«آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند»
![](/EditorFiles/Image/9ff2f05a-9ea7-41eb-9c04-7aa875aaf07f.jpg)
سلام دوستان الهه هستم همسفر علی
مسافر من با ۲۸ سال تخریب وارد کنگره شدند، آخرین آنتیایکس مصرفی ۳ گرم شیره، تریاک کشیدنی و خوردنی، ۱۱ ماه و ۶ روز سفر کردند به روش DST، داروی درمان شربت OT، راهنمای محترم ایشان پهلوان جواد سجادی لژیون ۵ شعبه شفا، راهنمای عزیز خودم خانوم فاطمه لژیون ۱۵، ورزش مسافرم پینگپنگ، ورزش خودم دارت، رهایی به دستان پر مهر آقای مهندس، یک ماه است آزاد و رها هستیم.
در خرداد ماه ۱۴۰۳ وارد کنگره شدم؛ برحسب اتفاق، سه سالی هست در این محله ساکن شدیم و روزهایی که جلسات کنگره برگزار میشد، گاهی اتفاقی از آنجا عبور میکردم، خیلی شلوغ بود! همه با لباسهای سفید و مرتب، بعضیها کیف به دست جمع شده بودند؛ همیشه برایم سوال بود که اینجا کجاست؟! برای چه همه لباس سفید دارند؟! چند بار از مسافرم پرسیدم و ایشان میگفتند: «مرکز درمان اعتیاد است» امّا این سؤال ذهنم را مشغول کرده بود که چرا قیافه و ظاهر آنها به مصرف کننده نمیخورد؟!
خیلی کنجکاو شده بودم! دوست داشتم مسافرم وارد این مکان شود، امّا چون بین من و مسافرم، یک حرمتهایی بوده و هست به خودم اجازه نمیدادم برای ترک یا درمان اعتیاد اجبارش کنم، فقط به صورت نامحسوس اشاره میکردم که عضو شود ولی اصلاً پیگیر نبودم. یک سالی گذشت مسافرم گفت: میخواهم بروم همان مکانی که اعتیاد را درمان میکنند؛ باورم نمیشد امّا خیلی خوشحال شدم، چند ماهی طول کشید و پشت در بودند تا بالاخره اِذن ورود به کنگره برایشان صادر شد؛ وقتی پذیرش شدند به او گفته بودند: همسفرت را هم دوشنبه بیاور؛ من چون میترسیدم کسی آنجا مرا ببیند زیر بار نمیرفتم! یکی دوبار اصرار کرد که دوشنبه وقت کردی برو، ضرر ندارد؛ خیلی با خودم کلنجار رفتم که بروم یا نه!؟ در نهایت تصمیم گرفتم، بروم؛ وقتی وارد این مکان مقدس شدم، حرمت را قرائت میکردند و استاد جلسه صحبت کرد؛ من مات و مبهوت نگاه میکردم و اشک میریختم؛ با خودم گفتم: من برای چه باید بیایم من که مصرف کننده نیستم!؟آخر جلسه، مرزبان خانم طاهره عزیز با لبخند شیرین من را به راهنمای تازه واردین سپردند، وقتی به صحبتهای ایشان گوش کردم، قلبم آرام گرفت؛ ایشان گفتند: باید سیدی گوش کنم و ذرهذره شروع به نوشتن کنم، پنجشنبه و دوشنبه هم حتماً به شعبه بیایم؛ مشتاقتر شدم، نور امید در دلم روشن شد و انگار یک نیرویی به من میگفت: برو! دوشنبه وارد جلسه شدم و از بین راهنماهای شال نارنجی خانم فاطمه نازنین را با حس قلبی انتخاب کردم؛ خداوند را به خاطر انتخاب درستی که انجام دادم هزاران بار شکر، رهجوی ماندگار کنگره شدهام و تاکنون در کنگره هستم، سعی کردم همیشه سر ساعت حضور داشته باشم و غیبت نکنم؛ چون با تمام وجود عاشق این مکان و اعضای مهربان و با عشق کنگره هستم و...
![](/EditorFiles/Image/g10101(7)(3).jpg)
گفتوگویی آموزنده با همسفر الهه عزیز (لژیون پانزدهم) از نمایندگی شفا را تقدیم نگاه مهربانِ شما، همراهان همیشگی میکنیم...
خانم الهه عزیز، لطفاً با مرور گذشته، آنچه در سفر اول بر شما گذشت و باعث تغییر، تبدیل و ترخیص شما گشت را بیان کنید:
قبل از کنگره تصور میکردم صبر داشتم! امّا فقط تحمل میکردم، ولی با ورود من به کنگره معنای درست «صبر» را یاد گرفتم؛ فهمیدم صبر با تلاش، کوشش و تحمل زمان معنی پیدا میکند؛ سعی کردم فرمانبردار راهنمای خود باشم و مسافرم را در مسئله درمان رها کنم؛ فکر میکنم همین موضوع باعث تغییر، تبدیل و در ادامه ترخیص من شد؛ در وادیها آموختم، نیروهای «القا، اِحیا، تحرک» بهصورت خودکار من را برای رسیدن به هدف مورد نظر، یاری میکنند؛ چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی باشد! پس وقتی تفکر من درست و منطقی باشد، القای مثبت و حرکت درست انجام میدهم و ذرهذره تغییر و تبدیل انجام میشود تا به مرحله ترخیص برسم، فکر میکنم هیچ نیرویی جز نیروی قدرت مطلق نیست که ما را یاری کند؛ امّا حمایت این نیرو شرط دارد و شرط آن هم بودن در صراط مستقیم و دوری از ضد ارزشها است؛ سفر اولیها باید صبر کنند و فرمانبردار باشند تا به خواست و تلاشِ خودشان و نیروهای الهی به رهایی و حال خوشِ واقعی برسند؛ چون هیچکس به اندازه خودِ من به فکر خودم، نیست.
حستان در سفری که با راهنمای عزیزتان به تهران داشتید، گرفتن گل رهایی و همچنین ورودتان به سفر دوم را برای ما بیان کنید:.
بهترین سفر در طول زندگی من بود؛ در کنار راهنمای خوبم سفری به یاد ماندنی را سپری کردم، خیلی از ایشان متشکرم که خدمت باعشق و بدون منت برای من و مسافرم انجام دادند؛ از وقت، زندگی و خانواده خودشان گذشتند و با ما همراه شدند که ما هم بتوانیم حس و حال ناب را دریافت کنیم؛ لحظهای که منتظر دریافت گل رهایی بودم، اصلاً قابل وصف و توصیف نیست؛ هر سفر اولی باید خودش تجربه کند تا متوجه این حس و حال ناب شود؛ بهنظر من سفر دوم، رسیدن به خود و باز پرداخت زکات رهایی و آرامشی است که دریافت کردیم، در صورتی به حال خوش واقعی دست پیدا میکنیم که بتوانیم آموزشهایی که دریافت کردیم را کاربردی کنیم و با تمام وجود خدمت کنیم؛ حال خدمت مالی باشد و یا خدمت معنوی؛ از زمانی که معنی تفکر را آموختم، بیشتر به افکار و حال دلم، بها میدهم و بیشتر مراقب جهان درون هستم تا دنیای بیرون.
تفاوت سفر اول با سفر دوم، برای شما چه بوده و چگونه از نیروهای مکمل، جهت رشد و حال خوش بهرهمند شد:
سفر اول به خاطر بسته بودن حسها و درگیریهای ذهنی که ناخودآگاه یک همسفر دارد، نمیتواند خیلی روی خودش تمرکز کند! امّا سفر دوم، سفر خودشناسی و تغییر افکار و اندیشه است، میدانیم که وجود اضداد و نیروهای منفی برای تکامل و رشد ما لازم است به شرطی که من بدانم چگونه از آنها، در جهت رشد و ارتقای خود بهره ببرم؛ مشکلات همیشه وجود دارند، فقط شکل آنها تغییر میکند؛ امّا نوع نگاه من به آنها، باعث ساخته شدن من میشود، تا تاریکیها را تجربه نکنیم قدر روشناییها را نمیدانیم و با وجود خوبی، بدی، زشتی، زیبایی و... زندگی معنا پیدا میکند و قدر داشتههای خود را بیشتر میدانیم.
انگیزه شما از ورود به لژیون سردار چه بود؟ استاد سردار چه نقشی در زندگی و تغییرات شما داشته است؟
انگیزه من برای ورود، زمانی بود که به عنوان مهمان در جلسه لژیون سردار شرکت کردم، پهلوان اعظم از اصفهان استاد جلسه بودند، سخنان دلنشین ایشان باعث شد تلنگری شود که من هم با اندکی پرداخت، دِینی که بابت این حال خوش، دریافت کردم را بپردازم؛ قبل از ورود به لژیون سردار بخشیدن واقعی را نیاموخته بودم، زمانی که میخواستم روز گلریزان کارت بکشم، تردید داشتم که شاید تا آخر ماه کم بیاورم! ولی با نیروهای منفی ذهن خود، مقابله کردم؛ از ترسم عبور کردم، کارت کشیدم؛ ولی رمزی که هیچوقت فراموش نمیکردم آن لحظه ناخودآگاه از ذهنم پاک شده بود! دوباره کارت کشیدم ولی موجودی کارت کافی نبود! بغضی گلویم را فشرد گفتم: خدایا یعنی لیاقت ندارم عضو بشوم!؟ خودت کمکم کن، یک مرتبه یادم آمد، یک کارت دیگر دارم، دقیقاً همان یک میلیونی که تعهد داده بودم عضو لژیون سردار بشوم، پس اندازی بود که برای روز مبادا کنار گذاشته بودم؛ به قدری خوشحال شدم که قابل وصف نبود، وقتی مبلغ پرداخت شد، حس سبک و فوقالعاده خوبی پیدا کردم که عجیب بود و تا به امروز هم هست؛ تصمیم گرفتم این بخشش را در زندگی خود، کاربردی کنم؛ آموختم هر دریافتی قطعاً یک پرداختی دارد؛ به لطف خداوند و حمایت استاد سردار، بقیه تعهدم را خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم، توانستم پرداخت کنم؛ از آنروز به بعد، واقعاً آرامش و تغییرات زیادی در زندگی احساس میکنم و حالِ خوش امروزم را مدیون کنگره و لژیون سردار هستم.
سیدی هفته، چهارشنبه لایو جناب مهندس، چه حسی به شما انتقال میدهد؟
حس بسیار زیبایی است؛ مثل بچهای که منتظر ورود پدرش است و با ورود پدر، احساس خوشحالی فوق العاده زیادی دارد، این حس در من زنده میشود به همین دلیل مشتاق شنیدن سخنان آقای مهندس، دیدن چهره مهربان ایشان و سیدی روز یکشنبه هستم که سراسر آموزش و حال خوش در آن نهادینه شده، کلید قفلهای بسته ما در زندگی، در همین سیدیها نهفته است؛ چون بارها برایم پیش آمده مشکلی داشتم که دقیقاً با گوش دادن به سیدی هفته، گره من باز شده است و جواب خیلی از سؤالات را در سیدیها پیدا کردم.
جهانبینی در ورزش چیست؟ روزهای جمعه، پارک نیلوفر آبی چه تاثیراتی در زندگی فردی و خانوادگی شما داشته است؟
اولین باری که با دستور جلسه جهانبینی در ورزش، در جلسات عمومی آشنا شدم، خیلی برایم جالب بود که تفکرات آقای مهندس عزیز چقدر زیبا و عمیق است؛ همه چیز را با نظم و درایت کنار هم چیدهاند و هیچ چیز از نظر ایشان، پنهان نمانده؛ حتیٰ با هم بودن مسافر و همسفر، که بتوانند یک روز دلنشین را با هم آغاز کنند؛ مصرف کننده قبل از کنگره، هر روز تا ظهر خواب بود، حالا صبح زود برای رفتن به پارک بیدار میشود! برای من پارک نیلوفر آبی، مثل بهشت است؛ وقتی روز جمعه وارد پارک میشوم با اینکه صبح خیلی زود است، این همه افراد با نشاط، پر شور و هیجان را میبینم که به چه زیبایی، نظم و ترتیبی کنار هم با چهره خندان قرار گرفتند؛ من هیچجا این نظم و زیبایی را ندیدهام؛ قبل از کنگره فکر میکردم: حتماً باید در مسابقه به هر شکلی شده برنده باشم! ولی الان یاد گرفتم که نوع نگاه من به ورزش باید چگونه باشد؟ آیا فقط برای گذراندن وقت و صرف صبحانه به پارک میآیم؟ از یک دید متفاوت میتوانم نگاه کنم «یا میبریم یا میآموزیم» که قطعاً پشت هر باختی آموزشی هست و باعث میشود؛ من به نقاط ضعفِ خود پی ببرم و نقاط قوت را تقویت کنم.
مقالات علمی و کشفیات پزشکی کنگره۶۰، علم پزشکی را به کدام سو هدایت میکند، وظیفه همسفر در این مورد چیست؟
علم پزشکی را به طرف کشف، درک و صورت مسئله هر بیماری، شناخت بیشتر سیستم ایکس در هر بیماری هدایت میکند و در آیندهای نه چندان دور با معالجه بیماریها، باعث میشود از درد و رنج انسانها کاسته شود؛ وظیفه من همسفر این است که در حد توان به کنگره، از نظر مادی و معنوی، در راه پیشبرد اهداف کنگره کمک کنم؛ چون این من هستم که همیشه بدهکار کنگره خواهم بود.
چرا در دستور جلسه هفته «قضاوت و جهالت» کنار هم قرار گرفته است؟
چون قضاوت، نقطه مقابل جهالت است؛ یعنی در کاری که به ما مربوط نیست، قضاوت کنیم جاهل هستیم «نباید قضاوت کنیم تا در مورد ما قضاوت نشود» برداشت من در مورد خودم این است که اگر در گذشته بارها دانسته و یا ندانسته دیگران را قضاوت میکردم به دلیل کمبود آگاهی و دانایی بوده که نتیجهای جز حال بد و تخریب خودم نداشت! وقت و انرژی که باید صرف کارهای درست و مثبت میشد را با قضاوت و... هدر میدادم و یا براساس قضاوتم از کسی میرنجیدم! ولی آموختم به جای قضاوتهای بیجا، روی اعمال خود متمرکز شوم و قاضی خودم باشم نه قاضی دیگران! همه آموزشهای جهانبینی برای این است که من به خودم و دیگران آسیب وارد نکنم و روی اعمال و رفتار خود، متمرکز شوم.
آیا همه قضاوتها، منفی است؟ کدام نیرو، قضاوت را کاملاً با عدالت رعایت میکند؟ اگر تجربهای دارید، خوشحال میشویم با ما در میان بگذارید:
بیشتر قضاوتهای ما منفی است؛ چون ما از پشت پردهها آگاه نیستیم و هیچکس جز قدرت مطلق نمیتواند به معنای واقعی عدالت را در مورد قضاوت دیگران رعایت کند؛ با قضاوت کردن، هم حال خودم را خراب میکنم و هم احساس بد به طرف مقابل انتقال میدهم! قضاوت نادرستی که داشتم، در مورد مسافرم بود که وقتی برای ورود، پشت در کنگره بود به او اعتماد نداشتم؛ مدام در ذهن، قضاوتش میکردم تا این که قدرت این نیروی عظیم را با تمامِ وجودم حس کردم و عدالت را در حق مسافرم مشاهده کردم؛ چون با تمام وجود، خواست درمان داشت.
«خواست، تقدیر و فرمان الهی» را چگونه درک کردید؟
همانطور که ما همیشه در حال تأسف و تأثر از گذشته هستیم! اگر فلان کار را انجام نمیدادم این اتفاق نمیافتاد؟! و خیلی اگرهای دیگر... باید از این اتفاقات درس بگیریم، هر موضوعی در جایگاه خودش هم فرمان و هم تقدیر است؛ زندگی بر مبنای «خواست، تقدیر و فرمان الهی» است: تقدیر، همان نامه پیشین است، اعمالی است که ما در گذشته انجام دادهایم و الان بازخورد آن را میبینیم، ما نباید از هیچ موضوعی بترسیم؛ چون فرمان الهی و یا تقدیر است که در پشت پرده آن رازهای نهانی وجود دارد؛ ما آینه یکدیگر هستیم پس باید امید داشته باشیم و در زندگی تلاش کنیم تا با خواست و فرمان الهی به آنچه میخواهیم برسیم؛ به قول استاد سردار «آنچه در تقدیر است، آن به انجام میرسد: امّا اعمال ما در خطوط تقدیر، نقش مهمی دارند و به آن شکل دیگری میدهند.»
«یک سوزن به خودمان بزنیم و یک جوالدوز به دیگران» این ضربالمثل پرمعنا چه نقشی میتواند در زندگی و روابط ما با دیگران ایفا کند؟
شرط عدالت، انصاف است «یعنی هرچه را که برای خود میپسندم برای دیگران هم بپسندم» همانطور که نواقص و ریزترین جزئیات دیگران را میبینیم! یک نگاه به ایرادات خود بیندازیم تا قضاوت یک طرفهای نداشته باشیم! در هنگام عیبجویی و توقع بیجا از دیگران، خود را به جای آنها بگذاریم و اگر عیب آنها را بزرگ و بیشمار میبینیم، منصف باشیم و کمی هم به عیبهای خودمان نگاه کنیم!
برای آزمون کمک راهنمایی و راهنمای تازهواردین، چه برنامهای دارید؟
به امید خداوند و با توجه به سخنان آقای مهندس که گفتند: روی منابع تمرکز کنید، در حال مطالعه منابع اصلی هستم؛ انشاالله که هر همسفری خواسته این خدمت مقدس را دارد، بتواند با برنامهریزی، تلاش و خواسته قوی در این زمان باقیمانده، بهترین بهره را ببرد؛ انشاالله فرمان الهی با خواست ما یکی باشد و بتوانیم ذرهای از محبتهای آقای مهندس عزیز و راهنماهای با عشق خود را، با خدمت کردن در جایگاه راهنمایی و گرفتن شال نارنجی یا سبز جبران کنیم، تا ما هم بتوانیم در احیای یک انسان سهیم باشیم؛ در راه صراط مستقیم، حرمتها و قوانین کنگره را رعایت کنیم.
سخن آخر...
سپاسگزارم از فرصتی که در اختیارم قرار دادید، از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان که بی وقفه تلاش میکنند تا خانوادهها به آرامش برسند، سپاسگزارم؛ از ایجنت محترم شعبه، مرزبانهای مهربان، راهنمای مهربانم خانم فاطمه دوست داشتنی که با عشق خدمت میکنند، سپاسگزارم؛ از خدمتگزارانِ با عشق سایت، خانم اعظم عزیزم و تیم همدل سایت که چراغ خاموش خدمت میکنند؛ بینهایت سپاسگزارم و بهترینهای خداوند را برایشان خواستارم.
![](/EditorFiles/Image/09f8962b-53af-45f4-8401-1b3e59367e31.jpg)
تشکر و خدا قوت همسفر الهه عزیز
تشکر و خدا قوت همسفر مینا عزیز، بابت تهیه مصاحبه
--------------------------
ویراستار: همسفر مینا، رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ششم)
تنظیم و ارسال: همسفر اعظم، رهجوی راهنما همسفر اعظم
همسفران نمایندگی شفا
- تعداد بازدید از این مطلب :
89