به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان میلاد هستم مسافر،
امروز که این مطلب را می نویسم ۴۳سال از عمرم گذشته، شش سال پیش ازدواج کردم و حاصل آن یک دختر زیباست، قبل از ازدواج مصرف مواد مخدر داشتم و زمان ازدواج مصرفم را به یکباره قطع کرده بودم. تا اینکه پدر و مادرم فوت کردند و بهانه ای شد تا باز به دنیای تاریک اعتیاد بازگشت کنم. طولی نکشید که اطرافیان همه فهمیدند، هشت بار اقدام به ترک نمودم، بدون مصرف حتی یک قرص، بار هشتم که اقدام به ترک کردم سکته کردم، دیگر راهی نبود که نرفته باشم، هیچ چارهای نداشتم، تنها راه این بود که به خودکشی فکر کنم. نمیدانم کی و کجا چه کار خوبی در زندگی انجام داده بودم که پاداشی گرفتم وصف نشدنی. توسط یکی از آشنایان آدرس کنگره۶۰ اهواز به دستم رسید با شوق رفتم و در جلسه نشستم چون دوستم را دیده بودم که چقدر تغییر کرده بود. جلسه که تمام شد بدلیل مصرف بیش از حد قرص، آن روز مرا پذیرش نکردند. چند روز گذشت و گفتند باید به کلینیک مراجعه کنی، این بار هم رفتم اما ناامید و شکسته، چند وقت بعد به تصور اینکه دیگر راهی ندارم و حتی کنگره هم مرا نپذیرفت به یک کلینیک درمان اعتیاد مراجعه کردم. دیدم آن جا هم یکی از راهنمایان کنگره ۶۰، راهنمایی درمان اعتیاد انجام میدهد و لژیون داشت. البته آن روز من نه میدانستم راهنما چه کسی است؟ و نمیدانستم لژیون چیست؟ ناگفته نماند که چند هفته ای بود قرص نمی خوردم و فقط متادون مصرف می کردم، خواست خدا بود که آن جا پذیرفته شدم و درمانم شروع شد. درمانم سپری میشد و من به یک مسافر تبدیل شده بودم. لذتهای واقعی زندگی را حس می کردم و به خودم افتخار میکردم همه چیز خوب پیش میرفت و من غافل از وجود قدرتمند نیروهای منفی بودم و صد البته نافرمانی کردم. به هفتمین ماه سفر درمانی رسیده بودم و خدمت دبیری را داشتم و سفر سیگار میکردم. اما همسفرم حال خوبی نداشت و پیشنهاد مسافرت مشهد و زیارت امام رضا را داد. من با راهنمایم صحبت کردم و چاره خواستم، ایشان بشدت با این سفر در این موقعیت از سفر درمانی ام، مخالفت کردند و گفتند الان در حال درمان هستی و این حقه نفس است، کار بهتر این است که به درمانت فکر کنی و عمل سالم را انجام بدهی. این عین حرف های بود که آقا شارود، راهنمای عزیزم زدند. اما من نافرمانی کردم و به اصطلاح با سر خودم راه رفتم( با تفکر خودم پیش رفتم) و ترجیح دادم عمل نیک را انجام بدهم و به حرف همسفرم، که چه عرض کنم به نیروی بازدارنده گوش بدهم و راهی مشهد شدم. وقتی برگشتیم هیچ چیز مثل قبل نبود و نشد. تا اینکه کل سفرم خراب شد. سفرم خراب شده بود اما جای به جز کنگره و کسی جز راهنما نبود که مراجعه کنم. خسته و درمانده و شکست خورده، آمدم به راهنمام همه چیز را گفتم، ایشان گفتند اگر میخواهی به درمان برسی باید از صفر شروع کنی و دوباره سفر کنی. بیش از دو ماه بود که هم OT می خوردم و هم متادون. شکر خدا الان یک ماه است که باز سفرم رو شروع کرده ام، مو به مو و نکته به نکته فرمان راهنمایم را اجرا می کنم و در کل حالم خیلی بهتر شده است. اوایل که وارد قیاس میشدم حالم بد می شد، با خودم می گفتم هم دوره های من به رهایی می رسند ولی من خراب کردم. ولی الان تمام تمرکزم روی درمانم است و دوربینم روی خودم. من همه ی این ها را مدیون کنگره ۶۰ در رأس آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان هستم که کلام پر مهری از جنس پدر، مهری از جنس عشق و عشقی از سرچشمه خداوند را به ما هدیه می دهند. ممنونم از راهنمای عزیزم آقا شارود که سالهاست به من و امثال من کمک میکند و ما را به طرف نور راهنمایی می کند و عشق را، محبت را در دل و وجود افراد می کارند.
با تشکر از تمام کسانی که در کنگره خدمت می کنند تا من به درمان و حال خوب برسم.
مسافر میلاد از کلینیک روزبه اهواز
راهنما:مسافر شارود
گروه سایت نمایندگی دانیال اهواز
تهیه و تایپ؛ مسافر میلاد کلینیک روزبه
ارسال؛ مسافر محمد لژیون پانزدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
123