جلسه دوازدهم از دوره بیستوهفتم کارگاههای آموزش خصوصی کنگره ۶۰ همسفران نمایندگی نیمایوشیج با استادی راهنما همسفر روزیتا، نگهبانی همسفر زینب و دبیری همسفر محبوبه با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» در روز دوشنبه یازدهم تیرماه ۱۴۰۳ ساعت 16:00 آغاز به کار کرد.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240701_162747.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که بار دیگر اجازه خدمت در این جایگاه به من داده شد و از راهنمای عزیزم تشکر میکنم که تمام این جایگاههایی را که تجربه میکنم نتیجه تلاش ایشان است. قبل از شروع دستور جلسه دو پیام داشتم؛ اول به بچههای ایروبیک و تنیس روی میز که رتبه اول را کسب کردند تبریک میگویم و صحبت خیلی مهمی که دارم دوشنبهها در شعبه انرژی خیلی کم است واقعاً یک تازهوارد وقتی از در وارد میشود هیچ جذبی ندارد چرا؟ چون نصف بچهها خواب هستند یا دست نمیزنند یا جواب سلام نمیدهند. یکی از دلایلی که دوست داشتم استاد بشوم همین مسئله بود.
من بهعنوان راهنما واقعاً دوست دارم ساعت ۶:۳۰ دقیقه بیایم؛ چون هیچ انرژی از بچهها نمیگیرم، دلیل نمیشود که من شال نارنجی گرفتم تمام شد و من همه چیز را بلد هستم اصلاً اینطور نیست؛ بلکه از مشارکتهای شما استفاده میکنم، کامل میشوم و جواب سوالهایم را میگیرم. نگهبان و استاد میگویند: سلام، همه نگاه میکنند و جواب را با انرژی نمیدهند، پنجشنبهها هم همینطور است، دستها برای مشارکت بالا نمیرود به قول آقای مهندس ۷۰ درصد سفر اولیها باید مشارکت کنند. من از قدیم استاد میشدم مشارکت را بیشتر به سفر اولیها میدادم، امروز هم سفر اولیها آماده باشند.
دستور جلسه امروز قضاوت و جهالت است قضاوت یعنی؛ حکم کردن. جهالت یعنی ندانستن. تمام این دستور جلسات، وادیها یک کتاب و راهنما هستند که به من درست زندگی کردن را آموزش میدهند که چگونه درست زندگی کنم؟ آموزشها را در زندگی خودم اجرایی کنم، اول از کنگره شروع کنم بعد این آموزشها را بیرون از کنگره ببرم.
دلیلی ندارد که من پیمان وادی هشتم را بستهام حتماً عالی باشم، دیگر دروغ نمیگویم و کارهای ضدارزشی انجام نمیدهم؛ باید از یک جایی شروع کنم. این دستور جلسه به من کمک میکند که صفت زشت گذشته خودم را کنار بگذارم. قضاوت کار دشواری است و کار هر کسی نیست. ما همیشه ظاهر انسانها را قضاوت میکنیم؛ فلانی را دیدی که چهقدر وضعش خوب است، نگاه کن ماشین بنز دارد، ای کاش ما اینطوری بودیم. به قول آقای مهندس ما نمیدانیم شاید زن و شوهر همدیگر را میزنند؛ ولی ما یک پیکان داریم دلمان خوش است؛ پس از روی ظاهر نباید هیچوقت قضاوت کنیم.
ریشه جهالت چیست؟ ترس، منیت و ناامیدی که درون من است. قضاوت چیست؟ باید در بیرون پیدا کنم؛ تفکر، تجربه و آموزش. زمانی که میخواهم از بیرون بگیرم خیلی سخت است؛ باید داناییام را بالا ببرم و زمانی من قضاوت نمیکنم که دانا باشم. انسانهای جاهل همیشه میبینند و دور و بر او هر انسانی که است وارد قضاوت میشوند؛ وقتی وارد مجلس میشویم، میگویند: تو چهقدر چاق شدهای، خیلی زشت شدهای، شوهرت چهقدر بد است، این قضاوتها را میکنند؛ ولی ما به کنگره آمدهایم تا یاد بگیریم که مقابله کنیم و سکوت کنیم. اینکه شاید بعضی از سفر اولیها بگویند: این دستور جلسه چه ربطی به اعتیاد دارد؟ اول کارگاه همیشه میگوییم 14 ثانیه سکوت میکنیم و از جهل و نادانی خود به خداوند پناه میبریم؛ پس انسان جاهل است که به سمت قضاوت میرود و افراد از روی جاهلیت به سمت اعتیاد رفتند خودشان که نخواستند.
یکی مثل پدر من آن موقع دوستهایی اطرافش بودند که این رفت و آمدها باعث شد که زندگیاش را باخت حتی در جشن همسفر گفت و من ویس ایشان را شاید هفتهای ۱۰ بار گوش میکنم، زندگیاش را باخت، دیگر تمام شد حالا قسمت زندگی پدر من این بود، خدا را شکر با کنگره آشنا شد و درست زندگی میکند. دیروز داشتم ویس خانم شانی را گوش میدادم چند ماه قبل رفته بودم تهران که میگفتند: خیلی شما همسفرها آدمهای خوبی هستید، چرا؟ چون که ماندید و برای زندگیتان تلاش کردید؛ پس خدا را شکر کنیم که با کنگره آشنا شدیم.
دستور جلسات به آدم آدرس خودش را به خودش نشان میدهد. دیروز یکی از همکارانم قضاوت کرد و گفت: چرا فلانجا رفتی به من نگفتی؟ گفتم واقعاً یادم نبود؛ اما ناراحت شد و گفت: تو باید میگفتی. قضاوت کردن کار من نیست حتی جواب نمیدهم اگر روزیتای قبل بودم دهان به دهان جواب میدادم و میگفتم کار من درست است کار تو اشتباه است. خدا را شکر که به یک جایی رسیدهام که میتوانم زندگی خودم را نجات دهم. امیدوارم تمام این دستور جلسات به یک جایی برسد که بتوانم اجراییاش کنم حتی کوچکترین چیز، نه اینکه به کنگره بیایم و بگویم خب دیگر دستور جلسه است حالا یک چیز به راهنمای خودم میگویم و میروم نه واقعاً آمدهایم درست زندگی کردن را یاد بگیریم.
راهنمایی داشتم که محبت زیادی نمیکرد؛ ولی باعث شد که من ساخته شدم و قویتر آمدم؛ چون من همسفر پدرم هستم و میتوانم شعبه نیایم و به تفریح بروم؛ ولی به کنگره میآیم، چرا؟ چون اینجا حالم خوب شد. شوهرم مصرف کننده نیست؛ ولی وقتی مریض شد همه قضاوتش کردند و گفتند: مطمئن هستیم ناصر کرک یا شیشه مصرف دارد خیلی لاغر شد؛ ولی نمیدانستند که مریض شد و در اثر بیماری لاغر شد. خدا را شکر که ما با کنگره آشنا شدیم و امیدوارم همه ما به آن درجه دانایی بالایی برسیم.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240701_164927.jpg)
تایپ: همسفر صديقه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون سوم )
ویراستاری و ارسال: همسفر ریحانه (مرزبان خبری)
همسفران نمایندگی نیمایوشیج
- تعداد بازدید از این مطلب :
721