English Version
English

جایگاه پهلوانی نیازمند یک سبک زندگی جدید است

جایگاه پهلوانی نیازمند یک سبک زندگی جدید است

جلسه چهاردهم از دور چهارم جلسات لژیون سردار ویژه همسفران آقا نمایندگی آکادمی با دستور جلسه "پهلوان" به استادی همسفر علی، نگهبانی راهنمای محترم همسفر محمدحسین و دبیری همسفر اشکان، پنج‌شنبه ۱۴۰۳/۰۳/۳۱، ساعت 10:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
راستش را بخواهید من قبل از اینکه به کنگره بیایم اصلاً نمی‌دانستم کنگره‌ای وجود دارد و یک چنین مجموعه‌ای هست باوجوداینکه پدر خودم هم مصرف‌کننده بود وقتی این افرادی که معتاد بودند و آدم‌هایی که معتاد بودند را کنار خیابان می‌دیدم یا مثلاً طرف شرایط خوبی نداشت، کارتن‌خواب بودند را می‌دیدم پیش خودم فکر می‌کردم با آن عقل آن موقع خودم که مثلاً اگر یک روزی پولدار بشوم به این‌ها کمک می‌کنم. مثلاً به این‌ها امکانات می‌دهم، شرایط می‌دهم.
من آن موقع پیش خودم فکر می‌کردم که این آدم‌ها چون پول‌ندارند و چون امکانات ندارند دچار این مشکل و معضل شده‌اند و اگر امکانات برایشان مهیا بشود دوباره برمی‌گردند.درصورتی‌که وقتی با کنگره آشنا شدم متوجه شدم که مشکل این نیست. ما در آن آدم‌ها دکتر و مهندس‌هایی داریم که تحصیل‌کرده هستند و خانه‌های خوب داشتند و دارند حتی ولی نمی‌توانند از آن استفاده کنند.

خیلی از این‌ها را ما نمی‌بینیم و در خانه‌هایشان هستند و همان مسائل و مشکلاتی دارند که آن فرد کارتن‌خواب دارد. ولی چون پولدار هست نشان نمی‌دهد.
کنگره این فضا را مهیا کرده است که این پول‌هایی که سرازیر می‌شود و پرداخت می‌شود بتواند در جهت درست مصرف بشود و درست به آن‌ها راهنمایی بشود. که اول اینکه چه جوری با خودشان کنار بیایند و چه جوری بتوانند رابطه‌شان را با خودشان خوب بکنند. یکی از اتفاقات خوبی که برای من در کنگره افتاد در این چند سال این است که اول اینکه فهمیدم رابطه خودم با خودم دچار مسئله و مشکل است و علت اینکه با بقیه هم نمی‌توانم درست ارتباط برقرار کنم همین است.
به نظر من این جایگاه پهلوانی بیشتر از اینکه پرداخت پول باشد، آن منش پهلوانی را در افراد پرورش می‌دهد یعنی چون ساختار درست است و مجموعه تفکرش سالم است بیشتر از اینکه برای پز دادن باشد چون جاهای دیگر وقتی‌که می‌آیند پول بدهند برای این است که نشان بدهند آقا من چقدر آدم کار درستی هستم و چقدر آدم خیری هستم. اینجا به نظر من بیشتر به سبب این است که من یاد می‌گیرم چگونه بخشنده باشم من یاد بگیرم که چگونه بگذرم.
من خودم زمانی که دنور شدم فکرم این بود که چطور حالا می‌خواهم این پول را بدهم ولی سیستم و ساختار کمک می‌کند. هم به زندگی نظم می‌دهد و هم آموزش‌ها یاد می‌دهد که چگونه از ارتباط درست با بقیه بتوانم به این جایگاه برسم. و در مورد پهلوان شدن من اولین باری که جدی به این قضیه فکر کردم و فکر کردم که اگر یک روزی من بخواهم یک چنین مبلغی را کمک بکنم به کنگره آن نیرو از کجا می‌آید؟

 
آن انرژی از کجا می‌آید که من شرایط زندگی خودم را اول درست بکنم چون اکثر کسانی که می‌روند پیش آقای مهندس و شرایط خانه و ماشین و بالاخره شرایط درستی ندارند مهندس به آن‌ها اجازه نمی‌دهد که آن پانصد میلیون تومان را بدهند.
من به این فکر کردم که اگر بخواهم اول آن‌ها را درست کنم و بعد پانصد تومان اضافه‌تر داشته باشم و بخواهم کمک کنم باید به چه تفکری دست پیدا کنم؟ به چه مدل زندگی دست پیدا کنم؟چون واقعاً رسیدن به این جایگاه نیازمند به یک سبک زندگی جدید است. جدا از آن چیزی که من قبلاً داشتم و آن چیزی که قبلاً زندگی می‌کردم و آن حسی که در من ایجاد شد به سبب این تفکر این بود که باید من خودم را به‌عنوان یک کسی که عامل در این قضیه است کمترین میزان تأثیر  را ببینم. یعنی چه؟یعنی اینکه به این فکر کنم که من اگر بخواهم این پول را بدهم آن من نیستم که این کار رامی کنم، واقعاٌ کارهای بزرگ به‌تنهایی هیچ‌کدام انجام نمی‌شود.
الآن حتی اگر در همین شعبه و همین کنگره هم نگاه بکنیم این‌همه جمعیت دارد کار می‌کند، درست است که مهندس دارد ریاست می‌کند. دارد آدم‌ها را هدایت می‌کند و آموزش می‌دهد ولی اعضای مجموعه هستند که دارند کمک می‌کنند.
من وقتی‌که خودم را در این قضیه مؤثر نبینم اتفاقات به‌صورت خود به خودی می‌افتد. من قبلاً خیلی سعی می‌کردم همه‌چیز را کنترل کنم، تک‌تک اتفاقات را به آن شکلی که فکر می‌کردم درست است هدایت بکنم. اصلاً هنر لژیون سردار این است که آن رها کردن را به من یاد داد که آقا شما یکجاهایی باید اتفاقاتی را که می‌افتد را رها کنی. واقعاً نود درصد اتفاقات در دسترس من نیست. در کنترل من نیست.
وقتی‌که رها کردم و آن چیزهایی که بیشتر به خودم مربوط بود را به آن پرداختم اتفاقات شروع کرد به شکل بهتری اتفاق افتادن. اتفاق‌ها شروع کرد به سمت درست‌تری هدایت شدن. 
چون بالاخره نظرات بقیه و اتفاقات اطرافم هم مهم هست دیگر. من به‌تنهایی اگر می‌خواستم یک اتفاقی حتماً و صد درصد بیفتد خیلی انرژی مصرف می‌کردم. و این من را ازنظر حسی و ازنظر درونی خالی می‌کرد. حالم هم خوب نبود. همیشه من سؤالم این بود که من این‌همه کار می‌کنم این‌همه تلاش می‌کنم چرا هیچ اتفاقی نمی‌افتد و همیشه هم حالم بد است.
به خاطر اینکه من علی ‌زمان و انرژی محدودی داشتم دیگر. آن زمان و انرژی محدود را باید به بهترین شکل استفاده می‌کردم. در مورد قسمت دوم باید من بدانم که درست است که من دعا می‌کنم و درست است که در فرهنگ خودمان من نذر می‌کنم یا از خداوند یک سری چیزها را درخواست می‌کنم ولی آن کار اصلی را من انجام می‌دهم، اینکه من بخواهم یک حرکتی اتفاق بیفتد و یک مجموعه‌ای درست بشود تا از دل آن یک پولی دربیاید و من بتوانم به‌عنوان پهلوان کمک بکنم این مستلزم این است که من خودم هم یک سری قدم‌هایی را بردارم. اول در جهت آموزش خودم. و اول درجهت تلاش کردن و رشد خودم. و آن مجموعه‌ای که دارم. درواقع دعا کردن به نظر من آن چیزی را که تغییر می‌دهد درون من است. من وقتی‌که دعا می‌کنم و وقتی سعی می‌کنم که از خدا کمک بگیرم و طلب کمک بکنم و طلب نیرو بکنم. یک مثال از کار خودم بزنم. بیشتر آدم‌هایی که در این سال‌های بعد از کنگره جلوی راه من قرارگرفته‌اند و مجموعه من را ازنظر کار تولیدی یا کار فروش ارتقا داده‌اند آدم‌هایی بودند به‌ظاهر تصادفی ولی این‌ها اصلاً تصادفی نیست.
آن چیزی که اتفاق افتاده است من با تغییر نیرو و درون خودم و با تغییر آن جریان انرژی خودم و آرامشی که پیدا کردم آن آدم‌ها آمده‌اند و سر راه من قرارگرفته‌اند و در آن مسیر من، با من هم مسیر شده‌اند. همان جوری که اگر من از سیستم کنگره دور بشوم یک سری آدم‌ها را از دست می‌دهم و از دست خواهم داد. یک سری انرژی و نیروها را از دست خواهم داد.
درنتیجه خوب است که من کمک بگیرم از خدا و تلاش کنم که خدا به من کمک کند و صد درصد هم کمک می‌کند. یک‌دفعه آقای زرکش در لژیون سردار حرف خوبی زد، گفتند که آن بیرون می‌گویند که خدا وجود ندارد. راست می‌گویند. خدا برای آن‌ها وجود ندارد. خدا برای کسی وجود دارد که به آن اعتقاد دارد و به آن عقیده دارد و به آن از جانب قرآن می‌گوید از جانب آن مطمئنم. وقتی تو اطمینان داری که خداوند به تو کمک می‌کند، او هم به تو همین عقیده و نظر را دارد و اگر من نسبت به خداوند بد فکر بکنم خدا هم به من بد فکر می‌کند. و می‌گوید من هم با تو کاری ندارم.
درنتیجه حس من به آن نیرویی که این سیستم خلقت را می‌چرخاند خیلی مهم است چرا که او هم همین نظر و فکر را در مورد من دارد. این تزکیه و پالایشی که در کنگره انجام می‌شود و این قدم‌به‌قدم حرکت کردنی که به‌ظاهر خیلی آرام است ولی سرعتش از بقیه سیستم‌ها بسیار بیشتر است باعث می‌شود که من ظنم و عقیده‌ام نسبت به خداوند عقیده بهتر و عقیده مثبت‌تری باشد.

تایپ: همسفر بهنام (لژیون یکم )

عکاس: همسفر امیرحسین (لژیون هفتم)

تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .