English Version
English

پنجشنبه مورخ سی و یکم خرداد ماه ۱۴۰۳ جلسه هماهنگی لژیون‌های سردار شعب شهرکرد

پنجشنبه مورخ  سی و یکم خرداد ماه ۱۴۰۳ جلسه هماهنگی لژیون‌های سردار شعب شهرکرد

پنجشنبه مورخ  سی و یکم خرداد ماه ۱۴۰۳ جلسه هماهنگی لژیون‌های سردار شعب شهرکرد با نگهبانی و استادی دستیار دیده بان مسافر بهروز در نمایندگی گوجان راس ساعت ۱۳ برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به من فرصت این خدمت را داد و همچنین از آقای مهندس و خانواده محترمشان نیز تشکر می‌نمایم که این بستر را برای ما فراهم نموده اند و باز خدا را شکر که این توفیق را دارم که یک روز دیگر در کنگره و در جلسه باشم و امروز هم قسمت و روزی من شده که خدمت شما بزرگواران، خطه شهرکرد باشم و این خود باعث افتخار است که پیش خادمین کنگره ۶۰ باشم و آن هم مجریان وادی عشق یعنی وادی چهاردهم و چه چیزی بهتر از این؟
کنگره ۶۰ جایی است که اتفاقات غیر قابل توصیف در آن می‌افتد یعنی وصفش سخت است. حال این اتفاق برای چه کسانی می‌افتد؟ به نظر من برای کسانی که کنگره را بیرون از کنگره بازی می کنند و یا کنگره را در درونشان بازی می‌کنند. کنگره درون کنگره اصلاً مهم نیست.
دو سه روز پیش من با پدری برخوردم که دو تا فرزندش مصرف کننده مواد بودند هم پسر و هم دخترش؛ اسم و وصف حال کنگره را شنیده بود من هم نیم ساعت الی ۴۵ دقیقه برای او وقت گذاشتم و از کنگره برای او گفتم آخر دست، هاج و واج بود و حق هم داشت چون نمی شناخت، من در این مدت از کنگره و از خانم‌های مسافر کنگره برای او گفتم از امنیت کنگره برایش گفتم و از اتفاقی که برای افراد در کنگره می‌افتد گفتم از اینکه یک وعده اولیه داریم و این کمترین وعده ماست و این کمترین چیزی است که در کنگره به دست می‌آوریم. و آن هم سبک و سیاق و راه و روش خودش را دارد، و اینکه اگر عزیزان در انبار مواد مخدر هم بخوابند دیگر هیچ وسوسه‌ای ندارند و حالشون خوب است و برگشت به مواد مخدر ندارند. او رفت و من پیش خودم از گفته خودم راضی بودم گفتم تا همین حد بس است؛ ولی ای کاش به او می‌گفتم که کنگره جان را هم نجات می‌دهد و اصل این است کنگره من را با جانم آشنا می‌کند و کم کم شروع می‌کند به نجات جان من؛ من غریب بودم  خودم، خودم را نمی‌شناختم و در کنگره من متوجه شدم که من جان دارم، حس دارم، نفس دارم، که من اسم این را گذاشته‌ام اهل بیت درونی، آقای مهندس می‌فرمایند: نفس خواسته‌ای دارد، یک چیزهایی را باید بخواهد و یک چیزهایی را باید نخواهد و خواسته‌هایی دارد و اینکه، باید با این اهل بیت درونی یکی شویم و دوستت داشته باشد و صمیمی شویم و می‌بینیم که من سال‌ها با اهل بیت درونی‌ام خلوت نکرده بودم و هیچ صحبتی نکرده بودم و حتی به عنوان مثال تا قبل کنگره هیچ وقت به من نگفت این کار بد است. و من آن را درون خودم داشتم ولی هیچ موقع به خودم نیامده بودم و حتی از کار زشت هیچ وقت من را پرهیز نمی‌داد و من با جن درونم که آن هم جزئی از جانم بود خیلی راحت کنار آمده بودم.
چه خواسته و چه ناخواسته ضد ارزش بوده و اعتیاد آمده مرا که دشتی پر از شقایق داشتم، کم کم رسیده بودم به کویر؛ هیچ روییدنیذدر دشت من نمی‌روید. نه خواب خوبی داشتم نه جسم خوبی و نه اعتبار خوبی، من فکر می‌کنم این اهل بیت درونی با ما قهر بود و در کنگره به آدم می‌گویند که باید کار خوب را خوب انجام بدهیم دیگر نباید وقت تلف کنیم و به قول آقای مهندس که به آن عمل، عمل سالم می گویند و با چشم هم باید عمل سالم انجام دهیم. به قول آقای زرکش که می‌گویند: چشم باید ۵۰ درصد ببیند و ۵۰ درصد نبیند این عمل سالم است گوش باید ۵۰ درصد بشنود و ۵۰ درصد نشنود همسر داری و فرزند داری باید عمل سالم باشد جسم داری هم باید عمل سالم باشد پول پیدا کردنت باید عمل سالم باشد رهجو داریت باید عمل سالم باشد خدمت کردنت باید عمل سالم باشد.
آقای مهندس می‌فرمایند اگر از کسی خواسته‌ای داری باید برای رسیدن به خواسته ات دست روی نقطه ضعفش نگذاری کم کم وقتی دل به دل کنگره و آقای مهندس و فرمایش‌هایشان می‌دهی می‌بینی که یک احساس خوب و قشنگی داری، یک محبت و یک عشق  می‌بینی که قلبت قلقلک می‌شود و حداقل از کرده ناپسندم پشیمان می‌شوم اگر من تمام ثروت دنیا را داشته باشم نمی‌توانم با آن، کسی را دوست داشته باشم و می‌بینم که اینجا به چه احساس قشنگی می‌رسم و دارم نزدیک می‌شوم به احساسی که آقای مهندس می‌گویند در هیچ یک از معادن زمینی نمی‌توانی به دستش بیاوری.
حس: چشمه گسترده. حس، مانند خداوند است همه جا هست، حس روزی رسان عقل است، برای عقل مطلب می‌آورد یعنی از پس یک عمل سالم به حس سالم می رسم و از پس آن به عقل سالم می‌رسم که فر ایزدی دارد، که پیغمبر درونی و راهنمای راستین من است و فکر می‌کنم آن فرا و سوای نجوای درونی باشد و آنجاست که می‌گویند روح با لطافت منحصر به فردش با اراده عقل راهبری می شود.

من با کار خوب خدادار می‌شوم خدا را در درون خود پیدا می‌کنم. و اینجاست که من صاحب مثلثی می‌شوم که شامل حس، روح و عقل می‌باشد و می‌توانم با آن به تکامل نفس برسم فقط کافی است که عمل سالم انجام دهم ولی انجام عمل سخت است اینکه من وقتی زن و بچه مردم را می‌بینم چشمم را ببندم و نگاه نکنم سخت است اینکه من وقتی پای پول به میان می‌آید کارهای ضد ارزشی نکنم سخت است و اینکه من اگر حتی بخواهم رژیم غذایی بگیرم سخت است. می‌خواهم بگویم که یک کار و یک عمل سالمی هست که اگر آن انجام شود بقیه کارها آسان می‌گردد آن هم بخشش است و کار لژیون سردار برای یک نمایندگی و برای یک رهجو رساندن او به تکامل نفس است، بارها و بارها شنیده‌ایم که می‌گویند نمی‌توانستم ولی با ورود به لژیون سردار انجام شد نمی‌توانستم سفر سیگار بکنم و با ورودم به لژیون سردار انجام شد من رهجویی داشتم ۹ سال در درون کنگره شیشه می‌کشید درون کنگره بود ولی می‌گفت نمی‌توانم؛ ولی زمانی که دنور شد توانست؛ جعبه شیرینی می‌چرخید نمی‌توانستم شیرینی نخورم آمدم لژون سردار و توانستم یعنی اگر بخواهم یک ابرعمل سالم یک شاه عمل نام ببریم بخشش است با بخشش انسان جان می‌گیرد با بخشش انسان می‌تواند چشمش را کنترل کند انسان می‌تواند سفر درونیش را شروع کند این جایگاه لژیون سردار و معنی بخشش است. من با بخشش با اهل بیت درونی‌ام آشنا  می‌شوم، صاحب راهنمای راستین
می شوم.
