English Version
This Site Is Available In English

بخشش راه میان‌بر برای رسیدن به هدف

بخشش راه میان‌بر برای رسیدن به هدف

جلسه پنجم از دور سوم سری جلسات لژیون سردار نمایندگی شعبه یوسف با استادی پهلوان مسافر مجید نگهبانی دنور مسافر شهاب و دبیری دنور مسافر نوید با دستور جلسه "کمک من به کنگره و کمک کنگره به من"  روز دوشنبه 1403/10/24 ساعت ۱۹:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

در حال حاضر کنگره و جلساتش از اهمیت بالایی برخوردار است. چرا که در کارگاه عمومی یک نفر مشارکتی انجام می‌دهد و  به دل می‌نشیند و می‌تواند خط مسیر زندگی نفر دیگری را در این جلسات به کلی تغییر دهد. در شعبه لواسان که تازه تاسیس است و من آن‌جا هستم،  کلا سه ماه است که شعبه شروع به کار کرده و هرکس آن‌جا رها شود یا حتی در سفر اول اگر بخواهد یک خدمتی انجام بدهد، نباید خیلی در صف بماند و به راحتی می‌تواند خدمت کند. می‌خواهم بگویم که باید قدر این شعبات را بدانیم تا بتوانیم از آن استفاده کنیم.

فکر کنم چهار ماه پیش یک همایش در مشهد بود و ما به اتفاق آقای زرکش و آقای بابک لطفی رفته بودیم آنجا، یک نفر مشارکت کرد ایشان پهلوان بود، گفتند: من سه سال پیش در همین شعبه شفا، مرزبان بودم و تازه‌وارد که برای ثبت‌نام می‌آمد به آن‌ها گفته می‌شد تلفن تان را بدهید و خودتان بروید هر وقت مسافری رها شد و جا خالی شد تماس می‌گیریم تا تشریف بیاورید، این بنده خدا تعریف می‌کر:  یک نفر آمد ثبت‌نام کردیم و به او گفتیم برود و ما به نوبت زنگ می‌زنیم. بعد از سه چهار ماه من تلفن زدم، دیدم کسی گوشی را برنمی‌دارد یک ساعت بعد یک خانمی زنگ زد گفت آقا با این شماره ما تماس گرفته بودید؟ گفتم بله من از کنگره شعبه شفای مشهد هستم شما ثبت‌نام کرده بودید اینجا برای مسافری که داشتید، الان جا خالی شده و می‌توانید بیایید، دیدم خانم زد زیر گریه، گفتم چی شده؟ گفت کاش زودتر زنگ زده بودید، این بنده خدایی که آمده بود همسر من بود و امروز صبح خودکشی کرد. می‌خواهم بگویم که خدمت مالی در کنگره خیلی مهم است.

من از جمله کسانی بودم که روزی که از درب کنگره داخل آمدم، گارد عجیبی نسبت به پول دادن داشتم و یک پیش زمینه‌ ذهنی داشتم که وقتی رفتی آنجا نباید پول بدهی و با این دید آمده بودم. حتی می‌خواستم زودتر سفر کنم یک سفر سرپایی کوتاه و به راهنما اصرار می‌کردم که اگر می‌شود من زودتر سفر کنم، من آمادگی دارم و می‌گفتم ما بچه روستا هستیم و بدنمان کشش این قضیه را دارد که پله‌ها را دو تا یکی کم کنیم.

بیرون از این درب هیچ خبری نیست، برای کار کردن و پول در آوردن دیر نمی‌شود، یک درختی که جدیدا در محله ما کاشته‌اند بامبو نام دارد که فکر می‌کنم اصالت آن آفریقایی باشد، این درختان بامبو را وقتی می‌کارند مثلاً حدود 4 سال درخت رشد نمی‌کند، سال پنجم شروع می‌کند به رشد کردن، در سال پنجم شاید ۱۰ متر رشد می‌کند، در چهار سال رشد نکرد ولی سال پنجم که ریشه قوی شد شروع می‌کند به رشد تصاعدی کردن، در کنگره هم دقیقا این اتفاق برای ما می‌افتد. در سفر اول، مهم ترین مسئله زندگی من فقط سفر می‌باشد، نباید زن طلاق دهم، نباید ازدواج کنم، خانه نخرم، نباید درگیر خرید دلار و سکه و این چیزها شوم، اگر من در این ده ماه درست سفر کنم، ریشه‌ام محکم شود و در مسائل مالی هم خیلی زود به بقیه که خارج از کنگره هستند می‌رسم و حتی از آن‌ها جلو خواهم زد.

چند روز پیش یک مطلب می‌خواندم که می‌گفت فرق آدم موفق با آدم معمولی چیست؟ آدم معمولی یا کاری شروع نمی‌کند و یا اگر شروع کرد، وسط کار رها خواهد کرد. به لژیون سیگار نمی‌رود، هزار بهانه برای نرفتن می‌آورد، وقتی هم رفت سه ماه چهار ماه سفرد و رها می‌کند، ولی یک آدم موفق تحت هر شرایطی یک کار را شروع می‌کند و تحت هر شرایطی آن کار را به پایان می‌رساند.

در لژیون سردار مرکز آقای زرکش می‌گفتند: آیا توانسته‌ام وادی یک را برای خودم معنا کنم؟ با تفکر ساختارها آغاز می‌شود، چه کسی می‌تواند با تفکرش ساختار را آغاز کند؟ کسی که بتواند تفکرش را تبدیل به ساختار کند، تا زمانی که من در ذهنم رویاپروری می‌کنم هیچ اتفاقی نمی‌افتد. اگه بتوانم یک رویایی که در ذهن دارم، مثلا می‌خواهم پولدار شوم، تا زمانی که این در ذهنم است، رویاست، اگر بتوانم این را بنویسم می‌شود هدف، در ادامه باید بیایم این هدف را به قسمت‌های کوچک تقسیم کنم و برای رسیدن به آن، برنامه‌ریزی کنم  و اگر انجام بدهم، می‌شود واقعیت. کسی که امروز همه او را می‌شناسیم و تفکر خود را به واقعیت تبدیل کرده است، آقای مهندس می‌باشد. آقای زرکش می‌گفتند امروز ۱۵۰ شعبه داریم که آقای مهندس شاید ۱۴۰ عدد از این نمایندگی‌ها را تا حالا اصلا نرفته است، ولی می‌بینید دورترین نقاط دارند از مرکز هم بهتر عمل می‌کنند، این به دلیل تفکر آقای مهندس و ساختاری است که ایشان ایجاد نموده است.

سرهنگ صالحی‌فرد  که شعبه صالحی تهرانپارس به نام ایشان است و امروز ۱۳ سال است که منزل خود را بعد از رهایی فرزندش به کنگره اهدا نموده و روزی که از منزل خود بلند شد تا آنجا را تحویل کنگره بدهد، رفت و مستاجر شد. او هر سال می‌آید در آن نمایندگی  صحبت می‌کند، تا به امروز بعد از ۱۳ سال، ۷ نمایندگی از دل این شعبه بوجود آمده است، فکر کنم دو سال پیش ایشان داشت صحبت می‌کرد که به برکت کنگره و آن بخششی که انجام داده است امروز 9 تا مستاجر در تهران دارد، اتفاقاتی که با دل باشد، قطعاً رشد تصاعدی خواهد کرد.

به نظرم بخشش یک راه میان‌بر برای رسیدن به هدف است و هیچ راه دیگری جز بخشش وجود ندارد، حالا هر کس به قد توان خود می‌تواند بخشش را انجام دهد.

عکاس: مسافر امیر عکاس سایت

تهیه گزارش، ویراستاری و ارسال: مسافر محمد خدمتگزار سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .