English Version
English

وادی‌ها درسی برای زندگی

وادی‌ها درسی برای زندگی

هشتمین جلسه از دوره چهلم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی ارتش با استادی راهنما همسفر اعظم، نگهبانی همسفر الهه، دبیری همسفر فیروزه با دستور جلسه «وادی چهارم (در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن؛ یعنی سلب مسئولیت از خویشتن) و تأثیر آن روی من» در روز سه‌شنبه بیست‌ونهم خرداد 1403 ساعت 17:00 آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
از نگهبان، دبیر، ایجنت و مرزبانان سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم. درواقع صحبت‌کردن درباره وادی‌ها و دستور جلسات برای من همواره سخت بوده و هست. زمانی که آقای مهندس در مورد این مسائل صحبت می‌کنند کاملاً درک می‌کنم که با سراشیبی و سرازیری‌هایی که در زندگی داشته‌اند و با کوهی از تجربه است که این‌قدر زیبا، شیوا و رسا صحبت می‌کنند که بر دل می‌نشیند. همواره سخنان ایشان سعی در حل مشکلات و پرداختن به راه‌حل و  ارائه طریق هستند و گره ها باز می نمایند؛ به همین دلیل است که ستون‌های کنگره ۶۰ هرروز مستحکم‌تر از دیروز روبه‌ رشد هستند؛ من هم به اندازه میزان درک و آگاهی خودم باید در رابطه با دستور جلسه صحبت کنم.

همان‌طور که می‌دانیم؛ وادی اول درباره تفکر صحبت می‌کند، وادی دوم درباره امیدواری، وادی سوم در مورد نقاط مثبت و منفی خودمان صحبت می‌کند که اول نگاه به درون خود بینداز؛ زیرا همه ما می‌دانیم که هیچ‌کس به‌اندازه خودمان از درونمان خبر ندارد. به وادی چهارم می‌رسیم و تمامی این‌ها پیش‌زمینه‌ این وادی است و من اعظم باید خود را در خود جستجو کنم و مسئولیت‌ها و مسائلی را که به‌عنوان امتحان در زندگی‌ام وجود دارد به گردن هیچ‌کس واگذار ننمایم، دنبال مقصر نباشم. یک‌زمانی تمام اتفاقات بدی که برای من می‌افتاد را لعنت خداوند می‌دانستم و همیشه خودم را وسط کوهی از اتفاقات می‌دیدم که در حال دست‌وپنجه نرم کردن با مشکلات هستم و می‌گفتم خداوند من را دوست ندارد که این اتفاقات برای من می‌افتد چرا برای کسی دیگر نمی‌افتد؟ تا زمانی که به این نتیجه رسیدم؛ وقتی معلمی شاگردش را دوست دارد بیشتر او را در مرحلۀ امتحان قرار می‌دهد و آن شاگردی که برایش مهم نیست را به حال خودش رها می‌کند.

امروز به این دستور جلسه و مسئله فکر می‌کردم که چرا بعضاً کسانی در جامعه هستند که کار خلاف انجام می‌دهند و خوشحال بدون آنکه کسی کارشان داشته باشد در حال گذراندن روزهای خوبی از نظر خودشان هستند و چرا آن‌قدر موفق هستند؛ با کمی تفکر متوجه شدم که خداوند این افراد را به حال خود رها کرده است و جایی برای تکامل و رشد فکری برایشان نمانده است؛ زیرا فقط به مادیات فکر می‌کنند و برای به دست آوردنش هم از راه خلاف به آن پرداخته‌اند و مطمئنم روزی زندگی به آن‌ها درس خواهد داد. اما برای من که در حال دست‌وپنجه نرم کردن با مشکلات خودم هستم قطعاً برای به تکامل رسیدنم به وجود آمده‌اند و از نظر من نامش مشکل و گرفتاری است درصورتی‌که آموزش و تجربه به همراه دارد. سال‌ها پیش که محصل بودم، زمان امتحانات مادرم دائماً گوشزد می‌کردند که؛ درس‌هایت را بخوان تا سه ماه تابستان به خوشی برایت بگذرد؛ شب‌هایی که امتحانی سخت داشتم به درگاه خداوند دعا می‌کردم که امتحانم را خوب بدهم و مشکلی پیش نیاید، اگر نمرۀ خوب می‌گرفتم که همه چیز عالی و بر وفق مراد پیش رفته بود؛ اما بالعکس اگر نمره خوبی نمی‌آوردم همه را مقصر می‌دانستم زمین‌وزمان را به خط کرده که این‌ها باعث شده‌اند تا من نمره خوبی به دست نیاورم همۀ واقعیت‌ها از یادم می‌رفت که سطح تلاشت چقدر بوده؟ اکنون‌که به آن دوران فکر می‌کنم خنده‌ام می‌گیرد، این یک مثال بسیار کوچک در زندگی من بود.

از زمانی که متوجه شدم تمامی اتفاقات چه خیر و چه شر خودم مسبب آن‌ها بوده‌ و هستم بسیار راحت‌تر می‌توانم با مسائل کنار بیایم و پذیرفته‌ام که خودم مقصر اصلی هستم و تقصیر را بر گردن دیگران نمی‌اندازم. اگر کار اشتباهی انجام بدهم جسارت آن را پیدا کرده‌ام که بگویم بله این کار را من انجام داده‌ام. هیچ زمانی خود را پشت دروغ پنهان نمی‌کنم؛ زیرا می‌دانم من اعظم باعث تمامی اتفاقات خوب و بد بوده‌ام. از راهنمایم همسفر فریبا آموختم؛ اگر من رهجو چه به‌عنوان همسفر و یا مسافر زمانی که رهجویی خوب و فرمان‌بردار باشم، منظم باشم و... راهنما بیشتر مرا زیر ذره‌بین خود قرار می‌دهد؛ ولی اگر برعکس این موارد باشم، راهنما من را به حال خود رها می‌کند و آن موقع است که هرگز نباید انگشت اتهامم به‌طرف کسی نشانه برود که چه کسی مسئول این اتفاق بوده؛ زیرا مقصر اصلی خود من هستم که نافرمانی کرده‌ام. به قول آقای مهندس؛ هر کسی در هر جایگاهی است عین عدالت است. نباید اعتراض نمایم، این را بدانم که تمامی اتفاقات برای من اعظم یک درس بزرگ در این بعد از حیات دارد و تا زمانی که این پله‌ها را تا وادی چهاردهم عمیقاً و با تمام وجود طی ننمایم نمی‌دانم در کجای زندگی قرار دارم؛ زیرا به نظر من فقط حرف‌زدن درباره ‌وادی‌ها اصلاً کاری راحت و درست نیست؛ چون باید عمیقاً با پوست، گوشت و استخوان درک گردند. امیدوارم من اعظم به آن نقطه‌ای برسم که با فراخ‌بال یعنی ازته‌دل، خود اشتباهاتم را قبول نمایم و گردن هیچ‌کس نیندازم. این را باید بدانم؛ خداوند هیچ‌گاه هیچ گره‌ای در زندگی من انسان نینداخته و باید قبول نمایم دستان و افکار خودم در من ایجاد گره‌کرده است که با آموزش و تفکر و در ادامه تجربه باید یکی پس از دیگری گره‌ها را باز نمایم و در آخر... من تو را چگونه در جهان می‌بینم؟ آن‌گونه که خود می‌بینی.

نفرات برتر آزمون نمایندگی ارتش

تایپ: همسفر ساناز خدمتگزار سایت (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .