وادیها مانند شهرهایی هستند که به دنبال یکدیگر قرارگرفتهاند و من با عبور از هرکدام، تجربه و آموزش جدیدی دریافت مینمایم و با تفکر درست در مورد آنها راهی بسیار هموارتر جهت رسیدن به هدف که همانا آسایش و آرامش هست، پیدا میکنم. از شهر اول که گذر کردم آموختم برای تمامی ساختارها در ابتدا نیاز به تفکر است. وقتی به شهر دوم رسیدم در ورودی شهر تابلویی دیدم که نوشته بود: هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد و هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. از این وادی آموختم که در مسیر زندگی من نیز ارزشدارم و خداوند برای خلقت من هم دلایل خاصی داشته. از این شهر هم بهاندازه فهم خودم برداشت کردم و راه را به سمت شهر سوم ادامه دادم. ورودی شهر سوم نوشته بود: باید دانست که هیچ موجودی به میزان خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمیکند. من سالها به دنبال یافتن راه، مسیرهای گوناگونی را تجربه کردهام ولی هرگز به این موضوع فکر نکرده بودم که چه کسی عامل اصلی مسائل و مشکلاتی است که گریبان مرا گرفته؟! همیشه به این فکر میکردم که چرا زمانی که خداوند شانس را تقسیم میکرد دست مرا خالی گذاشت؟ یا اینکه چرا از بین اینهمه راه خوب، در مسیر اعتیاد افتادهام؟ تاکنون اگر خواستهای داشتم، مثلاً اگر قرار بوده ماشین بخرم سعی میکردم از زیر بار مسئولیت خویش فرار کرده و شخص دیگری را مسئول پیدا کردن و خرید آن کنم. غافل از اینکه تا وقتیکه خودم اقدام نکنم، حتی اگر با تمام متخصصین خریدوفروش خودرو همنشین شوم، بازهم یک خرید درست شکل نخواهد گرفت. در این وادی به این نتیجه رسیدم که عملاً در تمامی مراحل زندگی، بالاترین نقش بر عهده خودم است و این من هستم که بایستی بیشترین تفکر و تلاش را برای انجام کارهایم داشته باشم. بنابراین باید بدانم که برای گذر از تمامی مراحل سخت زندگی، بیماری، بیپولی، نامهربانی، بیوفایی و... هیچ موجودی به میزان خود من نمیتواند به من فکر کند و باید با تفکر، صبر و استقامت، آموزش صحیح، استفاده از تجربیات گذشته خود و تجربیات دیگران مشکلاتم را پله به پله و بهصورت تدریجی حل نمایم و بدانم که باید مسئولیت تمامی سختیهایی که مال من است را بپذیرم و از دیگران هیچ انتظاری نداشته باشم. فقط در حد مشورت آنهم با انسانهای صالح و باتجربه...
نویسنده: مسافر بابک لژیون 14
تایپ و ویراستاری: مسافر سعید لژیون هفتم
- تعداد بازدید از این مطلب :
81