English Version
English

بزرگ‌ترین دشمن خودمان؛ جهل و ناآگاهی خودمان است

بزرگ‌ترین دشمن خودمان؛ جهل و ناآگاهی خودمان است

نهمین جلسه از دوره چهارم جلسات لژیون سردار نمایندگی حر به نگهبانی همسفر صالحه، دبیری همسفر سریه و استادی همسفر معصومه با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» در روز سه‌شنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکر و سپاسگزارم که این جایگاه را برای بار اول تجربه می‌کنم. خیلی حس خوبی دارم و خیلی حالم خوب است، از حضور تک‌تک شما ممنونم. جا دارد از جناب آقای مهندس، استاد سردار، راهنمای خوب خودم خانم ستاره و خانم صالحه تشکر کنم، وقتی با من تماس گرفتند برای استادی جلسه خیلی خوش‌حال شدم. و یک تشکر ویژه دارم از مسافرم برای جایگاه دنوری و پهلوانی، ممنونم از ایشان و برایش بهترین‌ها را آرزو می‌کنم. اما قبل از این‌که راجب دستور‌ جلسه مشارکت کنم خیلی دوست داشتم یک خاطرهٔ کوچک از ورودم به لژیون سردار را بگویم؛ من تقریبا یک سال و چهار ماه پیش که وارد این شعبه شدم حقیقتاً دو دل بودم بمانم یا نمانم؟ چون مسافرم رها شده بود و مدام با خودم می‌گفتم خدایا چرا این‌جا بمانم؟ اصلاً کار من چیست؟ من که مسافرم رها شده است. خیلی با خودم کلنجار می‌رفتم؛ می‌آمدم و می‌دیدم همسفرها به صورت حلقه نشسته‌اند ولی اصلاً هیچ حسی نداشتم، حالم خوب نبود و اصلاً نمی‌خواستم سوال کنم که این حلقه برای چیست؟

قبل از جشن گلریزان بود که یادم می‌آید خانم ستاره سوال کردند که خانم معصومه نمی‌خواهید وارد لژیون سردار شوید؟ گفتم خانم ستاره حقیقتاً حالم اصلاً خوب نیست، خیر نمی‌خواهم آخر برای چه وارد شوم؟ گفتند؛ وارد شوید حالتان بهتر می‌شود. برای من خیلی جالب بود که قبل از جشن گلریزان همین حلقه را خواب دیدم که مسافران و همسفران باهم نشسته بودند و جناب آقای مهندس داشتند مشارکت می‌کردند و من آن‌جا حالم خیلی خوب بود و انرژی‌ام خیلی بالا بود چون آن روز؛ تنها من در آن‌جا خدمتگزار بودم. ولی خیلی جالب بود که آن‌جا من ناراحت بودم و می‌گفتم: پس مرزبانان کجا هستند؟ چرا من تنها این‌جا خدمتگزار هستم؟ وقتی فکر کردم دیدم اصلاً احتیاجی به تعبیر ندارد و وارد لژیون سردار شدم. این را می‌خواستم بگوییم که هرکس وارد لژیون سردار می‌شود از نظر من واقعاً او یک پهلوان است چون درست است خواسته خیلی مهم است ولی باید اجازهٔ خداوند هم باشد؛ من تا آن روز واقعاً نمی‌توانستم وارد شوم، می‌آمدم و می‌دیدم همسفرها نشسته‌اند ولی هیچ سوالی نداشتم و هیچ حسی نداشتم که بیایم بپرسم برای چی؟ می‌گفتم حتماً دارند برای امتحان کار می‌کنند.

لژیون سردار واقعاً به‌خاطر همین است که هیچ دردمندی این‌جا فراموش نشود. اما دستور جلسه که «قضاوت و جهالت» می‌باشد؛ (الجَهلُ أصلُ كُلِّ شَرٍّ) جهل و نادانی ریشهٔ همهٔ بدی‌ها است. در قرآن هم گفته شده کسی که نمی‌تواند عدالت را برقرار کند و عادل باشد، هیچ‌وقت حق قضاوت کردن ندارد یعنی در هر شرایطی باشم اصلاً نمی‌توانم قضاوت کنم که اگر آمدم و قضاوت را انجام دادم انسان جاهل هستم. اصلاً سیستم کائنات طوری است که من هر کاری انجام دهم انعکاس و بازتاب‌اش به خودم برمی‌گردد. اگر من امروز دروغ می‌گویم در مورد من دروغ می‌گویند. اگر قضاوت می‌کنم صد درصد در مورد من قضاوت می‌کنند. و این را من معصومه خوب یاد گرفتم که در قیامت و دادگاه الهی خداوند هیچ کاری بدون بازخواست نیست و حتماً از من بازخواست می‌شود. من معمولاً آدم قضاوت‌گری بودم نه شدید ولی کسی که دیر می‌رسید به یک جایی سریع ناراحت می‌شدم و می‌گفتم؛ خب می‌تواند یک مقدار زودتر حرکت کند یا می‌تواند یک کمی زودتر بجنبد.

ولی برایم خیلی جالب بود، خواهرم این‌‌جا بود می‌دانست که هفتهٔ پیش ما سه تا جشن داشتیم؛ به یک جشن من اصلاً نرسیدم بیایم و به دو تا جشن دیگر هم دیر رسیدم بدون این‌که دیگر کسی را مقصر بدانم می‌دانستم این کار خودم است چون من واقعاً قضاوت می‌کردم. اما این را باید بدانم قضاوت و داوری کار من نیست؛ من از درون انسان‌ها خبر ندارم، من از مشکل انسان‌ها خبر ندارم، من نمی‌دانم آن‌ها چه زندگی دارند و خب به خودشان مربوط است ولی بیش‌تر برمی‌گشت به حدس و گمان من، حدس می‌زدم که خب نتیجه‌اش را هم دیدم. خیلی جالب است که اگر انسان در هر شرایطی؛ در شرایط خوب و بد بتواند قاضی خودش باشد خیلی خوب می‌شود اما متأسفانه ما انسان‌ها همیشه بهترین‌ها را برای خودمان و بدترین‌ها را برای دیگران می‌خواهیم. اگر من طرز گفتار، کردار و رفتار خودم، طرز پوشش و لحن صحبت خودم را قضاوت کنم دیگر جایی برای قضاوت دیگران نمی‌ماند و قضاوت در مورد دیگران واقعاً برایم کم‌رنگ می‌شود.

جا دارد واقعاً تشکر کنم از جناب آقای مهندس به‌خاطر فراهم کردن چنین بستری که من خودم قضاوت کردن را خیلی پیش‌پا افتاده می‌دانستم و می‌گفتم: خب حالا قضاوت کردم و خیلی سنگین نیست، فردا دیگر این کار را نمی‌کنم؛ در صورتی که به این صورت نیست و باید ذره ذره این‌ها کنار گذاشته شود و قرار نیست یک دفعه انجام شود. چه‌قدر قشنگ جناب آقای مهندس در سی‌دی‌هایشان می‌گویند که بزرگ‌ترین دشمن خودمان جهل و ناآگاهی خودمان است. این‌که واقعاً اگر انسان نخواهد جهل و ناآگاهی را کنار بگذارد انسان جاهلی است و این به‌خاطر عدم شناخت من است. در سی‌دی قضاوت خیلی برایم جالب بود از جناب آقای استاد امین سوال کردند: اگر در موردمان قضاوت کنند چه؟ آن موقع تکلیف چیست؟ که استاد امین پاسخ دادند: آن موقع دیگر آن فضا برای ما سنگین است و دیگر نمی‌توانیم آنجا بمانیم، آن‌قدر فضا سنگین می‌شود که نتیجه‌اش را خیلی خوب متوجه می‌شوید.

