جلسه هشتم از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره60 نمایندگی صالحی ۲ به استادی دستیار اسیستانت مرزبانی راهنما همسفر آتنا، نگهبانی همسفر رقیه و دبیری همسفر شهلا با دستور جلسه «وادی پنجم (در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل مینماید.) و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه 29 تیرماه ۱۴۰۴ ساعت 16:00 آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را سپاسگذارم که به من اجازه داد در این جایگاه باشم و خدمت کنم. پیش از کنگره من انسانی متدین و دارای اعتقاد بسیار زیادی بودم که تبدیل به فردی خرافی شده بودم. حج رفته بودم، اعتکاف میرفتم، روزه میگرفتم و نماز میخواندم؛ ولی هیچوقت در آرامش نبودم. همیشه احساس میکردم چیزی را گم کردهام و دنبال راههای بسیاری میرفتم. همراه با همسرم به روانشناس و روانپزشک مراجعه میکردیم. کتابهای متعدد روانشناسی مطالعه میکردم؛ اما مثل یک کلاف سردرگم در زندگی بودم و هیچ چیزی پیدا نمیکردم.
خداوند توفیق داد و پس از ۱۵ سال که همسرم مصرفکننده بودند وارد کنگره شدیم. شاید هزاران بار از روبهروی آکادمی رد میشدم؛ ولی هیچوقت اعضاء کنگره که لباس سفید میپوشیدند را ندیده بودم. انگار پرده یا پوششی جلوی من ایجاد شده بود که نبینم و اذن آن نیامده بود که وارد کنگره شویم؛ پس از ورود به کنگره متوجه شدم چه دنیای بزرگی است. همان چیزی که همیشه به دنبال آن بودم اینجا پیدا کردم. هفتهای ۳ بار سیدی مینوشتم و علاقه زیادی به استاد امین داشتم. انگار کنگره دقیقاً به من میگوید که از کجا شروع کنم، به کجا بروم و به کدام هدف برسم.
آقای مهندس میفرمایند: بیچاره آن کسی که در کنگره است و هنوز چاق است. به نظر من هم بیچاره آن کسی است که در کنگره است و در زندگی خود مشکل دارد؛ زیرا همه مشکلات دارند و هیچکس بدون مشکل نیست. مهم این است که راه را بدانید و همسر و خانواده خود را از آسیب نجات دهید.
در مرحله نخست تفکر را فرا گرفتم. شاید تمام تصوراتی که از تفکر داشتم اشتباه بود و تخیلات ذهنی خود بود. خیال میکردم که تفکر میکنم؛ چون مبدأ و مقصد مشخصی نداشت. مقصر خودم هستم و تقصیر خداوند نیست. من همیشه این عمل را انجام میدادم. فکر میکردم همه مقصر هستند و باید کارهایم را خداوند انجام دهد. دست به سینه مینشستم و با خود میگفتم: هر چه خدا بخواهد. هر اتفاقی که میافتاد به خداوند حواله میکردم.
حال پس از تفکر باید اجرا کرد. از ذهنیت خارج کنیم؛ چون تا زمانی که در ذهن است مانند آب راکد میشود. بوی گنداب میگیرد و به درد نمیخورد. تفکر من باید در زندگی خود و خانوادهام سودمند باشد؛ باید در این فکر باشید که اجرایی کردن را شروع کنید. برای اجرایی کردن باید از حالت پریشانی خارج شوید. یاد بگیرید از ضد ارزشها دوری کنید. تزکیه و پالایش را شروع کنید. ذره ذره تغییرات را شروع کنید.
من همیشه با خود میگفتم حتی یک جمله از سیدی آقای مهندس را باید اجرایی کنم که در طول سال نتیجه بسیار مطلوبی دارد. این تغییرات را در خود و خانواده دیدم. از انسانی بیتعادل به انسانی متعادل تبدیل شدیم. من و مسافرم توانستیم زندگی خود را از حالت غم و بیتعادلی خارج کنیم. سعی میکردم حتی یک جمله از سخنان آقای مهندس را در زنگی نهادینه کنم.
دوری کردن از ضد ارزشها به معنی اجرایی کردن آموزشهای آقای مهندس میباشد. به نظر من هیچکس بهتر از آقای مهندس نیست که بتواند به ما آموزش دهد. حس و حال ما را میدانند و استاد بزرگی هستند. به ما یاد میدهند که چه راهی را انتخاب کنیم و از کدام در وارد شویم. ذرهذره باعث شد زندگی خود، فرزندان و همسرم از بیتعادلی و عدم آرامش خارج شود.
جنگی که ما تجربه کردیم با جنگی که بیرون از کنگره اتفاق افتاد زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ چون ما به موجودیت اعتقاد داریم. به جهان پس از مرگ اعتقاد داریم. به بسیاری از مسائلی که شاید بیرون از کنگره به آن باور نداشته باشند، باور داریم. همین باعث میشود که تفکرم را اجرایی کنم و به حال خوب دست پیدا کنم.
در ادمه تصاویر برگزاری انتخابات سومین دوره مرزبانی همسفران نمایندگی صالحی 2.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
(1).jpg)
تایپیست: همسفر پرنیا رهجوی راهنما همسفر شهره (لژیون اول)
عکاس: راهنما همسفر اکرم
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر شهره (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صالحی 2
- تعداد بازدید از این مطلب :
179