English Version
English

مهم‌ترین ابزار نیروهای منفی، جهل و نادانی ما است

مهم‌ترین ابزار نیروهای منفی، جهل و نادانی ما است

جلسه دوازدهم از دوره چهاردهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ همسفران نمایندگی ساوه با استادی راهنمای‌ تازه‌واردین همسفر ناهید، نگهبانی همسفر طاهره و دبیری همسفر مرضیه با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» روز دوشنبه یازدهم تیرماه ۱۴۰۳ ساعت 16:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خیلی خوشحال هستم که امروز در خدمت شما عزیزان هستم، امیدوارم حال همگی شما خوب باشد. از ایجنت، گروه مرزبانی، نگهبان، دبیر و همسفر زری بسیار سپاسگزارم که به من اجازه دادند در این مکان آموزش بگیرم و خدمت کنم. دستور جلسه امروز «قضاوت و جهالت» هست. زمانی که من انسان پا به این هستی گذاشتم، درواقع برای یک مأموریت و هدف خاصی به این دنیا آمده‌ام و مهم‌ترین هدف‌ انسان رسیدن به تکامل است.

در هستی دو مورد در اختیار من قرار داده می‌شود؛ انرژی محدود و دیگری زمان محدود است؛ باید من از این دو مورد بهترین بهره و استفاده را ببرم و به بهترین نحو ممکن زندگی کنم. متأسفانه من ناهید به‌جای این‌که در مورد این دو مورد کار کنم؛ شروع به قضاوت کردن دیگران می‌کنم، در مسیر ضد ارزش‌ها قرار می‌گیرم و درنهایت از مسیر درست خارج می‌شوم و انرژی خودم را صرف مسائل بیهوده می‌کنم. ما در کنگره با آموزش‌های جهان‌بینی متوجه شده‌ایم؛ پول برابر انرژی است. وقتی‌که کسی را قضاوت می‌کنم مانند این می‌ماند، کیسه پولی در اختیار من قرار دارد و من ارزش پول‌ها را نمی‌دانم و به هر شکل ممکن پول‌ها را هدر می‌‌دهم؛ درحالی‌که من باید پول‌ها را در مسیر درست و در مکان مناسبی خرج کنم.

شخص خود من به زندگی به این صورت نگاه می‌کنم؛ فکر می‌کنم زمانی که در اختیاردارم خیلی کم و محدود است مانند این می‌ماند که من در رینگ‌ بوکس برای مبارزه قرار می‌گیرم و به من چند دقیقه مهلت داده می‌شود تا با حریف خودم مقابله کنم. حریف من در رینگ نیروهای تخریبی، نیروهای شیطانی و نیروهای بازدارنده هست که من باید با آن‌ها مقابله کنم؛ باید یاد بگیرم که از حریف خودم مشتی نخورم و بتوانم حریف خودم را ضربه‌فنی کنم؛ ولی من چه‌کاری انجام می‌دهم؟ حواسم به سمت تماشاچیان پرت می‌‌شود، از رینگ غافل می‌شوم و نتیجه این می‌شود که من مرتب مشت می‌خورم و کسی هم که مرتب مشت می‌خورد، تعادل خودش را از دست می‌دهد.

اگر نگاهی بیندازم، من ناهید از صور آشکار خودم اندکی می‌دانم چه برسد به صور پنهانم. هیچ اطلاعی بر جسم خود ندارم و بر آن واقف نیستم. میلیاردها سلول در بدن من درحالی‌که فعالیت هستند که من فقط ظاهر را می‌بینم، با این دید محدود می‌آیم و دیگران را قضاوت می‌کنم. قضاوت اصلاً کار من نیست؛ قضاوت کردن مختص خداوند است؛ زیرا خداوند در هر شرایطی هیچ حقی از دیگران را ضایع نمی‌کند؛ چون بر اعمال ما واقف است. قاضی دادگاه نیز در جایگاه قضاوت نشسته است؛ چون شغل قاضی، قضاوت کردن است و برای انجام این کار هزینه‌ای را دریافت می‌کند، برای این‌که کاری را انجام می‌دهد و مشکلی را حل می‌کند. باز به‌هرحال برای قاضی هم یک سری اطلاعات و مدارک ارائه می‌شود تا بتواند قضاوت درست انجام دهد و گاهی باوجود مدارک و سند پیش می‌آید که قضاوت قاضی نیز نادرست باشد.

ماجرای قضاوت به‌سان داستانی می‌ماند که چندنفری در تاریکی فیلی را لمس می‌کنند، شخص اول که دست به پشت فیل می‌کشد، می‌گوید: فیل مانند تخت است و شخص دیگری دستش را به‌پای فیل می‌کشد و نظرش این است، فیل مانند ستون می‌ماند. درکل من باید متن را بچسبم و از حاشیه‌ها به دورباشم در حاشیه بودن من را از هدفم به دور می‌کند و من را به بیراهه می‌کشاند. باوجوداین همه مسائل با قضاوت کردن، آن زمان و انرژی خودم را صرف مسائل خیلی بیهوده می‌کنم قضاوت کردن مال انسان نیست؛ چون قضاوت کردن انسان را از آن هدف و خواسته‌ای که دارد دور می‌کند.

آقای مهندس هم می‌فرمایند: «کسی که قضاوت می‌کند در جهل مرکب قرار دارد.» در دعای کنگره نیز از جهل و ناآگاهی خودمان به خداوند پناه می‌بریم. ریشه قضاوت از جهل و ناآگاهی نشأت می‌گیرد. اگر سی‌دی‌ آهن را اگر گوش کرده باشید آقای مهندس می‌فرمایند: «تقدیر انسان به دو بخش تقسیم‌شده است، یکی اعمالی است که در اینجا انجام می‌دهم؛ درواقع زندگی خودم را می‌بافم که همان آینده من است و من نویسنده زندگی خودم هستم و دیگری همان اعمال پیشین من است که درگذشته انجام داده‌ام و اکنون نتیجه آن را می‌بینم؛ ولی یادم نمی‌آید؛ پس باید حواسم را خیلی جمع کنم».

من چه‌کار به زندگی دیگران دارم که دیگران کجا رفته‌اند؟ چه‌کاری انجام می‌دهند؟ چه چیزی می‌خورند؟ و ... من، پا به این هستی گذاشته‌ام تا خودم به تکامل برسم و خودم را بسازم. اگر نگاهی به پشت‌ سرمان بیندازیم می‌بینیم که زمان خیلی کوتاه است، ما چه زمان‌هایی را ازدست‌داده‌ایم؛ زیبایی خودمان را، جوانی خودمان را و ... زمانی می‌رسد که باید از این جهان خداحافظی کنم؛ پس باید از زمانی که در اختیار من است بهترین استفاده بهینه را ببرم و بتوانم به آگاهی، دانایی و آموزش لازم برسم. سطح آگاهی خودم را بالا ببرم و خودم را به‌عنوان یک انسان ارتقاء بدهم، نواقصی را که به‌اصطلاح از بعدهای منفی با خودم به‌ همراه دارم؛ باید آن نواقص را کامل کنم و درراه ارزش‌ها قرار بگیرم تا کمتر قضاوت کنم.

مرزبانان کشیک: همسفر شهلا و همسفر ناصر
تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر راحله (لژیون پنجم)
عکس: مرزبان خبری همسفر وجیهه 
ویراستاری و ارسال: خدمتگزار سایت همسفر فاطمه
همسفران نمایندگی ساوه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .