در سفر هر کس که به مقصد میرسد میایستد؛ اما مقصد من رفتن است. در زندگی هر کس در جستوجوی مقصدی است. بسیاری که به مقصد میرسند میایستند؛ اما من خودِ سفر را دوست دارم. مقصد من رفتن است؛ ادامه دادن، رشد کردن و آموختن. روز رهایی در جمعیت احیاء انسانی کنگره۶۰ برای هر مسافر روزی باشکوه است، روزی برای بازگشت و تولدی دوباره. برای من این روز با خاطرهای بزرگ و جاودانه گره خورده است رهایی پدرم.
زمانی که پدرم درگیر بیماری اعتیاد بود من کودک بودم. سنوسال زیادی نداشتم؛ اما رنج و پریشانیاش را با تمام وجود حس میکردم. روزهایی که در سکوت، مادرم را میدیدم که چگونه زیر بار نگرانی و ناراحتی خم میشود و خانهای که بیشتر به سرپناهی تاریک شبیه بود تا خانه امن. سالهای زیادی در ناامیدی گذشت. سالهایی که مزه تلخشان را هرگز فراموش نمیکنم؛ اما خداوند مهربان درهای نجات را به روی ما گشود.
پدرم اجازه ورود به کنگره را یافت و همان لحظه مسیر روشنایی آغاز شد. با ورود پدر و مادرم به کنگره، آرامآرام شکوفه صلح و آرامش در خانهمان جوانه زد. پدرم هر روز بهتر از روز قبل میشد. انگیزه به زندگی در چشمانش زنده شد، از افسردگی فاصله گرفت، از درد و عذاب رها شد. این رهایی، تنها برای او نبود؛ برای من هم بود برای مادرم، برای همه م، امروز ۱۲ سال از آن روز باشکوه گذشته است؛ اما هنوز روز رهایی پدرم برای ما روزی مقدس است؛ روزی که زندگی دوباره آغاز شد.
من عمیقاً شاکر خداوند و قدردان آقای مهندس حسین دژاکام هستم که مسیر نور و امید را برای خانواده ما گشودند. همچنین از راهنمایان بزرگوار پدرم، مادرم و خودم صمیمانه سپاسگزارم. اگر امروز آرامش داریم، از نور دانایی و خدمت بیدریغ آنهاست و چه خوشبختم که امروز من هم در این مسیر قرار گرفتهام که خداوند در همین سن مسیر کنگره را به من نشان داد. میتوانم رهایی دیگران را ببینم، لذت ببرم، بیاموزم و خودم نیز رشد کنم تا روزی برای اطرافیانم منبع امید و نوری باشم.
نویسنده: همسفر بیتا رهجوی راهنما همسفر شیدا (لژیون پانزدهم)
عکاس: همسفر بیتا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر مونا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی البرز کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
827