وقتی من یکجا می‌نشینم و یک نفر را راحت قضاوت می‌کنم، محکوم‌اش می‌کنم، مجازات‌اش می‌کنم؛ به قول استاد امین صد درصد من سلاح‌های خودم را به طرف او پرتاب می‌کنم بدون این‌که اصلاً شخص را دیده باشم یا کیلومترها با او فاصله داشته باشم؛ ولی خب من کار خودم را انجام می‌دهم، چه‌قدر انرژی از من گرفته می‌شود، چه‌قدر آن روز حال من خراب می‌شود و چه‌قدر تخریب به خودم وارد می‌کنم ولی متوجه نیستم و این را می‌دانم که من نخواهم ایراد بگیرم، قضاوت بکنم، هرکس را به ناحق و نخواهم این صفت گذشته را در خودم مهارش کنم، بیایم متوقفش کنم. واقعاً هر کسی به قول استاد امین هیچکس حتی علما هم نمی‌توانند من را راضی کنند قضاوت نکنم چون کار واقعاً سختی است. إن‌شاءلله که همیشه در کنگره باشیم، با آموزش‌های کنگره آرام آرام و ذره ذره روی قضاوت کردنمان کار کنیم چون جوری نیست که بخواهیم یک دفعه تصمیم بگیریم که اگر امروز من قضاوت کردم، فردا دیگر این کار را انجام نمی‌دهم؛ خیر این‌طور نیست. انشالله که همه‌مان بتوانیم قضاوت‌هایی که به قول خودم خیلی پیش پا افتاده بود را کنار بگذاریم.

مشارکت اعضا؛
همسفر مریم:

خانم معصومه جان جایگاهتان را تبریک می‌گویم خیلی خوش‌حال شدم، از صحبت‌هایتان استفاده کردم، شما لایق بهترین‌ها هستید، به نگهبان و دبیر هم عرض خسته نباشید و خدا قوت دارم. خیلی خوش‌حال هستم که به کنگره آمدم و خیلی خوشحالم که در لژیون سردار قرار گرفته‌ام من برای بار اول است در لژیون سردار مشارکت می‌کنم واقعاً نمی‌توانم خوش‌حالیم را وصف کنم. دستور جلسه قضاوت و جهالت است، قضاوت به معنی داوری کردن است و ما سه نوع قضاوت داریم، یکی قضاوت داوری است که تعدادی افراد خبره و متخصص، در مورد مسئله‌ای حکم می‌دهند و پیش آمده است که تدابیری که انجام شده باز در سال‌ها بعد مشخص شده که اشتباه بوده است، یک قضاوت هم در مورد این است که ما نسبت به خودمان داریم و این خیلی خوب است، ما این قضاوت را با خودمان داشته‌ایم که خداوند را شکر که در این جایگاه و در این مجموعه هستیم، یک قضاوت هم در مورد دیگران است که بدترین نوع‌ قضاوت است و با جهالت همراه است این‌که در مورد دیگران قضاوت می‌کنیم باعث‌ می‌شود که انرژی ما مصرف بشود و قطعاً آن‌طور که در سی‌دی‌ها گفته شده است آن حسی که ما در رابطه با آن قضاوت می‌کنیم قطعاً در وجود خود ما هست که ما در موردش قضاوت می‌کنیم و آن را در شخص دیگری می‌بینیم. آقای مهندس حسین دژاکام گفتند؛ هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی یعنی این سیستم خداوندی و کائنات طوری است که ما هر کاری انجام دهیم، هر عملی، چه گفتاری و چه رفتاری انجام بدهیم بازتابش به خودمان برمی‌گردد، همان‌طور که می‌گویند؛ جو بکارید جو برداشت می‌کنید اگر هم گندم بکارید گندم برداشت می‌کنید. امیدوارم که همیشه بتوانیم در گفتار و در اعمال‌مان تسلط داشته باشیم و همیشه خداوند و‌چیزهای خوب را در نظر بگیریم، در آخر تشکر می‌کنم از اعضای لژیون سردار که واقعاً از نظر مالی همه جوره خدمت کردند، وقتی به چهرهٔ دنورها و پهلوان‌ها نگاه می‌کنم این صفت بخشنده بودن را می‌بینم که یکی از صفات خداوند است، مخصوصاً پهلوان‌هایمان، خیلی دل بزرگی می‌خواهد که آدم روی نفس خودش پا بگذارد و آن پولی را که در اختیار دارد به انسان های دیگر کمک کندو نجاتشان بدهد.

همسفر رویا:
خیلی خوش‌حالم که در لژیون سردار هستم. در مورد دستور جلسه که قضاوت و جهالت است تنها چیزی که برای خودم در زندگی مهم بود، جهالت، باعث قضاوت در مورد خودم می‌شد، زندگیم را همیشه قضاوت کردم چون جهالت داشتم، آگاهی نداشتم، همیشه خودم را به بدترین نوع، قضاوت می‌کردم و انگ بدبختی را همیشه بر پیشانی خودم می‌زدم که بدترین نوع قضاوت به نظرم همین است، انسان بیمار همه جور قضاوت می‌کند ولی قضاوتی که در مورد خودش می‌کند بدترین نوع قضاوت است، من همیشه می‌گفتم که رویا تو بدبخت هستی تو نمی‌توانی پیشرفت کنی، تو کی می‌خواهی پیشرفت کنی، یا فلان اتفاق افتاده است دیگر تمام شده است، دیگر از تو گذاشته است، مدام خودم را قضاوت می‌کردم و با این قضاوت و جهالت در عمق تاریکی‌ها بیشتر فرو می‌رفتم، متوجه می‌شدم که در حال فرورفتن هستم ولی نمی‌دانستم چون آگاهی نداشتم که خودم را قضاوت نکنم و خودم را در عمق تاریکی می‌دیدم، این بدترین نوع قضاوت است که انسان در رابطه با خودش کند، دیگر تصمیمم عوض شد، زمانی که به لژیون سردار آمدم، افکار خیلی پریشانی داشتم، ذهن پراکنده، که نسبت به همه چیز بازخورد داشت، تا زمانی که به خودم آمدم، تنها چیزی را که در زندگی برایم مهم بود، آرامش ذهن بود که نداشتم، همیشه پریشان بودم، از روزی که وارد لژیون سردار شدم حس کردم که یک انرژی وارد بدنم شد و آن انرژی باعث شد که افکارهای من همه بررسی شود و افکار خوب جایگزین افکار بد شود، این هر روز بیشتر شد تا الان آن‌قدر افکار منفی را از خودم دور کرده‌ام و بدنم پر از انرژی مثبت شده که حس می‌کنم الان می‌توانم بروم یک کوه را بردارم و جابه‌جا کنم، در صورتی که نمی‌توانم ولی این افکار مثبت به من حیات می‌بخشد، این را مدیون لژیون سردار هستم. من حس می‌کنم لژیون سردار خودش لژیون پهلوانی است،خیلی حس مثبتی نسبت به لژیون سردار دارم اگر این دوره تمام شود من دوباره شرکت می‌کنم تا زمانی که دستم باز شود بتوانم دنور یا پهلوان شوم که یکی از آرزوهایم است، إن‌شاءالله که به آن درجه برسم.


تایپ: همسفر هانیه، راهنما همسفر زهرا (لژیون هفتم) و همسفر مریم، راهنما همسفر سمیرا (لژیون پانزدهم)
ویراستار: همسفر کبری، راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم) و همسفر فاطمه، راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
عکس: همسفر فرخنده (مرزبان خبری)
ارسال: همسفر محدثه (راهنمای ویلیام)
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .