English Version
This Site Is Available In English

بزرگ‌ترین نعمت خداوندی و نعمت کنگره، امنیتی است که بر ما حاکم می‌باشد (نمایندگی ارکیده کرمان)

بزرگ‌ترین نعمت خداوندی و نعمت کنگره، امنیتی است که بر ما حاکم می‌باشد (نمایندگی ارکیده کرمان)

ششمین جلسه از دوره هشتم کارگاه‌های آموزشی- خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی ارکیده کرمان، با استادی مسافر خانم مونا دبیر شورا، نگهبانی مسافر بتول و دبیری همسفر نازنین، با دو دستور جلسه "کمک من به کنگره و کمک کنگره به من"، و "خانم‌های مسافر" روز چهارشنبه 26 دی ماه 1403 راس ساعت ۱۴:۳۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان مونا هستم یک مسافر

در ابتدا تشکر می‌کنم از خانم فاطمه ایجنت شعبه، نگهبان جلسه خانم بتول و بقیه اعضا، خوشحالم که امروز اذن خدمت در این جایگاه به من داده شد، انشاالله تاثیرگذار باشد. این هفته به دلیل تعطیلی که پیش آمد، هم در مورد دستور جلسه "خانم‌های مسافر" و هم دستور جلسه "کمک من به کنگره و کمک کنگره به من" به‌صورت تلفیقی صحبت می‌کنیم.

در مورد هفته خانم‌های مسافر؛ می‌توان گفت این دستور جلسه برای اولین بار در دستور جلسات سالیانه کنگره 60 قرار گرفته است. هدفی که این دستور جلسه دارد، این است که ما بتوانیم در تمامی شعب، چه گروه خانواده که دو بخش هستند؛ گروه خانواده آقایان و خانم‌ها، و چه در گروه مسافران که آنها نیز شامل دو بخش مسافران خانم و مسافران آقا می‌شوند، راجع به موضوع خانم‌های مسافر صحبت کنیم.

حال هدف از این دستور جلسه چیست؟ قطعا آقای مهندس وقتی کاری را انجام می‌دهند روی آن قضیه تفکر عمیقی می‌کنند و می‌خواهند بازتابی از آن قضیه بگیرند. حتما لایو روز چهارشنبه را مشاهده کرده و شنیده‌اید، در هفته گذشته برای اولین بار، ۱۰ نفر از اعضای شورای اسیستانت های گروه خانم‌های مسافر در برابر دوربین رفته و اعلام سفر کردیم، مواد مصرفی خود را گفتیم، مدت رهایی خود را اعلام کرده و هر کدام چندجمله‌ای راجع به این هفته مشارکت نمودیم. این اتفاق بعد از 25 سال رخ داد، انگار پرده‌ای این وسط بود که به فرمان آقای مهندس کنار زده شد. قریب به ۲۵ سال است خانم‌های مسافر فعالیت خود را انجام می‌دهند، اما پشت پرده، این‌گونه نبود که چهره، نام و نشان خانم‌های مسافر جایی درز پیدا کند یا جایی سخنی از آنها بگویند، یا در موردشان تبلیغ کنند و راه درمان اعتیاد خانم‌های مسافر گفته شود.

دلیل این امر این بود که باید ابتدا اذهان افراد، اجتماع، پدران، مادران، اقوام و تمام افرادی که در بخش‌های مختلف جامعه حضور دارند، به آمادگی، پختگی و پتانسیل لازم می‌رسید و  بعد پرده کنار می‌رفت. شاید اگر 20 سال پیش این اتفاق می‌افتاد معلوم نبود گروه خانم‌های مسافر می‌توانست به راه و کار خود ادامه بدهد یا خیر، شاید کار خیلی به سختی انجام می‌گرفت. متاسفانه هنوز هم به‌طور انگشت‌شمار در بعضی جوامع وقتی می‌بینند یک خانم مصرف‌کننده است، ناخودآگاه یکسری برچسب‌های دیگر به او می‌چسبانند. در حالی که نباید این‌گونه باشد، همه ما جزو این جامعه بودیم. من خودم شغل حسابداری داشتم، دانشجو و دختر خانواده بودم، بعضی از اعضای خانواده از اعتیادم باخبر بودند و بعضی اطلاع نداشتند. من در خانواده و در کنار همسرم مصرف‌کننده شدم، هیچ‌وقت به تنهایی با ساقی در ارتباط نبودم. شاید از دور می‌دیدم، ولی از جیب خودم قرانی بابت مواد نپرداختم و هیچ‌گاه به تنهایی مصرف نکردم، همیشه کنار همسرم بودم.

هر کدام از ما به‌گونه‌ای گرفتار این مشکل شدیم؛ شاید یک نفر هم مستقیم با ساقی در ارتباط بود. افرادی را می‌بینیم که در خانواده پدری، برادر، عمو، دایی یا همسرشان مصرف‌کننده بوده و یا در خانه دانشجویی یا جای دیگری بودند و دچار این مشکل شدند. حتی اگر این‌ها هم نباشد و یک درصد خود شخص مصرف‌کننده شده باشد، به‌هرحال وقتی اسم خانم مصرف‌کننده به میان می‌آید، گویی جنایت کرده و یا جرم بسیار بزرگی مرتکب شده است! ناخودآگاه برچسب‌هایی به او می‌زنند. به همین دلیل این قضیه در خفا برگزار می‌شد و به صلاح خانم‌های مسافران بود که به این شکل عمل شود.

در حالی که ما می‌دانیم اعتیاد یک بیماری است، چه‌بسا بدتر از هر بیماری دیگری باشد. برای مثال، خنده‌دار است اگر بگوییم فقط آقایان می‌توانند به بیماری سرطان یا ام‌اس مبتلا شوند، خانم‌ها اگر سرطان یا ام‌اس بگیرند عیب است و قباحت دارد! اعتیاد هم نوعی بیماری است. اما متاسفانه به خاطر یکسری ذهنیت‌های غلط که از ابتدا وجود داشت، و کسی نبود این اذهان را شفا دهد و این آموزش را به نحو درستی منتقل کند، قضیه به این شکل پیش رفت و ما هم سعی کردیم آن را پنهان کنیم تا وضعیت جامعه و تفکرات به گونه دیگری شود.

ولی امروز این اتفاق افتاد! گروه خانم‌های مسافر با قدرت به آن پتانسیل لازم رسیده‌اند که دستشان را بالا بگیرند و اعلام کنند که من مسافر بوده‌ام و اکنون به درمان رسیده‌ام، حال بسیار خوبی دارم و در کنگره ۶۰ خدمتگزار هستم. چه‌بسا افراد زیادی از اینکه مطرح کنند مصرف‌کننده هستند ترس داشتند، ولی این قضیه باعث شد تا این سد برایشان شکسته شود.

ما در گروه خانواده یا همسفران نیز افرادی داشتیم که مصرف‌کننده بودند، اما به دلایلی نتوانستند بگویند و یا از طرف خانواده این اجازه به آنها داده نشد. اما مطرح کردن این موضوع در هفته خانم‌های مسافر، باعث شد بسیاری از افراد اعلام کنند، که ما به دلایلی در این چند سال این موضوع را نگفته بودیم، اما اکنون می‌خواهیم سفرمان را آغاز کنیم. این که شخصی مسئله‌ای را مخفی نگه دارد و بخواهد نقابی را به دست گرفته و حرکت کند، خیلی سخت است، من تا چند سال و چقدر توانایی دارم این نقاب را جلوی صورتم نگه دارم؟ ۱۰ سال؟ ۲۰ سال؟ چقدر...

مسئله دیگری که وجود داشت، این بود که افراد هیچ دید مشخصی راجع به خانم‌های مسافر نداشتند، یعنی نمی‌توانستند تصور کنند خانم‌های مسافر چه نوع انسان‌هایی هستند؟ چگونه بانوانی هستند؟ برایشان گنگ بود، یا اگر ذهنیتی برای خود ساخته بودند، یک ذهنیت بد و ناجور بود. کسی نمای واقعی خانم‌های مسافر را ندیده و حتی سخنان آنها را نشنیده بود. اما در دو هفته گذشته، بسیاری گفتند خانم‌های مسافر چقدر باشخصیت، متین، مرتب و منظم هستند، و افراد زیادی مشتاق شدند و درخواست کردند عضو گروه خانم‌های مسافر شوند یا به‌صورت مهمان به این گروه بیایند، تا این حد برایشان جذابیت داشت. این نشان می‌دهد که چقدر مدیریت آقای مهندس عالی و بی نظیر بوده و چقدر اعضا و گروه دیده‌بانان خوب عمل می‌کنند.

انشاالله بتوانیم در آینده راهی را که آقای مهندس بنیان کردند، به خوبی، درستی و زیبایی هرچه تمام‌تر ادامه دهیم، آن‌گونه که در شان و شایستگی یک خانم باوقار، مرتب، باشخصیت و متین است، و تک‌تک ما دست به دست هم دهیم و این راه را به زیبایی طی کنیم و بتوانیم شعب بسیار زیادی را با کمک یکدیگر افتتاح نماییم، تا خانم‌های دیگر بیایند و با آرامش و امنیت کامل به درمان برسند. اگر کنگره امنیت نداشت، هیچ کدام از ما در این مکان نبودیم. بزرگ‌ترین نعمت خداوندی و نعمت کنگره، امنیتی است که بر ما حاکم می‌باشد. پس در این مکان باید در چهارچوب قوانین کنگره حرکت کنیم و پاسدار این قوانین و حرمت‌ها باشیم.

در مورد دستور جلسه کمک من به کنگره و  کمک کنگره به من، اگر در یک جمله بخواهم بگویم؛ کنگره 60 مرا از یک شخصی که می‌شود گفت فقط نفس می‌کشید و چشم‌هایش باز بود، اما به معنای واقعی هیچ حیاتی را تجربه نمی‌کرد، احیا نمود و زنده کرد. ۱۵ سال پیش، غرق در مصرف شیشه بودم و هیچ چیزی در دنیا مرا خوشحال نمی‌کرد، بهترین سفرها را به من پیشنهاد می‌کردند، بهترین خوراکی‌ها، بهترین جاها، بهترین لباس‌ها، و حتی بیشترین طلاها برای من خریداری می‌شد، اما من بی‌تفاوت بودم و هیچ احساسی نداشتم، آیا این حس، غیر از مرده بودن است؟

کنگره مرا احیا کرد، حال من چه کاری می‌توانم در مقابل این کمک کنگره انجام دهم که جبران شود؟  مطمئنا هیچ کاری نمی‌تواند آنچه دریافت کرده‌ام را جبران کند. اما تمام سعی خود را می‌کنم که در وهله اول ضرری به کنگره نرسانم، در ادامه تلاش می‌کنم هر کاری از دستم برمی‌آید انجام دهم و در گروه خانم‌های مسافر خدمتگزار باشم و مفید واقع شوم.

اکثر افراد از سیستم کنگره استفاده می‌کنند، این باعث خوشحالی است که راهنمایان آموزش‌ها را به خوبی به شاگردان منتقل می‌کنند و آنها نیز برداشت‌های خیلی خوبی داشته و قدردان هستند. یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌هایی که انسان می‌تواند دریافت کند، و بزرگ‌ترین درسی که می‌تواند بیاموزد، شاکر بودن و سپاسگزاری است. بسیار خوشحالم که در کرمان چنین افرادی هستند، افرادی که هنوز به رهایی نرسیده‌اند، اما آرزوی رها شدن و خدمت کردن دارند. و این خیلی خوب است. اما برخی هم هستند که زمان رهایی ممکن است به خاطر ناآگاهی و ندانستن، کمی تعلل کنند یا بگویند هزینه سفر را نداریم، که تعداد آنها در کل سیستم انگشت‌شمار است. امیدوارم این افراد نیز یاد بگیرند و در این مورد تفکر کنند، که کنگره به من چه داده و من به کنگره چه داده‌ام؟

کنگره گوهری است که همه ما گم کرده بودیم، آن  گوهر آمد و تقدیم ما شد. حال این گوهر چه بهایی دارد؟ آیا بهای آن را می‌توانم بپردازم؟ چگونه می‌توانم پرداخت کنم؟ تک‌تک ما باید کمی تفکر کنیم و مروری به گذشته داشته باشیم، سالی که گذشت چه بودیم و امسال چه شدیم؟ چه چیزهایی نداشتیم و اکنون به دست آورده‌ایم؟ برخی می‌گویند چگونه باید جبران کنیم، زیرا هر کاری انجام دهیم جبران نمی‌شود. باید گفت می‌توان جبران کرد، اگر یک سری کارها را انجام بدهیم. به گفته استاد امین، همین که افراد قدم در راه رهایی و آموزش می‌گذارند، یعنی ۵۰ درصد از کار را انجام داده‌اند. بسیاری هستند که هنوز درگیر مصرف هستند و از این بابت خوشحال‌اند، برخی هم به دلایلی نمی‌توانند به کنگره بیایند. ولی ما آمدیم و به رهایی هم رسیدیم.

اما وقتی به رهایی می‌رسیم، 50 درصد دیگر کار باقی مانده، که در همین دستور جلسه خلاصه می‌شود؛ کمک من به کنگره این است که باید آن چیزهایی که یاد می‌گیرم انتقال بدهم، چراکه در انتقال است که آن کفه دیگر ترازو برابر می‌شود، و آن ۵۰ درصد دیگر هم درست خواهد شد.

من اینجا به درمان واقعی و حال خوش می‌رسم، اما اگر درمان شوم، بروم و دیگر به کنگره نیایم، بعد از گذشت یک ماه، دو یا سه ماه، می‌بینم حالم خوب نیست، خدای نکرده ممکن است به مواد برگشت کنم، چراکه سعی نکردم آنچه را به دست آورده‌ام، انتقال دهم، و به تعادل واقعی نرسیده‌ام. و این همان مسئله و اصل بسیار مهم است. کسانی که خدمتگزار هستند، تعادل دارند، خوشحال هستند، چشم‌هایشان برق می‌زند، پرانرژی هستند و چند کار را هم‌زمان با هم انجام می‌دهند. این انرژی از کجا می‌آید؟ از خدمت، و هر انسانی می‌تواند از این انرژی برخوردار شود.

تایپ: مسافر رمله لژیون دوم- نمایندگی ارکیده کرمان
ویرایش: مسافر فرزانه لژیون چهارم- نمایندگی ارکیده کرمان
بازبینی و ارسال: مسافر خاطره

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .