جلسه سیزدهم از دور بیست و هشتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه همسفران و مسافران نمایندگی دانیال اهواز به استادی راهنما مسافر محمد، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر امین با دستور جلسهی «وادی چهارم و تأثیر آن بر روی من و بخش دوم تولد پنج سال رهایی(آزادمردی) راهنما مسافر علی کربلا» در روز پنجشنبه مورخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد؛
سلام دوستان محمد هستم مسافر، خدا را شکر میکنم که امروز در خدمت شما دوستان هستم. وادی چهارم به ما میگوید: در مسائل حیاتی اگر بخواهیم مسئولیت خودمان را به خداوند واگذار کنیم، یعنی از خودمان سلب مسئولیت کردهایم. جناب مهندس بارها در آموزشهایشان به ما میگویند: ما نقش دعا، نقش حکم خداوند و نقش فرمان الهی را نادیده نمیگیریم و به آن اعتقاد داریم، همهی ما میدانیم که قدرت برتری وجود دارد که قادر به انجام هر کاری است ولی آیا این قدرت برتر موظف است که کارهای من را انجام بدهد؟ آیا من سهم خود را انجام دادهام که از خداوند درخواست میکنم کاری را برایم انجام بدهد؟ درست است خداوند فرمود؛ از من بخواه تا استجابتت کنم، ولی آیا من در آن مسیر در حال تلاش هستم؟ آیا تلاش من موٌثر است؟ اگر از خداوند میخواهم کمکم کند که درمان بشوم تا بتوانم وضعیت کار و خانوادهام را بهتر کنم باید ببینم در مسیر رسیدن به این خواسته چقدر تلاش میکنم؟ آیا در گوشهای نشسته ام و با زدن انگشت روی گوشی موبایل با همستر درآمدزایی میکنم؟ آیا این میخواهد زندگی من را تغییر بدهد؟ این یک نمونه جدید از تلاش نکردن میباشد که در گوشهای بنشینم و بخواهم مشکلم حل بشود و سرنوشت خود را به کلیک کردن بسپارم. خداوند در قرآن میفرماید: نیست برای انسان جز آنچه تلاش میکند. من باید ببینم آیا همه خواستههایم را گذاشتهام به عهده دعا و دیگران؟ من از خداوند میخواهم کمکم کند ولی زانوی شترم را میبندم که فرار نکند؛ اگر بخواهم درمان خوبی داشته باشم باید داروی درمانم را سر ساعت بخورم سی دی بنویسم و سر وقت به جلسه بیایم و باید ببینم این خواستهای که برایش به اینجا آمدهام چقدر اصولش را رعایت میکنم؟! جناب مهندس میگوید: اگر در مسیر مثبت حرکت کنیم نیروهای الهی به کمک ما میآیند و اگر در مسیر منفی حرکت کنیم به همان نسبت نیروهای اهریمنی به ما کمک میکنند و نقش اختیار در این دستور جلسه کاملاً مشهود است و اگر من باور دارم نیرویی برتر وجود دارد که قادر به هر کاری است، آن زمان من هم به وظیفه خودم عمل میکنم و هم از قدرت مطلق کمک میگیرم.
بخش دوم صحبتهاین در مورد جشن ۵ سال رهایی علی عزیز است؛ علی در واقع از هم لژیونی های من بود که رهجوی آقای بیات بودیم که به دلیل مشکلی که برایش به وجود آمد سفر مجدد انجام داد و به لژیون من آمد و یکی از رهجوهای بسیار کوشا بود و هیچ وقت چشم گفتن را کنار نگذاشت، علی خدمات زیادی انجام داده و سالها در بخش تازه واردین خدمت کرده و خیلی دلسوز و رئوف میباشد یکی از خصایص علی که توانست در این سیستم دوام بیاورد این است که همیشه از آموزشهایی که به او داده میشد سعی میکرد به آنها وفادار باشد. آن جایی که زورش نمیرسید میآمد و سوال میکرد. خیلی زحمت کشید برای آزمون کمک راهنمایی و قبول شد و لژیون زد و رهجویان خوبی تربیت کرد و امیدوارم از لژیون ایشان راهنماها و خدمتگزاران خوبی برای کنگره ۶۰ بیرون بیاید. نقش همسفر محترمشان را نمیتوانم نادیده بگیرم که کاملاً در کنار ایشان ایستاده بودند. این روز را به علی آقا و همسفر گرامیشان و همه شما عزیزان تبریک میگویم و از خداوند میخواهم که کمک کند در ادامه مسیر خدمتگزار خوبی برای کنگره ۶۰ باشد خیلی ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
آرزوی راهنما مسافر علی؛
سلام دوستان علی هستم مسافر، بزرگترین آرزویم این است که آموزشهای کنگره ۶۰ از این دروازهها عبور کند و وارد سیستم آموزشی کشورمان گردد تا دیگران هم بتوانند از این نعمت الهی برخوردار گردند و حس و حال خوب را در زندگیشان تجربه نمایند.
خلاصه سخنان راهنما مسافر علی؛
از اینکه با کلماتتان به من لطف داشتید بسیار سپاسگزارم، تمام خوبیهایی که درون وجود من نهفته اند را از بودن کنگره به دست آوردهام، به یاد دارم که قبل از کنگره شخصیت متفاوتی داشتم زمانی که وارد کنگره شدم از نظر جسمی و از لحاظ روحی و روانی شرایط خوبی نداشتم و اگر بخواهم خودم را با تازه واردین عزیز مقایسه کنم در بعضی شرایط آنها از لحاظ جسمی، از آن زمان که من وارد کنگره شدم بسیار شرایط مطلوبتری دارند. روز اولی که وارد کنگره شدم بیشتر از ربع ساعت نتوانستم بر روی صندلی دوام بیاورم و رفتم، آن روزها از همه لحاظ حال بدی را تجربه میکردم، هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روانی، درد بسیار زیادی را متحمل شده بودم اما میدانستم که گمشده خود را پیدا کردهام. روز اول که وارد شدم آقا بیات به من گفتند؛ که باید بروید و دو هفته دیگر بیایی و شرایط پزشکی خودت را درست بنمایی اما از شدت نور امیدی که در درون قلبم روشن شده بود یک هفته بعد آمدم و البته شرایطم هم خیلی بهتر شده بود و ایشان قبول کردند که بیایم و سفرم را شروع نمایم، در میان مسیر مشکلی برایم پیش آمد ولی باز هم با آموزشهایی که در کنگره گرفتم توانستم خودم را حفظ نمایم و امروز در این جایگاه قرار بگیرم. اینها را گفتم تا سفر اولی های عزیز بدانند که در کجا قرار دارند و قدر این مکان و قدر اینکه اجازه حضور در این مکان مقدس را دارند بدانند و از هیچ تلاشی برای خودشان دریغ نکنند. امروز حال بسیار خوبی را تجربه میکنم و این را مدیون کنگره هستم، حتی بسیاری از مشکلات پزشکی در کنگره درمان میشوند. از استاد عزیزم آقا محمد متشکرم که در مقاطع گوناگون چراغ راه من بودند و از من پشتیبانی کردند، برایشان آرزوی خیر و برکت میکنم و میدانم که لایق بهترینها هستند و همیشه در درون قلبم دست ایشان را میبوسم و میدانم که هرگز نمیتوانم جواب مهر و محبت ایشان را بدهم. از همسفر خودم تشکر میکنم که در تمام سختیها و فراز و نشیبهای زندگی در کنار من بودند و من را تنها نگذاشتند، سختیهای بسیاری را در کنار من متحمل شدند، مخصوصاً در ماههای آخری که منتهی به ورود به کنگره شد و دچار بیماری شده بودم سختی بسیاری کشیدند، از ایشان تشکر میکنم و سپاسگزارم و امیدوارم بهترینها را در کنار هم تجربه کنیم، همچنین از راهنمای بسیار خوب همسفرم خانم شهلا تشکر مینمایم که در سختیها در کنار ما بودند و ما را یاری دادند و با راهنماییهایشان باعث شدند تا همسفر من باز هم به کنگره بیایند و از این مکان بهرهمند گردد.در آخر هم از محمد طاها پسرم تشکر میکنم و خیلی برایش خوشحالم که در کنگره رشد میکند و از این بابت برای آیندهاش خیال آسودهای دارم و میدانم تحت تاثیر آموزشهای کنگره به صورت غیر مستقیم میتواند زندگی خوبی را تجربه نماید، امیدوارم که تفکرش تفکر کنگرهای باشد و بتواند در آینده به جایگاههای خوبی برسد. از جناب مهندس و خانواده محترمشان کمال قدردانی و تشکر را دارم که باعث فراهم شدن همچین بستر و مکانهایی گردیدند تا انسانهایی مانند من که از همه جا ناامید و رانده شدهاند، بتوانند باز هم طعم زندگی و آرامش را بچشند. ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.
خلاصه سخنان راهنمای همسفر خانم شهلا؛
سلام دوستان شهلا هستم همسفر، بسیار خوشحال هستم که در این جایگاه قرار دارم، از خانم مریم بسیار تشکر میکنم که به واسطه تولد آزاد مردی این عزیزان من امروز در کنار شما هستم، این آزادمردی را به آقا علی، خانم مریم و همسفرشان محمد طاهای عزیز تبریک عرض میکنم. تولدها برای مسافران یک نوع دلگرمی میباشد و میتوانند خود را در این جایگاه متصور شوند، امیدوارم که شاهد تولدهای بیشتری باشیم، مریم خانم در کنار مهربانی و محبتشان انسان بسیار صبوری هستند، سعی میکند تا جایی که در توانش باشد مشکلاتش را خودش حل بکند، بسیار فرمانبردار است و همیشه چشم میگوید، از ابتدا خودش را به دست کنگره سپرد تا جایی که امروز به این جایگاه رسیدند، همراه مسافرشان بوده و هستند و سعی میکند آموختههای خود را عملی کنند. هردوی این دو عزیز خدمتگزار هستند و جایگاه های متعدد خدمتی را تجربه کردند و امروز هم راهنما هستند. راهنما وقتی که میبیند رهجویش در حال خدمت کردن است و راهنما شده است انگار که ثمره دست خود را میبیند و این امر باعث دلگرمی راهنما میگردد. امیدوارم که در این مسیر بمانند و خدمت کنند و حالشان هر روز بهتر و بهتر بشود. مرسی از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.
خلاصه سخنان راهنما همسفر مریم؛
سلام دوستان مریم هستم همسفر، بابت این لحظه خدا را سپاس میگویم که در این مکان قرار دارم و لیاقت نشستن بر روی این صندلی را دارم. از جناب مهندس تشکر میکنم که این بستر را فراهم کردند که من میتوانم بیایم و در این مکان و آموزشهای گوناگون را فرا بگیرم. به خاطر دارم که در ابتدا نمیتوانستم حتی در جمع کلامی بگویم اما امروز به راحتی میتوانم با آرامش صحبت کنم، این رهایی را به آقا محمد راهنمای همسفرم تبریک میگویم و بابت زحماتی که برای مسافرم کشیدهاند متشکرم، همچنین از راهنمای خودم خانم شهلا تشکر میکنم که بسیار زحمت کشیدند و برای من وقت گذاشتند، به یاد دارم که بعضی وقتها با ایشان تماس میگرفتم و فقط گریه میکردم وایشان گریههای من را تبدیل به خنده میکردند، دوست داشتم که همیشه مانند ایشان انعطاف پذیر باشم و بتوانم جلوی احساس خشم خود را بگیرم چون بعضی وقتها عصبانی میشد. اگر در جایگاههای مختلف خدمتی اشتباهی از من سر زده امیدوارم که شما من را ببخشید. از مسافرم بسیار ممنونم زیرا که هر جایگاه خدمتی را که تجربه کردم با پشتیبانی ایشان بوده و به نوعی مشوق من بودند. یک همسفر زمانی که وارد کنگره میشود بسیار ناامید است، خود من زمانی که وارد کنگره شدم از همه جا و همه کس بریده بودم چون همه مسیرها و راهها را تجربه کرده بودیم. راهنمای تازه واردین من خانم زهرا بودند و روز اولی که من وارد کنگره شدم به من گفتند که تو باید چکمه فولادی داشته باشی، آن زمان این کلام برایم معنایی نداشت، بعدها متوجه شدم که سفر اول یک سفر بسیار سخت است و یک همسفر باید بسیار در سفر اول مقاوم و قدرتمند باشد. از همهی شما متشکرم و ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.
گروه سایت نمایندگی دانیال اهواز
عکاس؛ مسافر مسلم لژیون هفتم
تایپ؛ مسافر امیرحسین لژیون هفتم، مسافر مهدی لژیون هشتم، مسافر مسلم لژیون هفتم،
ارسال؛ مسافر محمد لژیون پانزدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
401