English Version
English

دلنوشته‌ای زیبا از مسافر محمدرضا، کلینیک روزبه

دلنوشته‌ای زیبا از مسافر محمدرضا، کلینیک روزبه

به نام قدرت مطلق الله 

سلام دوستان محمدرضا هستم مسافر

به یاد می‌آورم زمانی را که از دخانیات متنفر بودم و از انواع افیون ها اطلاعاتی نداشتم و روال زندگی ام را با همان رویاهای نوجوانی و جوانی سپری میکردم. انسان زمانی درگیر یک مشکل یا اشتباه میشود که حتی در فکر و اندیشه‌اش خطور نمی‌کند، روزی برسد که درگیر تاریکی یا تخریب آن‌هم تخریب جسم خود بشود.

به یاد می‌آورم سال آخر دبیرستان بودم و درگیر امتحانات نهایی، ان شب ها مجبور بودم از شب تا صبح بیدار بمانم و درس بخوانم، یک شب در جهان ذهنی‌ام کشیدن سیگار خطور کرد و همان طور که در کنگره یاد گرفتم هر چیزی که به ذهن خطور میکند بی دلیل نیست و دلیل خطور کردن سیگار در ذهنم، دوستم بود که از قضا همسایه هم بودیم و گه گداری سیگار می‌کشید و چند باری هم تعارف کرد و دلیل می‌آورد که سیگار کشیدن فقط برای مردان قوی است و تا الآن کسب را نکشته، حتی من را به اسم بچه ننه صدا میکرد چون سیگار استفاده نمیکردم.

به هر حال روزها و سال ها گذشت تا دوره سربازی رو آغاز کردم و تقریبا یک سال از خدمت سربازی گذشته بود که سیگاری شدم و پاکت پاکت سیگار می‌کشیدم و همزمان کشیدن حشیش را هم شروع کرده بودم. مثل درخت کم کم شاخ و برگ هایم خشک میشد و روز به روز در باتلاق عجوزه زنباره بیشتر فرو میرفتم.

در آن عصر پر وحشت و تاریک کارم به جایی رسیده بود که شروع به دعا و راز و نیاز کردم تا از دام اعتیاد خارج شوم. ولی غافل از اینکه که مواد مخدر بیرونی تا داخل مغز استخوان هایم رسوخ کرده بود، یک ماه ترک میکردم دوباره برگشت میکردم، یک سال نمی‌کشیدم دوباره روز از نو روزی از نو.

از همه طرف حقارت، ذلت، ترس، گمراهی، عدم اعتماد به نفس گریبان گیرم شده بود و با مرور زمان همچون صفحات کتاب زندگی‌ام با سرعت بیشتر و بیشتر در حال ورق خوردن بود. در یکی از همین ایام همزمان دو ورق متادون و عرق و گل( ماری‌جوانا) استفاده کرده بودم و در چنان تخریبی بودم که هر قدم یک چُرت چند ثانیه‌ای میزدم، به هر مکافاتی بود به خانه رسیدم، بلافاصله بین من و خانواده آتش درگیری برافروخته شد. آن شب پس از کلی حرف دو راه جلوی من گذاشتند؛ یکی دوباره همان ترک های به درد نخور و دیگر راه رفتن سراغ پزشک، و من راه دوم را انتخاب کردم. دو هفته بعد با جسمی آشفته و بهم ریخته، گذرم به کلینیک روزبه خورد.

روز دوشنبه صبح ساعت ده صبح بود که وارد کلینیک روزبه شدم، با منشی کلینیک در حال صحبت کردن بودم که در همین حین، با مردی رو‌ در رو شدم، صدایم کرد و گفت؛ چه مشکلی داری؟ در جواب گفتم: درگیر اعتیاد هستم و میخواهم خوب شوم. وقت مشاوره ای برای عصر همان روز به من داد و عصر دوباره مراجعه کردم. ان شخص با علم و دانش راستین اعتیاد که گویی از جنس نور بود بر تاریکی وجودم تابید و به من فهماند؛ صورت مسئله اعتیاد چیست و مشکل ترک های نا موفق من کجاست.

در نهایت پروسه درمان اعتیادم به روش DST و داروی درمان اوپیوم تینکچر(OT) از تاریخ ۱۴۰۲/۲/۳۰ به راهنمایی راهنمای محترم آقا شارود اغاز شد و پس دوازده ماه و شش روز سفر اولم را به خوبی و با حس عالی به پایان رساندم. جا دارد از جناب مهندس دژآکام بنیان کنگره ۶۰، خانواده محترمشان، راهنمای عزیزم آقا شارود، همه‌ی خدمتگزاران کنگره ۶۰ خصوصاً، مرزبان محترم و مسافران کلینیک روزبه، چه سفر اولی و چه سفر دومی نهایت سپاسگزاری و تشکر را به جا آورم. امیدوارم بتوانم الطاف و محبت های آنان را با خدمت کردن به هم نوعان خودم که درگیر بلای خانمان برانداز اعتیاد هستند پاسخ دهم.

اعلام سفر مسافر محمد رضا؛

آخرین آنتی‌ایکس؛ انواع قرص و حشیش، مدت تخریب: پنج سال‌روش درمان: DST داروی درمان: شربت اوتی( OT)،مدت سفر اول: دوازده ماه 

مدت رهایی: ۳۵ روز، در ادامه سفر سیگار دارم، آخرین آنتی ایکس: انواع سیگار، مدت تخریب: بیش از شش سال، روش درمان: DST،داروی درمان: ادامس نیکوتین، مدت سفر: ۱۱ماه، ورزش در کنگره: فوتبال

راهنمایی هردو مورد، آقای شارود بهرامی

 

گروه سایت نمایندگی دانیال اهواز 

تهیه و تایپ؛ مسافر محمدرضا 

ویراستاری و ارسال؛ مسافر محمد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .