مسئله قضاوت و جهالت یکی از اساسیترین مسائلی است که در آموزشها و درمان به آن برخورد میکنیم. اگر انسانی یاد نگرفته باشد یا یاد نگیرد کجا قضاوت کند یا کجا قضاوت نکند و چگونه قضاوت کند در تکامل خودش کاملاً متوقف میشود دقیقاً مثل سد مقاوم و غیر قابل نفوذ عمل میکند. صدور حکم، انجام فرمانی است که ما صادر میکنیم و بایستی منتظر عواقب و نتایج آن باشیم قطعاً پیامدهایی دارد یعنی یک فعلی را که ما با قضاوت کردن به اجرا در میآوریم ممکن است که در قسمت اندیشه ما باشد، در واقع شخصی که حکم را صادر میکند از نظر ما یک انسان گناهکار در نظر گرفته میشود.
وقتی در مورد هر موضوعی با شخصی قضاوت میکنیم از نظر ما یک چیزهایی رد و یک چیزهایی مورد قبول میشود و ما در واقع به آن سمت میدهیم مثلاً این شخص دزد یا گناهکار است، یکسری قیاسها را داریم و اطلاعاتی را بررسی و بعد پردازش میکنیم و به یکسری نتایج میرسیم، وقتی قطعی شد یک احساسی در ما بهوجود میآید که عجب آدمی است، دیدی فلانی چه کار کرده من باید بدانم دزدی یا جنایت کرده، این دیدی یا این عجب گفتن ما بازتاب همان حسی است که در ما بهوجود میآید و تخریب از همینجا شروع میشود.
به چند دلیل، انسانی که تخصص و کارش قضاوت کردن است و سالهای سال وقت صرف کرده و آموزش دیده با کلی کمکی که برایش اطلاعات از دادگستری یا از جاهای مختلف که کار آنها هم جمعآوری، پردازش و جدا کردن اطلاعات درست یا نادرست از یکدیگر است که همه چند سازمان بزرگ میشوند و در مورد یک نفر که متهم است جلسه تعیین میکنند، وکیل مدافع و دادستان میآید و همه جمع میشوند، ماهها کار میکنند آخر سر حکم غلط صادر میشود و فردی بیگناه مجازات میشود، بسیار حساس و تخصصی است که خیلی وقتها ما به راحتی این کار را انجام میدهیم، اطلاعات جمع میکنیم یعنی خود فرد هم کار دادگستری، کلانتری و وزارت اطلاعات را انجام میدهد بعد وکیل مدافع، دادستان و قاضی میشود، جلسه دادگاه را هم اجرا میکند تنها چیزی که وجود ندارد متهم است و خیلی جالب است اگر در دادگاهی جلسه به نتیجه نرسد به جلسه یا جلسات بعد موکول میشود، اما این جلسه اندازه یک تنفس حکم را صادر میکنیم که عجب آدم دزدی است.
چیزهایی در صور آشکار هستند مثلاً در گوش طرف میزنید، گوشش آسیب میبیند، او را به پزشک قانونی میبرند و دیه مینویسند یا همان موقع عکسالعمل نشان میدهد وقتی در مورد همان شخص قضاوت کرده، حکم صادر میکنید و محکومش میکنید قابل رویت نیست، ده برابر آن اتفاقات در صور پنهانش میافتد مثل اینکه شما به سرزمین فلان کشور موشک زدید، اینجا اتفاقی نیفتاده و کسی هم ندیده و آن طرف هم دقیقاً موشکهایش را میفرستد و ما را بمباران میکند هیچکدام قابل رویت نیست بین ما و آن شخص یا مجموعه هیچ دیالوگ یا کلمهای رد و بدل نشده ولی کلی خرابی بهوجود میآورد. زمانی شخصی از یک وزارتخانه تنفر و احساس بدی دارد در موردش قضاوت میکند، در صورتی که درست نیست وقتی برای انجام کاری میرود باعث میشود کارش پیش نرود، پروندهاش گم شود و هزار بلا سرش آید ولی نمیداند از کجا آب میخورد، کاری که باید یک ماه تمام شود سه ماه طول میکشد این اتفاقاتی است که در صور پنهان میافتد.
قدرت قضاوت ماورای تصور ماست اگر این قضیه برای ما جا بیفتد جرأت نمیکنیم قضاوت کنیم، یک موقع انسان کارهایی را انجام میدهد چون بهای آن را نمیداند، اگر میدانست چه هزینهای دارد این کار را انجام نمیداد. جوامعی که بدوی هستند با کوچکترین موضوعی یکدیگر را میکشند با یک جامعهای که بزرگترین مسائل را به راحتی حل میکند تفاوتشان این است که جوامع بدوی هزینه کارهایی که انجام میدهند را نمیدانند چقدر است که بیگدار به آب میزنند.
وقتی انسان از نظر تفکر و اندیشه پایین باشد کارهایی انجام میدهد که از عواقبش اطلاعی ندارد بهخاطر همین بعضی آدمها در کنار هم زندگی میکنند حالشان خوب نیست چون آن فضا انرژی بدی دارد، انرژی یک سیستم یا یک خانه وقتی خوب باشد یکی که میآید دوست ندارد برود، اگر خوب نباشد شما میروید جایی دوست ندارید بمانید، میخواهید به هر بهانهای بروید یا اگر میمانید مجبور هستید، بهخاطر این است که آدمهای آنجا دائماً در حال قضاوت در مورد هم هستند و دائماً با هم میجنگند و آنجا فضای جنگ میشود آیا کسی حاضر است در فضای جنگ بساط کباب راه بیندازد؟
انسان دوست دارد جایی برود که آرام باشد رودخانه یا باغی باشد که استراحت کند بعضی فضاها در صور پنهان مثل باغ و بعضیها مثل میدان جنگ میماند، آنجایی که انسانها در مورد هم قضاوت میکنند مثل میدان جنگ است بهخاطر اینکه نشستند و این موشکها را سمت هم پرتاب میکنند تا اینکه یکی حرفی میزند و میگوید فلانی عجب آدم خودخواهی است، این میدان میتواند هر جایی باشد مثلاً محل کار، کلاس درس و خانواده.
چه چیزی انسانها را در کنار یکدیگر نگه میدارد؟ یک حس خوب باید باشد تا بتواند آن فضا حال خوشی به انسان دهد، اگر در یک نمایندگی آن حال خوش نباشد چه اتفاقی میافتد، این همه وقت میگذارید بعد حال خوب هم به شما دست نمیدهد، آن چیزی که آدمها را دور هم جمع میکند باید حس خوب داشته باشد، برای اینکه حس خوب باشد باید فضا خوب و امنیت باشد و برای اینکه امنیت باشد باید دو کار را انجام دهد فضاها با اعمال سالم، کارهای مثبت، عمل درست و با انجام دادن کارها مثلاً یکی سالن را تمیز میکند، یکی چای میریزد، یکی تجربیاتش را در اختیار ما میگذارد.
وقتی این کارها انجام میشود آن فضایی که ما در آن هستیم بهتر میشود مثل باغی سرسبز که میوههای مختلف دارد، یکسری از درختان راهنمایان، یکسری مرزبانان و کسانی که سفر دومی هستند، شما دوست دارید در این فضا بنشینید و بهرهمند شوید، هر باغی که آباد است باید بتوانیم حفظش کنیم برای اینکه حفظ شود قضاوت مسئله حیاتی است میتوانیم باغ را بسازیم بعد نفت بریزیم، کبریت بزنیم و درختانش را آتش بزنیم، وقتی در مورد یک راهنما همهجا بدگویی میکنید انگار نفت پای درخت ریختید و آتش زدید شاید چندین نفر از این آدم انرژی دریافت میکنند.
انسان وقتی قضاوت میکند به خودش راضی نیست مثل اینکه یک زغال از کوره در میآورد آیا میتواند در دستش نگه دارد؟ نمیتواند، چون اگر میتوانست نگه دارد اینقدر عقل داشت که از داخل کوره در نیاورد پس باید دائماً به دست این و آن بدهد، با غیبت کردن به حکمی رسیده که فلانی آدم بدی است و این را باید دست به دست کند تا اینکه این دینامیت یک جا منفجر میشود، ممکن است یک مدتی آسیب بزند و باز شروع به خراب شدن کند، اما در وهله اول بهایش را خود انسان میدهد، اگر آن مجموعه از پایه درست باشد راهش را پیدا میکند، این اعمال، خود انسان را خراب میکند و دیگر تحمل و توان ماندن در آن فضا را ندارد.
سخنی از استاد رعد است که میگوید بناهای ویران توسط انسانهای دانا آباد میشود؛ انسان دانا انسانی است که میداند کجا قضاوت کند و عمل سالم چیست، کسی که بهخاطر منفعت شخصی خودش بیاید از این سد آبی که بهوجود آمده برای اینکه کشتزارهای تکتک ما را آبیاری کند یک نهر آب بزرگ بکشد و به باغ خودش ببرد و آنجا را آباد کند این انسان دانا نیست، انسانی که دنبال منفعت شخصی خودش میگردد قطعاً زمانی سیلاب میآید آن اندوختههایش را آب میبرد، انسانهای دانا مکانهای ویران را شروع به آباد کردن میکنند، اما انسانهای نادان آبادترین بناها را تبدیل به مخروبه میکنند، چون دنبال این هستند که نقاط ضعف خودشان را به دوش دیگران بیندازند، تحمل و توان دیدن معایب خودشان را ندارند بهخاطر همین است شروع به قضاوت کردن میکنند ولی انسانهای دانا دنبال صلح و آرامش هستند چون میدانند همه چیز در صلح و آرامش ساخته میشود.
تا جایی که میتوانیم جلوی قضاوت، تخریب و حس بد را بگیریم آن موقع میتوان به آرامش رسید. برای اینکه باغ سالم شود باید اعمال سالم انجام داد و برای اینکه حفظ شود باید قضاوت کردن را بشناسیم، قضاوت کردن در جایگاه خودش لازم و حیاتی است. ۹۵ درصد از چیزهایی که ما در موردش قضاوت میکنیم بیمورد هستند و انرژی و توان را از ما میگیرند بایستی در جهتی حرکت کنیم که از این مسائل پرهیز کنیم.
نویسنده: رابط سایت همسفر زهره، راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
36