حس، مانند خداوند است روح، از طرف خداوند است عقل، فر ایزدی دارد همه این‌ها وقتی عمل سالم باشد پیش من می‌آیند. وقتی من خدا را نداشته باشم چه فایده، حال من تیپر کنم رهجوی من موادش را تیپر کند کو خدایش، کو چشمه کوثرش، کو راهنمای راستینش، کجا می‌خواهد برود.
به آنچه هست پی بردن تمنای دل می‌خواهد الهام به آن شکل می‌دهد آنگاه که تصویری گرفت پالایش‌های مداوم به تراوش‌ها استحکام می‌بخشند؛ تمنای دل هست الهام نیز هست حال این پالایش از کجا باید بیاید اینجاست که بایست اهل بیت درونی به کمک من بیایند.
این تعریف بخشش است یعنی نمایندگی و رهجویی و لژیونی که از این موضوع جا می ماند، از خودش و از خدایش جامانده است.
اگر چرخه تزکیه وادی ۱۰ را که تفکر سالم، ایمان سالم، عمل سالم، حس سالم، عقل سالم و عشق سالم است در نظر بگیریم مرکزیتش بخشش است، روح مرکزیتش بخشش است. بخشش برای تکامل نفس است؛ بخشش با رضایت روح درون است، این چیزی است که خیلی باید به آن فکر کنیم و می‌گویند که هر کاری درون کنگره یا با رضایت روح درون است یا با رضایت جن دورن، در کنگره بعد از ۱۴ ماه یا ۴ سال یا بعد از دنور شدن من و یا بعد از پهلوان شدن من، جن درون من کیف می‌کند یا روح درون من. آیا جن درون من برای من دست می‌زند یا روح درون من؛ اگر من می‌توانم ۵۰۰ میلیون بدهم و بیایم ۵ میلیون بدهم رضایت چه کسی را حاصل کرده ام من دارم با رضایت روح درونم خادمی می‌کنم و یا با رضایت جن درونم این خیلی مهم است همیشه با خودم می‌گویم رسیدن به سرزمین نور به سرزمین اشراق به سرزمین رهایی قطعاً شهروند شدن در سرزمین رهایی را می‌خواهد و گرنه برای من دعوتنامه‌ای می‌آید دو الی سه ماه می‌روم مثلاً آلمان یا هلند می‌مانم و بعد باید برگردم چیزی آنجا ندارم من مال آنجا نیستم اینکه آقای مهندس رهایی من را امضا می‌کند رهایی رهجوی من را امضا می‌کند رهایی اعضای نمایندگی من را امضا می‌کند ورود به سرزمین اشراق را برای من امضا می‌کند و اینجاست که نشان بخشش باعث می‌شود که من شهروند سرزمین رهایی شوم خیلی از راهنماها خیلی از نمایندگی‌ها این لطف  این کار را در سفر اول برای رهجویشان انجام می‌دهند ولی خیلی از راهنماها در ۱۱ ماه سفر رهجو اصلاً صحبتی از لژیون سردار نمی‌کنند اصلاً رهجو نمی‌داند لژیون سردار چیست، چون در این ۱۱ ماه سفر راهنما از لژیون سردار صحبتی نکرده.
مرا سه نفر به کنگره آوردند من می‌خواستم بروم خارج از کشور چند نوع مواد می‌زدم گفتم می‌آیم کنگره و تبدیل به متادون می‌کنم و بعد می‌روم من در طول خدمتم به بیش از نیمی از شعب کنگره سرزده آن کسی که مرا به کنگره آورد پس از ۵ سال یا ۷ سال گفت من شب‌ها خوابم نمی‌برد ولی وقتی یه دود می‌گیرم راحت می‌خوابم پس از ۵ سال ۷ سال برشون می‌گرداند.
در لژیون سردار کسی که کارش خیلی مهم است نگهبان، دبیر و خزانه‌دار لژیون سردار است که چه تعریفی خودشان از لژیون سردار دارند چه تعریفی برای نمایندگی دارند باید لژیون سردار در نمایندگی ها شناخته شود و این شناخت جوری باشد که من تازه وارد درست است که نمی‌توانم پول بدهم، ولی برداشتم صحیح باشد و بدانم که حکمت لژون سردار چیست. باید تازه واردین  لژیون سردار را بشناسند، هم سفر اولی‌ها و هم سفر دومی‌ها و هم راهنماها و هم ایجنت ها و این کار توسط نگهبان دبیر و خزانه‌دار باید صورت گیرد که کار لژون سردار چیست و چرایی لژون سردار چه می‌باشد.

به هر حال باید آنجا شهروند باشیم، هیچ کس نمی‌ تواند از یک کشور جهان اول برای کسی دعوتنامه بفرستد ولی خودش آنجا شهروند نباشد، من باید جایی رزومه‌ای داشته باشم، خودم کاری داشته باشم خودم شهروندی کشوری را داشته باشم تا بتوانم برای یک شخص جهان سومی یا جهان دومی دعوتنامه بفرستم اگر چیزی نداشته باشم نمی‌توانم.
حال خودم به عنوان نگهبان، دبیر و خزانه‌دار لژیون سردار باید بهترین باشم تا بتوانم شخص دیگری را به لژیون سردار دعوت نمایم و این وسط چیزی که مهم است تعریفی است که توسط نگهبان، دبیر و خزانه‌دار لژیون سردار انجام می‌گیرد.
تعریف خیلی مهم است؛ تعریف لژیون سردار تعریف آقای مهندس تعریف رهایی، من می‌نشینم برای خودم تعریف می‌کنم من می‌نشینم راهنما بودن را برای خودم تعریف می‌کنم و نگاه می‌کنم ببینم راهنما هستم یا نیستم تعارف ندارد، هر چقدر این دفتر زندگی را ورق می‌زنم و باز ورق می‌زنم، کجا به من فرصت می‌دهند که من بروم بنشینم چند نفر دور من بنشینند و به حرف من گوش دهند من خودم می‌دانم که چه بوده ام و چه هستم هر که نداند من خودم این موضوع را خوب می‌دانم؛ بروم بنشینم و چند نفر دور من بنشینند و مرا دوست خودشان و خدای خودشان بدانند تعریف من چیست؟ و به من بگویند آقا، پس کجا نفس احیا می‌شود، بعضی وقت‌ها دست و پایم می‌لرزد موقعه ای که رهایی پیش آقای مهندس می‌برم از خودم می‌پرسم شد، نشد، احیا شده است، یا احیا نشده است.
ارزشمندترین کار در این جهان خاکی به نظر من راهنما  بودن است هیچ کاسبی بیشتر از این نیست که یک نفس را احیا کنیم انگار کل نفس‌ها را احیا کرده‌ایم ولی کجا این احیا انجام می‌گیرد تعریف خیلی مهم است، تعریف آقای مهندس، یک کاغذ یک خودکار من برداشتم تا آقای مهندس را تعریف کنم کاری هم به هیچ چیزی نداشتم: نویسنده، محقق، دانشمند، حکیم، درمان اعتیاد، درمان سیگار، درمان چاقی، بعضی موقع‌ها می‌بینم که خیلی چیزها را از قلم انداخته ایم این اصلاً در بعضی از نمایندگی‌ها تعریف نمی‌شود بعضی از افراد در بعضی از نمایندگی‌ها یک حساب دو دوتا چهارتا می‌کنند که این پوله چطور می‌شود و پای آقای مهندس را وسط می‌کشند هیچکس آقای مهندس را در صور آشکار تعریف نمی‌کند هیچکس نمی‌گوید کسی که مقاله‌های چاپ شده بین المللی دارند چند تا دعوتنامه می‌تواند داشته باشد الان از کدام کشور های جهان اول می‌تواند دعوتنامه داشته باشد پس چرا ما ایشان را داریم  این را در نمایندگی‌ها و در لژیون‌هایم به بچه‌ها می‌گویم و آقای مهندس را تعریف می‌کنم به نظر شما شخصی که در دانشگاه شریف و یا دانشگاه دیگر رتبه ۱۰ می‌آورد هر روز هر روز در همه جا تعریف می‌کند که اینجا می‌خواستندم آنجا برایم دعوتنامه دادند، نروژ می‌خواهدم با ۱۳ هزار دلار الان آقای مهندس چند دعوتنامه از چند کشور جهان اولی دارد این تعریف آقای مهندس است و یک دفعه می‌بینی که نصف از شعبه ارضاء می‌شوند چون می‌فهمند که جریان چیست  همین که فهمیدند آقای مهندس می‌تواند برود خارج با ماهی ۳۰۰ هزار دلار یا ماهی ۵۰۰ هزار دلار یا ماهی ۷۰۰ هزار دلار با یک آزمایشگاه مجهز وقتی این تحقیقات را می‌خوانید دستت می‌آید که یک جایگاهی کسی که دارد بیان ژن را عوض می‌کند در یک کشور جهان اول چه جایگاهی دارد‌ با چه مزایا و چه حقوقی
کنگره نیز به همین صورت است، کنگره جایی است که نمی‌شود زیاد کند و کاوش کرد ولی میکروفون را می‌دهند به دست کسی که هر روز با صدای بلند می‌گوید کنگره جاییست که با نیروی مافوق راهبری می‌شود این هم تعریف کنگره موضوع بخشش و موضوع لژیون سردار چیزی است که واقعا باید در یک نمایندگی جا بیفتد بخشش برای این است که من صاحب راهنمای راستین شوم بخشش برای این است که روح درونم با من آشتی کند خیلی وقت بود خیلی سال و خیلی قرن بود که شاید من نداشتمش اصلاً برایش مهم نبودم چه اشتباهاتی که من نکردم کسی نبود که برای من تعریفش کند و چه اشتباهاتی که من نکردم چون نداشتمش و هنر من این بود که ۱۰۰ میلیون را بفروشم ۱۳۰ میلیون و اینجا بود که حوض کوثرم خیلی کثیف بود حال دعوت می‌شوم به کار خوب می‌توانم نمی‌توانم می‌توانم نمی‌توانم و این چرایی لژیون سردار است، برای اینکه من بتوانم با اهل بیت درونی‌ام آشتی کنم و من بتوانم چرایی خودم را پس بگیرم و من بتوانم شهروند سرزمین رهایی شوم؛ بخشش باعث می‌شود که انسان به خداوند نزدیک شود دوری از خداوند باعث می‌شود که من آسیب ببینم و بخشش باعث می‌شود که من یواش یواش بتوانم کویر وجودم را به یک دشت شقایق تبدیل نمایم دشت پر از شقایقم چرا کویر شده بود به خاطر پیمان شکنی ام.

آقای زرکش می‌گویند بعضاً هنوز همین گونه هستند در طوفان قرارداد می‌بندم و وقتی آرامش شد فراموش می‌کنم موضوع و هویت لژیون سردار اگر در یک نمایندگی مشخص شود هیچ نمایندگی نگران تعهد نمایندگی‌اش نمی‌شود و این بخش اعظمش به دوش راهنمایان محترم نمایندگی است من اگر از خداوند دور شوم آسیب می‌بینم چه با مواد و چه بدون مواد اصلاً مهم نیست
وقتی دعای کنگره را می‌خوانیم: می‌گوییم ما در پی هم روان شده‌ایم تا بدانیم آنچه نمی‌دانیم تا به فرمان عقل نزدیک شویم و به نقطه‌ای برسیم که از آنجا انشعاب یافته ایم و باید به خداوند نزدیک شویم ابراهیم هم با قربانی خواست به خداوند نزدیک شود.
آمده‌ایم کنگره تا این کار را بکنیم سفر اول از مصرف مواد تا قطع آن سفر دوم از قطع مواد تا رسیدن به خود و سفر سوم از رسیدن به خود تا رسیدن به قدرت مطلق یا خالق خود. و آنگاه عملی را انسان دوست دارد انجام دهد تا به قدرت مطلق نزدیک شود، به نظر من حکایت بخشش این است و اگر خداوند نمی‌بخشید من امروز او را نمی‌شناختم اصلا انگار خدایی وجود نداشت اگر مرا نمی‌بخشید، اگر جسم خاکی را به من نمی‌بخشید و اگر گناهان مرا نمی‌بخشید اگر به من اختیار را نمی بخشید اگر به من از خودش نمی‌بخشید اصلاً خدا را نمی‌شناختیم اینقدر این موضوع بخشش مهم است، خدا با بخشش بزرگ شد می ترسم یواش می‌گویم اگر خداوند نمی بخشید من خدا را نمی‌شناختم.
پریروز همسفرم می‌گفت می دانید خداوند چند تا نام و صفت دارد   رمضان‌ها معلوم می‌شود که با اسماء و صفات خدا او را می‌خوانند، قادر، جبار، علیم، حکیم. حال می‌دانید که چرا فقط بسم الله الرحمن الرحیم داریم می‌توانست این همه صفت یک سوره شروع شود با بسم الله علیم الحکیم و یا با نام‌های دیگر خداوند شروع شود چون خود خداوند می‌گوید بسم الله الرحمن الرحیم از بخششت به مهر
من بقیه صفاتم را به تو می گویم، این موضوع لژیون سردار است اصلاً گم شده توی نمایندگی گم شده، دارد لژیون سردار  اشتباه شناخته می شود می‌گویم اگر بگذارند مهندس را بنویسیم اصلاً کم می‌آوریم بعداً متوجه می‌شویم که یک  دانه را آخرش ننوشتی این دایره را آقای مهندس تشخیص دادن اولین حرفی که من با نگهبان، دبیر و خزانه‌دار لژیون سردار می‌زنم وقتی که می‌آیند دفتر لژیون سردار می‌گویم چشمتان را در چشم من بیندازید شماها مسئول ارزشمندترین دایره زمینی شده اید به آنها می‌گویم می دانید نمایندگی‌هایی که لژیون سردارشان قوی است پوست صورتشان یک مدل دیگری است، بیماری‌هایی که در آن نمایندگی خوب شده یک چیز دیگریست، مشارکت‌هایی که می‌کنند یک چیز دیگر است، که برای نمایندگی‌های بغلی غریب است من الهام خوبی‌هام، من الهام مثبت هستم، سراغ کی برم به کدام نمایندگی بروم پیش کدام لژیون بروم یک خورده حائز اهمیت می‌شود؛ دیروز داشتم به آقای زرکش می‌گفتم: ما شاید تعریف داشته باشیم از لژیون سردار که این نگاه در نمایندگی‌ها برداشته شود که در لژیون سرداری یک پولی بدهم و دریافتی بکنم خوب خوب هاش هم اینجوری شده بخشیدم این اتفاق برام افتاد بخشیدم اون مشکلم حل شد هست الله سریع الحساب و باید هم باشد ولی لژون سردار برای نزدیکی به خداوند است برای تکامل نفس است برای اینکه چند وقتی، چند قرنی، چند هزار قرنی (سی دی نامه پیشین بود دیگر ) من با مواد تنها بودم و از زندگیم خیری ندیدم و حالا هم بدون مواد بخواهم خیری از زندگی ام نبینم.
نود و پنج در صد از کسانی که پهلوان و یا دنور می‌شوند کسانی هستند که هیچ موقع در کارتشان ۵۰۰ میلیون و یا ۵۰ میلیون نداشته‌اند که من بگویم رهجوهای من ندارند یا نمایندگی من خطه‌اش بد جا افتاده، من در دفتر لژیون سردار قسمت مالی خدمت می‌کنم و دست بر قضا قسمت تاییدیه شال پهلوانی خدمت می‌کنم مرسی که به صحبت‌های من گوش کردید.

با تشکر از گروه خدمتگزاران سایت نمایندگی گوجان.

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .