درود من به مهربانترین الگوی زندگیام
مهندس عزیزم سلام
با تمام وجود عرض میکنم وقتی بانام و یاد قدرت مطلق آغاز به سخن میکنید از لابهلای کلماتتان طنین صدای انبیاء به گوش میرسد. تبار این کلمهها به اندیشههایی میرسند که خزانهدارشان لقمان حکیم بود، شما میراث دار گنجینههای حکمت هستید. آغاز به سخن که میکنید، کلمهها به پرواز درمیآیند و بالا میروند و میپیوندند با کانون هرچه کلمه طیبه است. سخن که میگویید چشمهایم از خواب ندانستن برمیخیزد، قدمهای خشکیدهام توانی تازه میگیرند تا حرفها و گفتههایتان، مهمانم کنند در لحظاتی چند. سخن که میگویید حروف الفبا دانهدانه بر زمین باران ندیده جانم میبارند و خوشه خوشه حدیث زندگی از کلامتان میروید.
بهپاس اینکه عاشقانه به رویش دوباره من کمر بستهای مقامت را ارج مینهم و سلامتی و طول عمر و همواره سرفرازی را از خداوند متعال برایتان آرزومندم.
سخن میگویم با تو مهربان، از حال روزهای تاریکیام و وادی چهارمی که از تو یاد گرفتم برای داشتن حال خوب و جبران گذشتههایی که ندانسته مسیر را اشتباه رفتم. سالها به دلیل عدم آگاهی و شناخت نادرستی که از خود و نیروی الهی داشتم با مواد مخدر و اعتیاد همنشین شدم و جسم و روانم در بیتعادلی به سر میبرد. شروع حرکت در مسیر ضد ارزشها و خیال یک حالت خوب گذرا و عدم آگاهی از مقصد تخریبها...آری اشتباه را میدانستم، پشیمان هم میشدم اما مسئولیت این بار اعمال را هیچگاه نمیپذیرفتم، گاهی اصلاً زیر بار صفت اعتیاد نمیرفتم ( البته فقط زمان نشئگی) و گاهی که تسلیم دریافت مواد میشدم آن را به گردن جامعه، بیکاری، پدر، مادر و حتی خدا میانداختم و با یک قیافه حقبهجانب بهجز خود، همه را بابت اشتباه خودم سرزنش میکردم و انتظار جبران خسارت از بقیه را داشتم شاید بتوانم این را باقدرت بگویم در زندگی تابهحال به این اندازه تنهایی را احساس نکرده بودم، زیرا تا آن لحظه برای انجام هر کاری به دیگران متوسل میشدم، تمایلم به کارهای گروهی بیشتر از انفرادی بود، در بنبستها حتی گاهی نمازهای بیشتری میخواندم و روزه میگرفتم تا خداوند گره از کارهایم باز کند و در زندانی گرفتارشده بودم که نه بیرون آمدن از آن برایم لذتی داشت و نه ماندن.
امروز کنگره ۶۰ به لطف مهربانت به من آموخت تا خودت را باور نکنی و مسئولیت و حرکتهای اشتباه خود را قبول نکنی هیچ معجزه و تغییر مثبتی در کار نخواهد بود. آموختم هرچه را که ازدستدادهام خودم رها کردهام و هرچه را که به دست خواهم آورد جز سعی و تلاش خودم نخواهد بود ( تمام اشکهایی که امروز میریزم به خاطر عرقهایی است که بابت تلاش دیروز نریختهام). امروز یاد گرفتم با خودم بیشتر آشنا شوم و خودم را بیشتر دوست داشته باشم، بار مسئولیت خودم را بپذیرم و خواسته درست داشته باشم و با تفکر و توکل بهترین تصمیمگیری را جهت جبران گذشته انجام بدهم و بدانم خداوند در این مسیر یار و یاور من خواهد بود.
تهیه: مسافر جلیل، لژیون سوم
ارسال: مسافر میثم
- تعداد بازدید از این مطلب :
89