد. وقتی فهمیدم مسافرم به مصرف شیشه روی آورده زندگی برایم جهنم شد. بعد از شش ماه عوارض مصرفش بروز کرد از جمله بیخوابی بزرگ شدن مردمک چشم و روان پرشی، ظن و بدبین شدن،زخم شدن لای ناخنهای دستش که مدام با سوزن آنها را زخمیتر میکرد و میگفت: تیغی در دستم رفته که میخواهم آن را در بیاورم. بر سلولهای مغزش این مواد توهم زا اثر بسزایی گذاشته بود زیاد صحبت میکرد و از صبح زود تا پاسی از شب مدام فعالیت و انرژی زایی میکرد و اصلاً فکر نمیکرد که یک مصرف کننده شده است. چون به خیال خود این مواد مورفین نداشت، پس نمیتوانست او را معتاد کند ولی نمیدانست که این مواد صنعتی خطرناک با زندگی و جسم و مغز او چه میکند. همه راههای نجات مسافرم را امتحان کردم و کار من این شده بود که در اینترنت این امفتامین، ماده سیاهی و تباهی را سرچ کنم به هر دری برای نجات مسافرم میزدم اما موفق نمیشدم. از کلینیکها گرفته تا کمپها یا بستری شدن در بیمارستان خصوصی آکسون تهران. هزینههای گزافی هم برایمان داشت و برای بستری شدن به مدت ۱۴ روز ۳۰ میلیون تومان ۳ سال پیش پرداخت کردیم اما فایدهای نداشت. این مثال واقعاً صدق میکند که اگر تمام درها به روی آدم بسته بشود خداوند یک در و یک روزنه را باز میکند. منی که به بنبست رسیده بودم این در کنگره بود که برایم معجزه آسا گشوده شد و اکنون به حول و قوت خداوند مسافرم مدتی است که در کنگره به درمان میرسد و آموزشهای کنگره را مو به مو اجرا و کاربردی میکند.
به قول راهنمای عزیزم همسفر مهین تا زمانی که در کنگره باز است ،امید هم هست و هیچکس از این در ناامید نرفته است. کافی است فقط با دل و جان به کنگره ایمان و اعتقاد داشته باشیم. به امید رهایی مسافرم و تمام مصرف کنندهها از این بند خانمان سوز.
دلنوشته از همسفر معصومه لژیون ششم.
تایپ و ویرایش همسفر لیلا لژیون پنجم.
ثبت :همسفر فاطمه لژیون پنجم.
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
178