English Version
English

مثلث جهالت زیر مجموعه قضاوت است

مثلث جهالت زیر مجموعه قضاوت است

پنجمین جلسه از دوره چهاردهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره‌۶۰، ویژه مسافران نمایندگی ملایر، با استادی راهنما مسافر رضا، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر علیرضا ، با دستور‌جلسه 《قضاوت وجهالت》 روز یک‌شنبه 11 تیر‌ماه ‌۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد :

دستور جلسه  قضاوت می‌باشد، شاید به این خاطر که من قضاوت زیاد می‌کردم و می‌کنم این دستور جلسه به من افتاده است. قضاوت و جهالت دستور جلسه بسیار خوبی است. همین‌طور که عزیزان مستحضر هستند ما در کنگره ۶۰ سه تا سفر داریم. در سفر اول من تاریکی‌های زیادی سراغم نیامد یا دنبالش نمی‌رفتم .تاریکی که دنبالش بودم مصرف مواد و دروغ گفتن جهت تهیه مواد و این چیزها بود. ولی در سفر دوم که از قطع مواد مصرف مواد تا رسیدن به خود است، انسان باید در این سفر خودش را بشناسد و اگر انسان خودش را بشناسد، خدای خودش را می‌شناسد .همين‌طور که مولا علی هم فرموده‌اند: «کسی که خودش را بشناسد، گویی خداوند را شناخته است.»
یکی از  آن تاریکی‌هایی که در سفر دوم سراغ خود من آمد و خیلی خیلی هم در آن  غرق شدم قضاوت بود.  قضاوت کردن تاریکی بسیار بسیار بزرگی است چرا که یک کلمه قضاوت تنها نیست، قضاوت وقتی می‌آید، صددر‌صد پشت سرش تجسس، تهمت و دروغ گفتن هم می‌آید. بعضی وقت ها انسان دوست دارد برای اینکه یک چیزی را بیشتر از آن چیزی که هست نشان بدهد دروغ هم می‌گوید. همچنین به دنبال قضاوت حکم بریدن غلط می‌آید، آبروی یک انسان را بردن می‌آید، همه این‌ها پشت سر قضاوت می‌آیند. 
در ادامه این دستور‌جلسه جهالت را هم گفته است؛ به قول استاد عزیزمان جناب مهندس وقتی یک شخصی قاضی است؛ یعنی شغل او قضاوت است. بابت قضاوتش می‌گیرد، وظیفه ی او این است که در یک زمینه قضاوت کند آن هم با علم و دانش و مستنداتی که دارد با این حال ممکن است اشتباه کند. بازپرس  پرونده را بررسی می‌کند، استشهاد محلی، اظهارات شاکی و متشاکی، این‌ها در نهایت یک پرونده  می‌شود که قاضی با مطالعه پرونده و علم خودش یک حکمی را صادر می‌کند. با این حال بعد از دو سه سال می‌بینی که اصلاً حکم اشتباه بوده است و یک نفر دیگر مرتکب جرم شده است، خب یک قاضی با همه علم و آگاهیش ممکن است اشتباه کند چون اطلاعات غلط به آن رسیده است.
من چی من اگر بیایم غیر از خودم کسی را قضاوت کنم، صد‌در‌صد در جهالت  قرار دارم؛چون اصلاً به من قضاوت کردن دیگران ارتباطی ندارد. به من ارتباطی ندارد، که دیگران چه حالی دارند ،چکار می‌کنند، چرت می‌زنند ،نمی‌زنند، مواد مصرف کرده‌اند، نکرده‌اند این‌ها هیچ ربطی به یک مسافر ندارد. اگر من می‌آیم و این قضاوت را انجام می‌دهم صد در صد از جهل من است و از من انرژی می‌گیرد. وقتی  در کنگره می‌گویند یک کاری را انجام ندهید صد در صد  به‌خاطر خود من است، به خاطر اینکه از من انرژی نگیرد، حالم را بد نکند و آرامشم را از من نگیرد.
استاد امین در قضاوت ۹۳ می‌فرمایند: در قضاوت کردن یک جنگی شکل می‌گیرد؛ مثلاً وقتی من آقای علی را قضاوت می‌کنم، یک موشک پرت می‌کنم در سرزمین وجودی او و آن هم همین کار را انجام می‌دهد و این آرامش را از من می‌گیرد. به من چه ارتباطی دارد همش به جهالت برمی‌گردد. مثلث جهالت؛ زیر مجموعه قضاوت است.
در یک سی‌دی آقای مهندس می‌فرمودند: چرا من نباید یک نفر را قضاوت کنم ؛ به این دلیل که قضاوت کردن مثل یک کتاب هزار صفحه‌ای است. مثلاً من الان دیدم یکی از مسافران علی یا محمد فرق نمی‌کند چشمانش سرخ است  و دارد چرت می‌زند. من همین لحظه را دیدم و بر‌اساس چیزی که همین لحظه دیدم، قضاوت می‌کنم و به خاطر دانش کمی که دارم، می‌گویم خب الان این مواد زده و دارد چرت می‌زند در صورتی که من گذشته او را ندیده‌ام، آینده را هم خبری ندارم، یک کتاب هزار صفحه‌ای را باز کردم و یک صفحه از آن را خوانده‌ام و قضاوت کرده‌ام حالا واقعیت شاید این باشد که این بنده خدا شاید شغلش جوشکاری است و  تا صبح جوشکاری می‌کرده و نتوانسته شب قبلش بخوابد و ساعت ۵ صبح رفته است خانه و یک چرت کوچک زده  و ساعت ۶ سر کارش رفته است این واقعیت قضیه است. حالا من بر اساس ایده خودم، اطلاعات کمی که دارم، یک قضاوت نابه‌جا کرده ام، تهمت می‌زنم و پیش این و آن هم می‌گویم فلانی زده است، چقدر می‌تواند این  انرژی از من بگیرد . چقدر می‌تواند این آرامش من را  بگیرد و اگر به گوش طرف برسد ،چقدر می‌تواند به طرف آسیب بزند، رفاقت‌ها تمام می‌شود، همه این‌ها به نفع من است که انجام ندهم .
مثلا در کتابی می‌خوانم  که محمد زد علی را کشت و جنازه اش را تیکه تیکه کرد بعد پیش خودم با اطلاعات غلط می‌گویم عجب آدم نامردی بوده این محمد، نمی‌روم صفحات قبل را بخوانم که این علی مثلاً یک قاتل زنجیره‌ای بوده و تا حالا ۲۰۰ نفر را کشته و تیکه تیکه کرده است حالا این محمد هم  دنبالش بوده و این بلا را سرش آورده است یا  توی خیابان می‌بینم مثلاً یک آقایی بوق  زد یک خانمی سوار شد،  هزار جور فکر می‌کنم، میگم فلانی  خجالت از ریش سفیدش نمی‌کشد ،در صورتی که واقعیت این‌طور نیست و بنده خدا نوه‌اش یا  دخترش آمده یک جایی که نمی‌شود پارک کنی و گفته من دو تا دور می‌زنم بعد بیا سوار شو، من چی قضاوت کردم، به من ارتباطی ندارد.  من باید این آموزش را بگیرم در کنگره ۶۰ ،که اگر خیلی خیلی زرنگ هستم، خودم را نسبت به دیروزم قضاوت کنم، نسبت به سال قبلم قضاوت کنم؛ من با ۷ سال قبل چقدر تغییر کردم، چقدر دارم دروغ می‌گویم ، آیا هنوز دروغ می‌گویم، آیا منیت دارم، خودم را با خودم قضاوت کنم نه با دیگران.
عالم و آدم می‌گویند رضا زده است من خودم قضاوت کنم زدم یا نزدم. اگر من یاد بگیرم خودم را نسبت به دیروزم، به گذشتم قضاوت کنم صد در صد در آن رشد است، صد در صد ترقی است ،پیشرفت است . با قضاوت دیگران دوربین را از روی خودم چرخاندم و روی دیگران افتاده است و خودم را نمی‌بینم، عیب خودم را نمی‌بینم. در نهایت عیب‌های من روز به روز بزرگتر و بزرگتر می‌شود و حالا روایت است نمی‌میرم تا به آن درد گرفتار بشوم. به یکی مثلاً گفتم دزد است، می‌چرخد و می‌چرخد تا یک روز من را قضاوت کنند و بهم دزد بگویند.
من خودم  خیلی این تجربه‌ها را داشتم. مثلاً یک نفر وقتی  میامد در داخل لژیون و می‌دیدم موهاش بلنده و تاتو دارد، پیش خودم می‌گفتم این چه  راهنمایی نمی‌تواند به رهجویش بگوید موهایت را کوتاه کن می‌چرخید و می‌چرخید ۶ ماه دیگر یک رهجو عین همان پیش خودم می‌آمد. دقیقاً این‌ها واقعیت است. مثلاً یکی بود چرت می‌زد پیش خودم می‌گفتم این چرا اینطوری است ‌چرخید و چرخید یه آدمی که دائم چرت می‌زد وارد لژیونم شد؛ یا مثلاً یکی ایجنت می‌شد، می‌گفتم بابا این چه ایجنتی است که نمی‌تواند شعبه را بچرخاند بگذارد برود، چرخید چرخید خودم ایجنت شدم .دیدم ای بابا این چقدر کار سختی است و گفتم بنده خدا چقدر آدم بزرگی بوده همه رو می‌چرخاند به نفع من است که دیگران را قضاوت نکنم که آن بلایی که قراره سرم بیاد نیاد و اگر قضاوت کنم آن بلایی که قراره سرم نیاد می‌آید و آن موشک که قرار نیست توی سرزمینم فرود بیاد می‌آيد و باید خودم را نسبت به خودم، نسبت به ۸ سال پیش خودم، قضاوت کنم و در این قضیه رشد و پیشرفت است. نمی‌گویم خیلی آدم خوبی شدم نسبت به ۸ سال پیشم ولی خیلی خیلی بهتر شدم. مثلاً مواد نمی‌زنم ،سیگار نمی‌کشم، الکل نمی‌خورم، دروغ نمی‌گویم، سعی می‌کنم غیبت کمتر کنم، می‌توانم از خانه‌ام بلند شوم بیایم تا ملایر بروم تا سر کوچه این‌ها همه رشد است که من دارم نسبت به گذشته‌ام خودم را قضاوت می‌کنم. این‌قدر دروغ در گذشته می‌گفتم الان دیگر دروغ نمی‌گویم .خدا را شکر خدا را شکر که این شناخت دارد روز به روز بیشتر می‌شود و خودم را بیشتر می‌شناسم و عیب‌هایم بیشتر بیرون می‌آيد و هنوز می‌دانم که خیلی ضعف دارم و هنوز منیت دارم. خوشحالم که در ادامه کار بیشتر خودم را بشناسم و از آن تاریکی‌ها هم نجات پیدا کنم.
 
 
مرزبان خبری : مسافر امید عسگری
تایپ :مسافر حمید توچغازی
عکاس : مسافر علی اسدی
تنظیم گزارش : راهنمای تازه واردین مسافر بهمن مشفق

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .