English Version
English

یکی از فرمان‌های کنگره۶۰ حرمت‌های آن هست

یکی از فرمان‌های کنگره۶۰ حرمت‌های آن هست

جلسه هفتم از دور بیست و هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان، با استادی راهنمای محترم مسافر محمد و نگهبانی مسافر مهرداد و دبیری مسافر شهرام با دستور جلسۀ اول (( حرمت کنگره 60 )) و دستور جلسۀ دوم تولد اولین سال رهایی مسافر حمید، روز پنجشنبه هفتم تیرماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد محترم

بسم‌اللّٰه الرحمن الرحیم
خداوند را بسیار شاکر و سپاسگزارم که بازهم اجازه داد در جمع عزیزان کنگره شصت در نمایندگی سهروردی باشم، که بتوانم در راستای اهداف کنگره شصت حرکت کنم. اما دستور جلسه اول؛ «حرمت کنگره شصت» و اینکه رابطه‌ مالی و کاری در کنگره ممنوع است. که حتماً در این هفته زیاد صحبت شده است همه می‌دانند هر روز حرمت کنگره خوانده می‌شود، یکی از فرمان‌های کنگره۶۰ حرمت‌های آن هست، و چیزی که حالا ما باید توجه کنیم همین طوری که بارها و بارها گفته شده است کنگره یک آموزشگاه است و در این آموزشگاه قرار است ما در اینجا کارهایی انجام بدهیم و بتوانیم در بیرون هم انجام بدهیم، بتوانیم در زندگیمان و بقیه روالی که در جامعه داریم هم انجام دهیم.

اما حرمت را به چه شکل می‌توانیم؟ به نظر من همین حرمتی که ما در اینجا می‌خوانیم اگر هر روز در زندگی شخصی‌مان، در محل کارمان، در جامعه که داریم زندگی می‌کنیم و در روالی که هستیم فقط بدانیم که چه کاری کنیم و دقیقاً همین قوانین است، این چیزی که می‌گوید که کنگره مکان مقدس و امنی می‌باشد این فقط به صمیمیت و واسطه‌ همین قوانینی هست که بعد از آن می‌گوید و اجرا می‌شود؛ البته نسبی، ما مطلق نداریم، حالا یک نفر بخواهد بگوید مثلاً که شخصی یک دروغی گفت، «نخیر» ما وقتی می‌گوئیم اجرا می‌شود به صورت نسبی است و آن نسبت زیاد هست و همین کار را هم دقیقاً در خانه انجام بدهیم، یعنی یک چارتی داشته باشیم

یک قانونی نوشته باشیم، حالا همین حرمت‌ها حالا ممکن است؛ یک جاهایی بنا به یک شرایطی دو تا از بندهای آن را کم و یا زیاد بشود، مثلاً در خانه لازم نیست که آن بند حرمت که از اموالمان محافظت کنیم را اجرا کنیم (خیر) آن خیلی در خانه لازم نیست. ولی دروغ گفتن، علیه شخصی سرزنش کردن، الفاظ ناشایست به کار بردن، و همه این چیزها اگر دقیقاً در خانه اجرا بشود به نتایج خوب می‌رسیم. زیرا توجه می‌کنم و می‌بینم که زمانی که دویست نفر سیصد نفر و یا پانصد نفر در یک شعبه کسانی که اصلاً همدیگر را نمی‌شناسند، کسانی که هیچ نسبتی با هم ندارند می‌آیند در اینجا و یک مکان مقدس و امن ایجاد می‌کنند، یک مکانی سلاماً سلامایی ایجاد می‌شود

سپس اگر همین را من در خانه اجرا کنم خانه‌‌مان هم همینطور می‌شود، و اگر در جامعه هم این عمل را اجرا کنم، جامعه من دقیقاً همین تقدس و اهمیت را پیدا می‌کند، پس این نیست که فقط در کنگره اجرایش کنیم  منظور این است که ببریمش در بقیه زندگی مان، و در جامعه اجرائیش کنیم‌. و پایبند این اصول باشیم که بتوانیم یک جامعه امن و مقدس داشته باشیم، و چیزی که حالا  به صورت تجربی من به دست آوردم، از اجرای حرمت کنگره و در این چند سال که من در کنگره بودم، واقعاً کسانی که پایبند حرمت کنگره هستند به نتیجه می‌رسند و موفق می‌شوند، و خیلی راحت این مسیر را طی می‌کنند، و در کنگره ماندگار می‌شوند و ترکیبی که در کنگره و اجرای آن است را دست کم نگیریم و همیشه آن را اجرا کنیم‌.

و اما من یادم رفت و می‌خواستم از اول تبریک بگویم به ایجنت محترم شعبه و خدا قوت بگویم به آقا سعید عزیز همه ما با تلاشی که می‌کنیم و همه ما دست یاری به همدیگر دهیم و کمک کنیم و هیچ ایجنتی به تنهایی نمی‌تواند حرکتی کند و همچنین نه مرزبانی، نه ایجنت، و نه راهنما به تنهایی قادر به انجام کاری نیستند. ما همه یک مجموعه هستیم که با توجه به قوانین و اصول در کنگره روز به روز بهتر می‌شویم و تبریک به ایشان می‌گویم و انشااللّٰه که روز به روز شاهد رشد این عزیزان در آینده در کنگره شویم.

و اما درمورد دستور جلسه دوم‌، «تولد یک سال رهایی حمید» عزیز که از حمید عزیز و همسفرش تشکر می‌کنیم و خواهش می‌کنم تشویقشان کنید. تبریک می‌گویم به آقای مهندس وخانواده محترم ایشان این تولد را مثل بقیه تولدها و اگر ایشان نبودند تولدی هم وجود نداشت، و تبریک می‌گویم ب راهنمای همسفر و همسفرانشان و تمامی اعضای کنگره، و اما در واقع چیزی که درمورد این تولدها گفته می‌شود در واقع خصوصیات و یا اتفاقاتی در مورد یک مسافر گفته می‌شود و برای این ک ما بیائیم و آن را سرمشق خودمان قرار دهیم. اگر کسی دیگری هست در این موضوع و مواجه هست نگاه کند و ببیند آن شخص که به رهایی رسیده و یک سال از رهائیش گذشته و در واقع یک نتیجه گیری روی آن بگذارد.

اما حمید وقتی ک وارد کنگره شد لژیون چهارده سفرش را شروع کرد، در لژیون اصغرآقا غلامی و بعد از مدتی تغییر لژیون داد، و وارد لژیون چهارم شد اما موضوعی که حمید داشت این بود که دقیقاً تمام مصرف کننده ‌ها هم داشتند؟ و همینطور بودند که جایگاه مان را گم کردیم و تصوراتی که برایشان پیش می آید این است که من بیشتر از این هستم که بقیه می‌بینند یا چرا به من اهمیت نمی‌دهند؟ حمید هم دقیقاً همین حس را داشت که وارد لژیون چهارم شد و با تغییر لژیون انتظار داشت در اوایل واقعاً همینطور بود که آنجا مرا نمی‌بینند آنجا به من اهمیت نمی‌دهند، و من هم جوابی که آن موقع می‌توانستم به ایشان بدهم این بود که خبری جایی نیست! که بدانی اتفاقی جایی افتاده است، یا تافته جدا بافته از بقیه هستی؟

بله جایی خبری نیست. یک مقدار کلنجار رفت در حدود چند ماه و باز‌ هم اصرار براین موضوع داشت و نهایتاً اتفاق خوبی که برای حمید افتاد این بود که تفکر کرد روی این موضوع و شاید واقعاً اینطور هم نباشد و همان نجاتش داد و اگر این اتفاق نیفتد و با دید درست بهش نگاه نشود درست پیش نمی‌رود. بله اگر درست تفکر نکنیم روی این موضوع و بدترین راه این است که دیگران را مقصر کنیم و سریع بیندازیم گردن دیگران، که می‌رویم دنبال کار خودمان وحمید هم دقیقاً همین کار را می‌کرد که راهنما و لژیون چهارده می‌دانستند من خوب نمی‌شوم‌، و من به ایشان گفتم هر وقت توانستی این فکر را کنار بگذاری می‌توانی خوب شوی بعد از چند ماه که کلنجار رفت و روی این موضوع کارکرد به نتیجه رسید و امروز شاهد رهایی آن هستیم

که خیلی تلاش می‌کند، که مسائل این کنگره را متوجه شود و خیلی در راه کنگره حرکت درست داشته است،  و تا این که الآن اینجا نشسته ایم تولدش را جشن گرفته ایم و انشاءاللّٰه که بازهم ادامه دهد و امتحان برای کمک راهنما شدن نزدیک است، و انشاءاللّٰه شاهد راهنما شدنش باشیم‌. و یک چیزدیگر که باید بگویم این است که بچه ها با تغییر لژیون اتفاق خاصی نمی افتد!؟ یا این که راهنما ناراحت شود و در کنگره چنین مسئله‌ای وجود ندارد، و مطمئناً تا همین قدر که من خوشحال هستم، اصغر آقا هم خوش حال هستند که در این لژیون به رهایی می‌رسد یا راهنما می‌شود یا هرچیز دیگری‌. هدف راهنما در کنگره به اوج رسیدن یک نفر هست تفاوت ندارد که کدام لژیون باشد. و تبریک می‌گویم به اصغر آقا غلامی که زحمت اولیه را کشیدند و به همه بچه ها و راهنمای همسفر و خود همسفرانشان و اگر تلاش های همه نباشد هیچ وقت اتفاق خوب در کنگره رقم نمی‌خورد، انشاءاللّٰه که شاهد راهنما شدن خودش و همسفرش باشیم و باز هم شاهد تولد های بعدی باشیم. مرسی متشکرم.

اعلام سفر مسافر حمید

سلام دوستان حمید هستم یک مسافر
با ۱۲ سال تخریب انواع ماده‌ی مخدر وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی هروئین و شیشه. ۱۳ ماه و ۱۲ روز سفر کردم در لژیون چهارم به استادی راهنمای بزرگوارم آقای محمد امینی؛ روش درمان DST داروی درمان شربت اوتی. میزان مصرف دارو در شروع سفر TDS سه سی‌سی؛ هم اکنون هم یکسال و چهار ماه و بیست و پنج روز هست که به دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستم، رشته‌ی ورزشی فوتبال.

آرزوی مسافر حمید

سلام دوستان حمید هستم یک مسافر

آرزو می‌کنم تمامی مصرف کنندگان آخر خطی که لیاقت درمان دارند راه خود را پیدا کنند و در راه کنگره و ارزشها قدم بردارند و بتوانند زندگی و زندگیِ پس از زندگی خود را رو به راه کنند.

خلاصه سخنان مسافر حمید

سلام دوستان حمید هستم‌ یک مسافر

من از روزی که چشم باز کردم اعتیاد با من بود یعنی همان آرشیو؛ اینها بود با من و واقعاً اذیت می‌شدم در کودکی کلاً اذیت شدم حرف گوش نمی‌کردم از چیزهای کوچک می‌ترسیدم ریشه بیماری اعتیاد هم ترس است تا آمد ده دوازده سالم بشود خیلی اذیت کردم تا اینکه خدا را شکر معتاد شدم در چهارده، پانزده سالگی معتاد شدم! و اول تفریحی و در هجده سالگی هم که خانواده فهمیدند و افتاديم به کمپ نوردی؛ اول کمپهای کرج و بعد هم رویمان توی شهر باز شد و تو کمپهای شهر خودمان یک روز تو کمپ کرج که بودم یک نفر کنگره را برایم باز کرد ولی درست باز نکرد پنج سال بعد تو خانه نشسته بودم مواد مصرف می‌کردم داییم آمد و گفت دیگر خسته نشدی؟؟ گفتم چرا باید چکار کنم راه به جایی ندارم گفت بیا بریم کنگره گفتم اونجا می‌گویند که شربت تریاک می‌دهند تازه عمل تریاک پیدا می‌کنیم. همیشه این را بدانید که به کی چطوری پیام کنگره را بدهید همان پیام که من در کمپ گرفتم من را پنج سال عقب انداخت.

خلاصه آمدیم کنگره حالا از اینجا بگویم که من آخر خطی بودم دو بار خودکشی کردم یک بار با قرص برنج که زود رساندندم بیمارستان خدا را شکر عمرم به دنیا بود. یک بار دیگر هم با متادون بود که متادون بود قرص بود من چرخ‌ گوشتم همه چیز خورد می‌کرد در خدمت که بودم می‌گفت قرصها را هم یاد گرفته بودم و اور دوز کردم مرده بودم که بابام رسیده بود بالای سرم و زنگ زده بود اورژانس و آمبولانس آمد و آمپول می‌زنند در قلبم و برم می‌گردانند و از آن روز به بعد کسانی که با آنها خدمت می‌کنم متوجه شده‌اند که حافظه کوتاه مدتم کار نمی‌کند و حافظه کوتاه مدتم از آن روز مشکل داره. خداراشکر با کنگره آشنا شدیم و ناراحت آنهایی هستم که مثل من آخر خطی هستند یعنی من همیشه به خودکشی فکر می‌کردم همیشه چون دو تا از دوستانم هم خودکشی کردند با طناب دار ولی من از طناب می‌ترسیدم.

دوست دارم همین جا دعا کنم برای اونهایی که آخر خطی هستند و هیچ راهی هم ندارند و دوست دارند که سالم زندگی کنند. تشکر می‌کنم از آقای مهندس خانواده محترمشان که این بستر را برای ما آماده کردند تشکر می‌کنم از آقا محمدامینی که اگر ایشان نبودند و رفتار ایشان نبود معلوم نبود که من کجا بودم تشکر می‌کنم از همسفرم راهنمای همسفرم تشکر می‌کنم از اصغر آقا غلامی راهنمای سفر قبلم تشکر می‌کنم از راهنمای تازه واردینم آقا امین سواری، روح الله شاهمرادی و تشکر می‌کنم از ایجنت دوره قبل آقا مجید فروغی آقا سعید موسوی و الان هم اصغر آقا غلامی تشکر می‌کنم  از همه قسمتها، اوتی، سایت، آبدار خانه و نشریات آقا مصطفی که در خدمتشان هستم از قسمت مرزبانی همسفران، ایجنت همسفران خیلی ممنونم. ممنون که به صحبت‌های من توجه کردید.

خلاصه سخنان راهنمای همسفر

سلام دوستان نجمه هستم  راهنما و یک همسفر

خداوند را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم، تبریک می‌گویم این رهایی را به استاد محترم آقا محمد امینی و خدمت مسافر حمید که امروز در این جایگاه قرار گرفتند و اولین سال رهایی ایشان  را جشن می‌گیرند و همچنین به همسفر ایشان تبریک می‌گویم که جز همسفرانی بودند که از موقعی که به کنگره آمدند همیشه مراقب و مواظب حرمت‌ها و قوانین کنگره بودند، فقط یک مدت زمان طول کشید که متوجه این موضوع بشود که کنگره جای نگرانی و دلشوره نیست.
زمانی که یک مصرف کننده وارد کنگره می‌شود اگر به دست کنگره سپرده شود و کارها را خودش انجام بدهد به رهایی می‌‌رسد و در مرحله اول خودش مهم است و در ادامه هیچ کسی به غیر از راهنما نمی‌تواند به مسافر کمک کند و من راهنمای همسفر هم نمی‌توانم کمک کنم و خود همسفر هم نمی‌تواند چون ما از جنس یک مصرف کننده نیستیم فقط یک مصرف کننده می‌تواند مصرف کننده را درک کند و متوجه بشود و فقط راهنما مسافر می‌تواند این کار را انجام دهد به مسافر حمید تبریک می‌گویم که توانستند از گذرگاه سخت سفر اول وارد سفر دوم بشوند.
مسافر و همسفری که  وارد سفر دوم می‌شوند خیلی مهمتر از سفر اول است که در کنگره بمانند و در جایگاه خدمتی قرار بگیرند. امروز که اولین سال رهایی را جشن می‌گیرند این یعنی در ادامه مسیر به قول آقای مهندس یعنی دوره نقاهت و تنومند شدن گل رهایی را هستند،  انشاالله که در دومین سال رهایی ایشان شاهد جایگاه کمک راهنمایی باشیم.

آرزوی همسفر مسافر حمید

سلام دوستان صدیقه هستم یک همسفر
آرزوی من خواسته‌ی آقای مهندس هست؛ انشاالله که کنگره۶۰ جهانی شود و کسانی که خواسته‌ی درمان دارند به درمان برسند.

خلاصه سخنان همسفر صدیقه

خداوندا؛ دریا و آسمان و دشت پوشیده از رقصنده‌های آسمانیست و روح ناآرام من خواستار رهایی است. نه از خلاصی، بلکه دیدار معشوق است. خداوندا تنها تو را می‌پرستم و تنها تو را ستایش می‌کنم. بابت انجام این عمل عظیم شکر، شکر، شکر.
سلام دوستان؛ صدیقه هستم همسفر


خداوند را بسیار تا بسیار سپاسگزارم که إذن ورود من و مسافرم را به کنگره صادر کرد. از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان بسیار سپاسگزارم. از مسافرم تشکر می‌کنم که بنده را لایق دانست که با او همسفر بشوم. از آقای محمد امینی و آقای اصغر غلامی و همچنین راهنمای تازه واردین مسافرم تشکر می‌کنم. از خانم نجمۀ عزیزم تشکر می‌کنم و از خداوند می‌خواهم هرچه که خواسته دارند، خداوند به ایشان عطا بفرماید. از هم‌لژیون‌های عزیزم سپاسگزارم. از قسمت مرزبانی و همچنین ایجنت محترم سپاسگزاری می‌کنم. از همه راهنمایان قسمت مسافران و همسفران شعبه سهروردی تشکر می‌کنم که در جشن ما شرکت کردند. از همه مسافران و همسفران که در جشن ما شرکت کرده و آن را منَور نمودند، سپاسگزارم. خب من چیزهایی که گذاشته بودم برای اینکه راجع به آن صحبت کنم مسافرم آقا حمید خودش گفت. حمید در این چند سال خیلی اذیت شد. به دلیل مصرف شیشه چه توهماتی می‌زد. روزی که خودکشی کرد، خودش آمد و گفت؛ من قرص خوردم و ما او را رساندیم بیمارستان خورشید و چند روز بستری بود. در سال بعد از آن ۱۳۹۷/۱۰/۲۲ اُور‌دُز کرد، آنهم به دلیل اینکه متادون و قرص بِ۲ زیاد تهیه می‌کرد، برای اینکه به داییش و عمویش بدهد. ما در خانواده مصرف کننده زیاد داشتیم. با اینکار او به خودش ضربه زد. عمویش گفته بود؛ ۲۵ سی‌سی متادون برایم بگیر و او گرفته بود و همه را یکجا خورده بود. پدرش موقع خواب رفته بود بالای سر او و دیده بود خیلی حالش بد است که متعاقب آن زنگ زدیم آمبولانس که آمدند و او را بردند. خدا را صد هزار مرتبه شکر عمرش رو به دنیا بود. ۴ روز و ۴ شب در بیمارستان بود.

پس از آن همه چیز از یادش رفته بود، به جزٕ مواد. بعد از اینکه به هوش آمد، همان‌جا روی تخت بیمارستان گفت؛مامان، هروئین دارم بکشم؟!!! با اینکه اصلاً نمی‌دانست که کجا هست. بعد از چند روز شروع کرد آرام آرام بهتر شدن. بردن کمپ باعث شد، حمید چیزهای خیلی جدیدتری را یاد بگیرد و با مواد جدیدتری آشنا شود. او ابتدا با سیگار شروع کرد. که من فکر می‌کنم پیشینه از قبل داشت. در ادامه شروع کرد به مصرف تریاک، شیشه، بِ۲، هروئین و مخدرهای دیگر که اکنون حضور ذهن ندارم. در مورد آخری که با برادرم رفته بودند کمپ، یاد گرفته بود که در حین اینکه هروئین می‌کشد، یک خشاب قرص کلونازپام هم بگیرد و همزمان در زیر زبان گذاشته و مصرف کند که این حالش را بدتر می‌کرد. در این زمان به روانپزشک مراجعه کردیم و بستری شد اما صبر نکرد و برگشت و فردایش اُوردُز کرد. بردن کمپ اصلاً درست نیست. چیزهایی که نباید یاد بگیرند را یاد می‌گیرند و مصرفشان زیادتر می‌شود. هر دفعه که به کمپ می‌رفت و ترک می‌کرد با مصرف بیشتر و چیزهای جدیدتری بر می‌گشت. و ضربه های بیشتری را به خود می‌زد. این را برای تازه واردین و همسفران عزیز می‌گویم. در کار و روند درمان مسافرین دخالت نکنند. شاید برگشت آن برای بار اول تقصیر من بوده است که من همینجا از او عذر می‌خواهم و می‌خواهم من را ببخشد. همش به دنبال این بودم که سی‌دی بنویسد، دارویش را به موقع بخورد. البته خودش می‌گفت؛ دارویم را به یادم بیاور. همه اینها اشتباه بزرگی است. در سفر دوم من هم دیگر آموزش دیده بودم که کاری به کارش نداشته باشم. خودش ساعت تنظیم می‌کرد و سی‌دی می‌نوشت و خدا را شکر، راه خود را پیدا کرد. امیدوار هستم همه سفر اولیها راه خود را پیدا کنند و آنهایی که برگشت کرده‌اند بیایند و دوباره ادامه دهند. و به حال خوش و به این جایگاه برسند. ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.

اعلام رهایی

با تشکر از تمامی خدمتگزاران سایت در قسمت‌های: تایپ، ویراستاری، ضبط صدا، دیتا شو و مسئول صوتی

تنظیم و ارسال: مسافر رامین 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .