جلسه دوازدهم از دوره بیست و یکم کارگاههای آموزش عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی باباطاهر همدان با استادی راهنمای تازه واردین محترم مسافر حسین، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر ناصر با دستور جلسه «وادی چهارم و تاثیر آن روی من» پنجشنبه ٣١ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ١٧:٠٠ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر
دستور جلسه امروز وادی چهارم: کلاً وادیها از وادی یکم تا چهاردهم به روش دی اس دی و پله پله میخواهد ما را آموزش بدهد که به آن عشق برسیم، به خود برسیم. ۱۴ وادی برای رسیدن به خود، به خودشناسی برسیم. من وقتی خودم را شناختم میتوانم خدای خودم را هم بشناسم، از خودشناسی به خداشناسی میرسیم.
در وادی اول مهندس تفکر کردن را به ما یاد داد. من خودم اوایل که آمده بودم اینجا می گفتم مگر من قبلاً فکر نمیکردم؟ اما فکر کردن با تفکر کردن خیلی فرق میکند. فکر پراکنده که فکر کردن نیست، تفکر روی موضوع.
وادی دوم به من فهماند که من بیهوده خلق نشدهام. خدا من را بیهوده خلق نکرده است. یک ماموریتی من دارم، یک رسالتی به گردن من گذاشته است، باید جایگاه خودم را پیدا کنم. آن شخصیت خودم را پیدا کنم. در ظلمات اعتیاد من همه اینها را فراموش کرده بودم.
وادی سوم به من فهماند که هیچکس بجز خودم به فکر من نیست، من اگه کاری میخواهم انجام دهم باید خودم برای خودم انجام بدهم. شاید اطرافیان دلسوزی کنند ولی آن هم یک مدتی است. چهار بار، پنج بار، به شما میگویند و گوش که نکنی دیگر ولت میکنند، پس من خودم باید به فکر خودم باشم.
وادی چهارم راه گریز را میبندد که نباید من همه را واگذار کنم به خدا. من همه را قبلاً به خدا واگذار میکردم. خدایا من چرا معتاد شدم؟ مگر من چه گناهی به درگاهت کرده بودم که معتاد شدم؟ خدا نقشی در اعتیاد من نداشت من خودم رفتم سمت اعتیاد. اصلا مگر خدا گفت به من که برو مواد مصرف کن؟
اولین وادی که من وارد کنگره شدم و کار کردم وادی چهارم بود. یعنی مصادف شد با ورود من. در شروع سفرم که ۱۰ روزی از سفرم گذشته بود، دستور جلسه وادی چهارم بود و من آن را کار کردم. دیدم کاملاً شرح حال خود من است. آنجا پیش خودم گفتم؛ این یک حکمتی دارد که من دقیقاً زمان این وادی کنگره بیایم.
یعنی خدا با من اتمام حجت میکند میگوید؛ آقا این همه دعا کردی که خدایا من را از اعتیاد نجات بده، که من هم هر شب کارم این بود، یک ساعت، دو ساعت در رختخواب با خدا راز و نیاز میکردم، گریه میکردم، خدایا یا پاکم کن یا خاکم کن. خدایا من را از این دام نجات بده، انگار میخواستم به خداوند رشوه بدهم، که اگر من پاک شوم این کار را میکنم.
![](/EditorFiles/Image/%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b2%db%b0_%db%b1%db%b7%db%b5%db%b3%db%b2%db%b3.jpg)
من صبح که بیدار شوم پاک باشم و درگیر اعتیاد نباشم. تمام مسئولیت خودم را میانداختم گردن خدا و هیچ تلاش و حرکتی هم نمیکردم، البته من خودم الان فکر میکنم نتیجه همان دعاها بود که خدا راه کنگره را به من نشان داد و با من در وادی چهارم اتمام حجت کرد و گفت: تو حرکت کن من هم کمکت میکنم.
من فقط این کار را نمیکنم. من میآیم مثلاً صفات خداوند را میشمارم، مثلاً توحید و عدل و نبوت و... (که اینها اصول دین ماست) خداوند عادل است. اگر من باور دارم که خداوند عادل است پس چطوری چنین توقع نامعقولی از آن دارم که شب بخوابم و صبح که بیدار شدم پاک باشم و بعد آن کسی که ۱۰ ماه، ۱۱ ماه از راه دور درهفته سه بار میآید و زحمت میکشد با هم یکی باشیم.
آیا این عدالت خدا را زیر سوال نمیبرد که خدا میگوید از تو حرکت از من برکت. تو در صراط مستقیم حرکت کن، قطعاً و یقیناً خدا نقشش را بازی میکند. اصلاً به این شک نکنید. آن امداد غیبی، آن نیروی الهی خودش به داد میرسد. من خودم این را تجربه کردم.
خدا نمیآید که علناً به من بگوید این کار را انجام و آن کار را انجام نده. شما در صراط مستقیم ثابت قدم باش خدا قطعاً نقشش را بازی میکند. مهندس در یکی از سیدیهایش میگوید؛ خیال نکنید که صراط مستقیم خیلی راحت است وقتی در صراط مستقیم قرار میگیرید همه چیز حل میشود.
صراط مستقیم از راه اهریمنی بسیار سختتر است. جاده سنگلاخی پر از پرتگاه، باید خیلی مواظب باشی، خیلی سختی بکشی که به آن حال خوش برسی، به آن تعالی برسی، به آن انسان بودن برسی. حالا هستند بعضیها صحبت میکنند که میگویند بالاترین دین انسانیت است. آیا من واقعا به آن انسانیت رسیدم؟ دین واقعاً از من چی میخواهد؟
نه فقط اسلام بلکه کل ادیانی که آمدند همه آنها یک چیزی از من میخواهند به من بگویند ای آدم، آدم باش. به قول سعدی که میفرماید: آدمی را آدمیت لازم است. همه آنها از یک شعاع آمدند، همه به یک جا ختم میشوند، همه میخواستند ما را با خدا آشنا کنند و به خدا متوجه کنند. بعد من میآیم همه کارهایم را گردن خدا میاندازم. خودم هم هیچ کاری نمیکنم، بعد میگویم خدا من را فراموش کرده است. ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.
![](/EditorFiles/Image/%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b2%db%b0_%db%b1%db%b7%db%b5%db%b4%db%b5%db%b0.jpg)
تایپ: مسافر میثم ( لژیون ششم )
عکس: مسافر مرتضی ( لژیون یکم )
مرزبان کشیک: مسافر علی
تنظیم و ارسال: مسافر مسعود مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
130