English Version
English

قوانین و حرمت برای پیشبرد اهداف

قوانین و حرمت برای پیشبرد اهداف

آنچه باور است محبت است وآنچه نیست ظروف تهی ست.

من تا زمانی که وارد کنگره نشده بودم چيزي  از محبت نمی‌دانستم. انگار تمام حس‌ها در من بسته بود و فکر می‌کردم که نباید به  هیچ فردی محبت کنم و اگر محبتی هم به شخصی کنی از تو سوء استفاده می‌کند. من زمانی که اولین بار به کنگره آمدم با دیدن مرزبان‌ها و استقبال گرم مرزبان‌ها روبرو شدم. آن‌ها من را در آغوش گرفتند. من تعجب کردم چون این رفتار و اخلاق و محبت را در هیج کجا ندیده بودم. کنگره مکان امن و مقدسی است زیرا در آن‌جا من احساس امنیت و آرامش می‌کنم.

مسافرم دو ماه از من زودتر به کنگره آمد  زیرا هنوز جلسات همسفران  راه‌اندازی نشده بود. مسافرم در سفر اول  وقتی به کنگره می‌آمد می‌گفت: من احساس می‌کنم وارد بهشت می شوم و تا زمانی که در کنگره بود احساس خوبی داشت و لذت می‌برد و با انرژی زیادی به خانه می‌آمد. در ابتدا من حس او را درک نمی کردم امّا به مرور زمان که به کنگره آمدم دیدم مسافرم واقعاً درست می‌گفت و من هم با او هم حس شدم.

گذشت زمان اصلاً در کنگره برایم مشخص نبود و متوجه نمی‌شدم انگار اصلاً در این دنیا نبودم. من هیچ جایی حتی در مدرسه یا هیچ اداره‌ای به این اندازه قوانین و مقررات را ندیده‌ام. کنگره به من یاد داد به دیگران احترام بگذارم هر جا می‌خواهم بروم  سر وقت و به موقع بروم.

من قبل از کنگره فکر می‌کردم اگر سر وقت جایی بروم اگر  منتظر بمانم  از بی‌کلاسی است. ولی الان یاد گرفتم احترام به مردم احترام گذاشتن به خودمان است. من در زندگی سعی می کنم. دروغ نگویم زیرا دروغ گفتن یک کار ضدارزشی است. کارهای ضد ارزشی را باید ذره ذره کنار گذاشت.

من قبل کنگره هیچ قانون و مقرراتی را رعایت نمی‌کردم حتی در رانندگی حق با من نبود ولی فکر  می‌کردم باید زرنگ باشم. اما اصلاً به فکر این نبودم با این کار شاید باعث تصادف یا اتفاقات ناگوار  برای خود و دیگران شوم.

من با آمدن در کنگره یاد گرفتم که باید به حق وحقوق خود احترام بگذارم و با واگذار‌کردن حق و حقوق‌مان به دیگران ممکن است حق مان ضایع شود. کنگره به من یاد داد اگر فردی پولی از ما می‌گیرد باید از او رسید بگیریم که نه برای خودمان درد سر درست کنیم و نه برای دیگران. ما هر روز که با مسافرم به کنگره می آییم از کنگره یک آموزش می‌گیریم به یاد دارم مسافرم در جایگاه نگهبانی بود. استاد جلسه هم راهنمای مسافرم علی آقا بود. مسافرم وسط حرف های استاد به آرامی با دبیر صحبت می‌کردند. استاد سه بار با دست روی پای مسافرم زد. آن روز مسافرم وقتی به خانه آمد گفت: من امروز یاد گرفتم که وسط حرف دیگران صحبت نکنم.

من خیلی خوشحالم که هم من و هم مسافرم در کنگره هستیم و آموزش‌های ناب کنگره را دریافت می‌کنیم. از راهنمای عزیزم خانم مرضیه متشکرم، از آقای مهندس هم به خاطر فراهم کردن چنین بستری متشکرم.

نویسنده: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر مرضیه( لژیون اول)
ویراستار و رابط خبری: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر مرضیه( لژیون اول)
ارسال: مرزبان خبری همسفر شهناز
همسفران نمایندگی چرمهین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .