با تفکر؛ ساختارها آغاز میگردد، بدون تفکر، هر آنچه هست رو به زوال میرود.
آیا ما در زندگی تفکر کردهایم؟ شاید اگر من مریم در زندگی با تفکر و شناخت زندگی میکردم، آنقدر در برابر ناملایمات و طوفانهای زندگی خود را نمیباختم و اسیر گردبادهای آن نمیشدم. زندگی من قبل از کنگره ۶۰ بدون شناخت و آگاهی بود؛ اما بعد از شناخت کنگره ۶۰ متوجه شدم باید با تفکر زندگی کرد و عشق ورزید. به نظر من کنگره ۶۰ زیبایی رنگین کمان بعد از بارانهای سیلآسا است.
من و مسافرم قبل از ورود به کنگره آرامشی نداشتیم تا اینکه مسیر زندگی ما طوری رقم خورد تا همسرم با کنگره ۶۰ آشنا شدند و در خانه از محیط کنگره برای من تعریف میکرد، از اینکه افراد به یکدیگر عشق میورزند، از زیباییهای آنجا برای من میگفت و چندین بار میان حرفهایش میگفت؛ اگر دوست داشته باشی میتوانی همراه من به کنگره بیایی. روز شنبه بود که وارد کنگره شدم و رهایی یک مسافر بود و همه خوشحال بودند، آن عشقی که در چشمان اعضاء میدیدم، در چشمان مسافرم هم میدیدم زمانیکه از کنگره برایم میگفت و برای من آن عشق نامفهوم بود؛ اما بعد از چندین جلسه حضور در جلسات متوجه شدم که این عشق چقدر زیبا است.
زمانیکه مسافری به رهایی میرسید و از آرامش رهایی صحبت میکرد اشک شوق میریختم.
در کنگره با مفهوم همسفر آشنا شده بودم؛ اما این واژه برای من مریم مفهومی نداشت و نمیتوانستم آن را معنی کنم که چرا به من همسفر میگویند؟! چیزی که برای من جالب بود، آقای مهندس در تشبیهات خود از کشتی نام بردهاند و من تازه متوجه میشوم که دو واژه همسفر و کشتی را به کرات نام بردهاند؛ زیرا ما این سفر را که آغاز نمودهایم مانند مسافران آن کشتی هستیم که نمیدانیم اسیر گردباد، هوای بارانی یا هوای آفتابی خواهیم بود. ما همسفران باید کنار مسافران خود باشیم، ناخدای کشتی خداوند بزرگ است که باید به او اتکاء و ایمان داشته باشیم؛ اما ایمان به این معنی نیست که هیچ کاری نکنیم و بگوئیم خداوند است، به وجود خداوند تردید نداریم و باید دست در دست هم بدهیم و تلاش و پشتکار داشته باشیم. نباید انتظار داشته باشیم همیشه هوا آفتابی باشد.
در جایی خواندم ماهیها به خاطر طوفانی بودن دریا به خداوند شکایت کردند، دریا ساکت شد و طوفان بند آمد؛ ولی ماهیگیرها، ماهیها را صید کردند؛ پس ما نباید انتظار داشته باشیم که همیشه زندگی پر از آرامش و بدون طوفان باشد. یک مثال دیگر هم در مورد کشتی است که میگوید کشتی داخل دریا است؛ ولی اگر آب دریا وارد کشتی شود غرق خواهد شد؛ پس آب دریا مانند افکار منفی، ذهنهای مشوش و ضدارزشها میباشد که نباید وارد کشتی زندگی ما شود، نباید بگذاریم افکار منفی خود و دیگران در زندگی ما تأثیر بگذارد.
من بعد از هشت ماه از سفرمان عشق واقعی را متوجه و تجربه کردم و برای فرزندانم از عشق و زیباییهای زندگی میگویم. ما با کسب آموزشهای کنگره ۶۰ و رسیدن به رهایی میتوانیم به آن ساحلی که آرزویش را داشتیم برسیم. خیلی مشتاق دیدن آقای مهندس دژاکام هستم که از دستان پرمهر ایشان گل رهایی را بگیریم. هر علمی یک پدری دارد مانند پدر علم شیمی، فیزیک، روانشناسی ، پدر یعنی پشت و پناه و به نظر من پدر عشق آموختن و عشق ورزیدن به همنوع و شخصی که به ما طریقه درست زندگی کردن را آموخت آقای مهندس دژاکام هستند. خداوند را شاکرم که در این مسیر از زندگی با پدری چون ایشان آشنا شدم و آموختم که درست عشق بورزم.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون نهم)
تایپ: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر ملیکا رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
44