English Version
English

قضاوت کردن؛ کانال محبت را مسدود می‌کند

قضاوت کردن؛ کانال محبت را مسدود می‌کند

پنجمین جلسه از دوره هفتم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی کریمان با استادی همسفر اعظم نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر زهرا و با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» در روز دوشنبه مورخ ۱۱ تیر ماه۱۴٠۳ رأس ساعت ۱۵ آغاز به‌ کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدای بزرگ را بسیار تا بسیار سپاسگزارم که امروز هم اجازه داد تا از این محضر از شما عزیزان انرژی و آموزش بگیرم، از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم که به من درس زندگی کردن دادند تا من بتوانم دنیای بهتری داشته باشم از خانم مهدیه عزیز سپاسگزارم که به من یاد دادند خودم را دوست داشته باشم، از مرزبانان خانم سارا و خانم فرناز عزیز سپاسگزارم که اگر من نشستم و دارم آموزش می‌گیرم به‌ واسطه زحمت‌هایی است که این عزیزان می‌کشند از مسافر عزیزم سپاسگزارم که به من اجازه خدمت در کنگره را دادند و در آخر از خانم زهرا نگهبان جلسه سپاسگزارم که این فرصت را به من داد تا من در کنار شما آموزش و انرژی بگیرم.
دستور جلسه قضاوت و جهالت است؛ چیزی که از راهنمای خودم یاد گرفتم اگر بخواهم یک دستور جلسه را یاد بگیرم اول باید مفهوم دقیق کلماتی که در آن دستور جلسه به کار رفته را بدانم. معنی لغوی‌  قضاوت یعنی داوری، حکم و در معنی عام‌ آن، یعنی من بر اساس یکسری اطلاعات ناقص رفتار و کردار کسی را مورد بررسی قرار بدهم. جهالت هم یعنی ناآگاهی، ندانستن و نادانی، چرا این دو مفهوم کنار هم قرار گرفته‌اند؟ جهالت میوه‌های زیادی دارد مثل: قضاوت، ترس، منیت، خودخواهی، حسادت، تکبر و مثلث دانایی هم تفکر، تجربه و آموزش است. قبل از کنگره من نه می‌دانستم تفکر چه است نه آموزشی داشتم نه تجربه‌ای، زمانی که وارد کنگره شدم وادی اول را به من دادند گفتند؛ باید قبل از هر حرکتی و قبل از حرف زدن تفکر داشته باشی از آموزش‌های راهنمای عزیزم آموزش گرفتم از سی‌دی‌هایی که بوده آموزش گرفتم و از تجربه هم‌لژیونی‌هایم استفاده کردم و پذیرفتم به عنوان همسفر کنار مسافرم باشم شاید قبل‌ از کنگره من مسافرم را قضاوت می‌کردم، فرزندانم را قضاوت می‌کردم، در تاکسی، مهمانی، پدر، مادر، حتی یکی از جلوی من رد می‌شد بدون اینکه به زبان بیاورم در ذهنم قضاوت می‌کردم و حکم هم برایش صادر می‌کردم زمانی که وارد کنگره شدم نفس و شهر وجودی را شناختم جهان‌بینی‌ را استاد امین و کنگره به من داد، الان باید ببینم این‌ها را که یاد گرفتم، الان که وارد کنگره شده‌ام الان چطوری هستم مراتب نفس به من یاد داده شد، یعنی فهمیدم یک نفس اماره دارم، یک نفس لوامه، یک نفس مطمئنه، الان که وارد کنگره شدم در چه مرتبه‌ای هستم الان باید دوربین را بچرخانم سمت خودم، آن ذره‌بینی که گذاشته بودم روی بقیه روی مسافرم، روی فرزندانم حتی خانواده‌ام، خواهرم، دوستانم برگردانم سمت خودم ببینم آن شهر وجودی من در چه مرحله‌ای است خودم در چه مرحله‌ای هستم و چطوری هستم و باید این را بدانم تنها کسی که می‌تواند مسافر من را قضاوت کند؛ راهنمایش است و یکی دارد به اسم راهنما، پس من اگر پذیرفتم همسفر بودنم را نباید مسافرم و حتی فرزندانم را قضاوت کنم.
اگر رهجویی راهنمای خودش را قضاوت کند و فکر کند که راهنمای من این حرفش درست است یا نه؟ مطمئناً طعم رهایی را نخواهد چشید و این از منیت او است ولی راهنما باید رهجویش را قضاوت کند برای اینکه بتواند راهکار درست را به آن رهجو بدهد. شاید بگویید پس قضاوت کردن کلاً بد است اینطور نیست، خداوند به‌ واسطه اختیاری که به انسان داده، قضاوت کردن را فطرتاً در وجودش قرار داده است. من در مورد مسائل حیاتی زندگی‌ام باید قضاوت کنم اینکه من بیایم کنگره یا نه؟ سی‌دی بنویسم یانه؟ عضو لژیون سردار بشوم یا نه؟ تمام مسائلی که در طول روز اتفاق می‌افتد و لازمه پیشرفت زندگی من این است که در مورد این مسائل من قضاوت داشته باشم. یک داستانی می‌خواندم که یک پدر با فرزندانش در یک اتوبوس بودند و بچه‌ها خیلی اذیت می‌کردند همه آن‌هایی که در داخل آن اتوبوس بودند می‌گفتند؛ چه پدر بی‌خیالی، چرا بچه‌هایش را آرام نمی‌کند خیلی دارند اذیت می‌کنند یکی از آن‌ها می‌رود به آن پدر می‌گوید؛ خیلی بچه‌هایت دارند اذیت می‌کنند چرا جلوی آن‌ها را نمی‌گیرید؟ می‌گوید الان دو ساعت است که مادرشان را از دست داده‌اند و من دارم به این فکر می‌کنم که چطوری به این بچه‌ها بگویم که مادر ندارند و زمانی که این حرف گفته می‌شود آن آدم‌ها متوجه می‌شوند که چه قضاوت‌های اشتباهی انجام دادند و آن موقع بود که آن افرادی که در آن اتوبوس بودند و دیدگاهشان نسبت‌ به آن بچه‌ها عوض شد و شروع کردند به آن‌ها محبت کردن، به قول آقای نقدی می‌گویند؛ وقتی خودکار را بگذاری در لیوان آب، شکسته به‌نظر می‌آید چطوری می‌توانم با همان چشمی که این‌قدر خطای دید دارد دیگران را مورد قضاوت قرار بدهم و حکم هم برایش صادر کنم.

آقای مهندس در سی‌دی قاضی خود می‌فرمایند: که در مورد خودمان باید قضاوت کنیم خودمان را باید مورد قضاوت قرار بدهیم و مسائل و مشکلاتی که در زندگی‌مان است باید مورد قضاوت قرار بدهیم بر اساس معرفت، عدالت و عمل سالم. یک مثلث آقای مهندس رسم می‌کنند که یک ساقش قاضی، یک ساقش حکمی که من می‌دهم و یک ساقش هم مشکلاتی که من دارم  آن سه ضلع مثلث دانایی را هرچه بیشتر به دانایی مؤثر تبدیل کنم و هر چه بیشتر روی آن آموزش‌ها و روی دانایی‌ام کار کنم کمتر دیگران را مورد قضاوت قرار می‌دهم.
شاید من همسفر مورد قضاوت زیادی قرار گرفتم و بگویم که الان خیلی رنجیده شده‌ام از قضاوت‌هایی که در مورد من شده است، استاد امین می‌گویند: هر صفتی که در من احساس تنفر و بیزاری بوجود بیاورد در من وجود دارد مثلاً من بگویم از دروغگویی متنفرم باید بدانم که قطعاً آن صفت در من وجود دارد یا انسانی که می‌آید کنگره و رها می‌شود اگر بیرون از کنگره به او بگویند معتاد، ناراحت نمی‌شود چون این مسئله برای او حل شده و درمان شده و حتی ممکن است بخندد یعنی زمانی می‌توانم از قضاوت کسی ناراحت نشوم که آن مسئله در من حل شده باشد استاد امین می‌فرمایند:« برای اینکه محبت بین‌ انسان‌ها انتقال پیدا کند از طریق یکسری کانال‌ها این محبت انتقال پیدا می‌کند» این قضاوت کردن، سوءظن، بدبینی و این افکار منفی باعث می‌شود که این کانال مسدود شود و من نتوانم به مسافرم محبت کنم و «گر محبت نرسد زهر به جان‌ها برسد» یعنی یا محبت می‌رسد یا زهر، حد وسطی هم وجود ندارد. زهر هم چه است؟ همین قضاوت و  افکار منفی، سوءظن و بدگمانی که من نسبت‌ به مسافرم دارم و اجازه نمی‌دهد آن عشق و محبتی که من در درونم است به او انتقال دهم مسافرم را دوست دارم ولی نمی‌توانم محبتم را انتقال بدهم فقط دلیلش این است که من قضاوتش کردم یا نسبت به او بدبین و بدگمان هستم در کل انسان به هر چیز که فکر کند انرژی می‌دهد یعنی اگر شما یک مشکل و مسئله‌ای برایتان به‌وجود آمده باشد اگر  تفکر منفی داشته باشید انرژی منفی می‌دهید و اگر تفکر مثبت داشته باشید انرژی مثبت می‌دهید.
هر چه انسان داناتر باشد و عشق و محبت بیشتری را درک کرده باشد کمتر دیگران را مورد قضاوت قرار می‌دهد. آقای مهندس می‌گویند:« کسانی که در زندگی‌شان ناله و شیون می‌کنند در زندگی مردود هستند و کسانی که صبر و تلاش می‌کنند قبول هستند و کسانی که شکرگزار هستند شاگرد ممتاز هستند» امیدوارم من اعظم هم یاد بگیرم در زندگی همیشه شاگرد ممتاز باشم و قدر این صندلی و فرصتی که به من داده شده تا من تغییر کنم و دنیای بهتری برای خودم بسازم را بدانم از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید سپاسگزارم. 

در ادامه ورود به سفر دوم همسفر مرجان رهجوی راهنما همسفر مهدیه از «نمایندگی کریمان»؛

تایپ: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون یکم)
عکس: همسفر فرناز (مرزبان خبری)
ویراستاری و ارسال: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی کریمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .