English Version
This Site Is Available In English

یک همسفر واقعی

یک همسفر واقعی

دوازدهمین جلسه از دوره بیست‌و‌یکم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران آقا، نمایندگی پرستار، با استادی دیده‌بان محترم استاد امین، نگهبانی همسفر عادل و دبیری همسفر علیرضا، با دستور جلسه «هفته همسفر» پنج‌شنبه 13 دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان امین هستم، یک همسفر
ابتدا شاکر خداوند هستم که در جمعتان حضور دارم. قرار بود خانم شانی تشریف بیاورند که ناچار به ماندن در منزل شدند. من نیز در لژیون ایکس حضور داشتم و به‌سرعت ازآنجا آمدم تا جلسه بدون سخنران نماند. امیدوارم در فرصت‌های آتی، خانم شانی بتوانند حضور پیدا کنند و از صحبت‌هایشان بهره‌مند شویم.
جشن‌ها در این دوره خیلی سریع برگزار شد. جشن بنیان بود و بلافاصله پس‌ازآن جشن همسفر برگزار شد. معمولاً این اتفاقات مانند خسوف و کسوف نادرند و به‌ندرت رخ می‌دهند و جشن‌های کنگره پشت سر هم قرار نمی‌گیرند. اما به دلیل جابه‌جایی جشن بنیان، این دو جشن پشت سر هم واقع شدند.
تبریک ویژه‌ای به مناسبت موفقیت علمی آقای مهندس درزمینۀ بیماری سرطان عرض می‌کنیم. گواهینامه یا مدرکی که بابت کار انجام‌شده و مقالۀ نوشته‌شده در خصوص بیماری سرطان و روش‌ Dst در درمان سرطان به‌عنوان رویکردی جدید ارائه شده است، به ایشان تعلق می‌گیرد. این گواهینامه یا تقدیرنامه درواقع به آقای مهندس حسین دژکام بابت مقالۀ بسیار مهم، کلیدی، شگفت‌انگیز، استثنایی و کلیدی‌شان درزمینۀ رویکرد جدیدی در درمان سرطان تقدیم می‌شود.
این مقاله به امضای پروفسور آنتونی از دانشگاه هاروارد و پروفسور دیگری از دانشگاه سئول رسیده است و این موفقیت برای آقای مهندس و تمامی اعضای کنگره محسوب می‌شود که کار کنگره به چنین جایگاهی رسیده است. کارهای علمی آقای مهندس و تحقیقاتی که ایشان با کشف متد Dst آغاز کردند منجر به چنین نتایجی شده است.

گاهی انسان چیزهایی به خود می‌گوید؛ مثلاً خود می‌گویم و خود می‌خندم که من مرد هنرمندی هستم. اما گاهی شما کاری انجام می‌دهید که بالاترین مقامات علمی جهان آن را تأیید می‌کنند. این موضوع کاملاً متفاوت است.
این اتفاق برای ما رخ داده است؛ شاید خودمان زیاد متوجه آن نباشیم، اما واقعاً اتفاق بسیار بزرگی است. اگر کنگره بخواهد جهانی شود، این موفقیت‌ها مانند ویزا برای این کار است؛ باید مجوز جهانی‌شدن را کسب کند. اگر چنین موفقیت‌هایی داشته باشد، به‌راحتی در جامعۀ جهانی پذیرفته می‌شود. نبودِ این موفقیت‌ها کار را بسیار سخت و دشوار می‌کند. مانند آن است که بخواهید بروید آمریکا، بلیت و پول داشته باشید، اما ویزا نداشته باشید. حتی اگر در آنجا فامیل داشته باشید و هتل هم رزرو کرده باشید، باز هم نمی‌توانید وارد شوید؛ زیرا ویزا ندارید. همان‌جا جلوی هواپیما به شما می‌گویند به منزل خود بازگردید و اجازۀ سوارشدن به هواپیما را نمی‌دهند. و اگر هم بخواهید سوار شوید، به‌محض پیاده شدن در فرودگاه نیویورک، شما را با هواپیمای دربست بازمی‌گردانند و نمی‌توانید پای خود را در خاک آمریکا بگذارید.
خدا را شکر موفقیت‌های کنگره در بخش‌های مختلف به‌خوبی پیش می‌رود. ما موفق شدیم برای جشن بنیان، اجرای موسیقی قابل‌قبول و خوبی داشته باشیم که شایستۀ جشن بنیان باشد.
اکنون می‌خواهم راجع به هفتۀ همسفر صحبت کنم. هفتۀ همسفر پیامی دارد. این پیام دربارۀ هفتۀ همسفر است تا اهمیت کار همسفران مشخص شود و بدانند چه جایگاهی دارند.این پیام می‌گوید.
«اندوهی که قلب‌ها را در خود محبوس داشته تا مرگشان را آغاز حیات خویش نمایند، اکنون خود مغلوب قلب‌های بخشنده‌ای گشته است؛ قلب همسفرانی که بخشش را برای بازپس‌گیری عزیزانشان به نشان محبت بی‌کلام بر عشق بلاعوض هدیه نمودند»

پیام‌ها باید محتوایی داشته باشند، حقیقتی را بیان کنند و تأثیر لازم را بگذارند. در اینجا اهمیت کار همسفران مطرح می‌شود و به همسفران نیز اشاره می‌شود. من خودم ابتدا همسفر بودم و به تشخیص آقای مهندس قرار شد مسافر شوم که در ابتدای امر با این موضوع مخالف بودم و تا سال ۸۷ همسفر ماندم. در دو، سه بار اول، نپذیرفتم اما درنهایت پذیرفتم زیرا لازم بود انجامش دهم. حدود ۱۰ سال در کنگره همسفر بودم و در سال‌های اولیه و بعدازآن نیز همسفر ماندم. در جلساتی که همسفران حضور دارند، خودم را همسفر اعلام می‌کنم، زیرا هم همسفر بودن و هم مسافر بودن را تجربه کرده‌ام.

همسفر بودن صرفاً یک نام نیست؛ به فعل است، باید فاعل، فعل آن را  صرف کند تا عنوان فاعل به آن تعلق گیرد. برای مثال، به شما آشپز می‌گویند، زیرا فعل آشپزی را انجام داده‌اید. وقتی به شما دانشمند یا قاتل می‌گویند، باید مرتکب قتل شده باشید، وگرنه عنوان قاتل به شما اطلاق نمی‌شود؛ باید آن فعل را انجام داده باشید. یعنی در آشپزی باید آشپز ماهری باشید. دانشمند، یعنی باید دانش کسب کرده باشید و در درجۀ بالایی از دانش قرار گرفته و بر آن علوم مسلط شده باشید و در آن علوم، کارهای ارزشمندی انجام داده باشید تا لقب دانشمند به شما تعلق بگیرد. همسفر نیز به همین شکل است. همسفر باید کار واقعی انجام داده باشد. این پیام به این موضوع اشاره می‌کند.
«اندوهی که قلب‌ها را در خود محبوس داشت» به این معناست که غم، اندوه و ناامیدی، قلب انسان را بیمار می‌کند و او را از حرکت بازمی‌دارد. اصولاً انسانی که دچار غم و اندوه می‌شود، به ناامیدی دچار می‌گردد. قلبش ضعیف می‌شود و نبضش نیز ضعیف می‌گردد. وقتی توان قلب انسان ضعیف شود، نیروی حیاتی به تمام اعضای بدن انسان نمی‌رسد؛ از قلب گرفته تا نوک پا. این قلب است که خون را به همۀ اعضای بدن انسان می‌رساند و حیات و زندگی را نیز تأمین می‌کند؛ هم‌خون، هم مواد غذایی و هم اکسیژن. عامل سوختن غذا که اکسیژن است را می‌رساند و سپس آلودگی‌ها و موادی که از سوخت‌وساز سلول‌ها تولید می‌شود، مانند گازکربنیک و غیره را قلب دفع می‌کند. همۀ این کارها را قلب انجام می‌دهد.
قلب، نیروی حیاتی لازم در انسان را فراهم می‌کند. اگر قلب ضعیف باشد، نمی‌تواند غذا را به‌درستی به اندام‌ها برساند و درنتیجه بسیاری از اندام‌های بدن دچار مشکل می‌شوند. بدن انسان بسیار هوشمند است؛ اگر قلب ضعیف باشد، اولویت را به رساندن غذا به مغز، کبد و کلیه‌ها می‌دهد و اندام‌هایی مانند شست پا و پوست را در اولویت پایین‌تری قرار می‌دهد. درنتیجه، پوست بیمار می‌شود، ناخن‌ها آسیب می‌بینند، کف پا پینه می‌بندد و رگ‌های بدن دچار پارگی می‌شوند. آسیب‌ها از قسمت‌هایی که اهمیت حیاتی کمتری دارند، آغاز شده و به همین ترتیب ادامه پیدا می‌کند تا به قسمت‌های حیاتی بدن انسان برسد. در این حالت، انسان زردرنگ، کم‌توان، بیمار و بدحال می‌شود، این‌ها از بیماری قلبش است.

حالا اندوه و ناامیدی در انسان این کار را انجام می‌دهد. انسانی که دچار ناامیدی، غم و اندوه است، قلبش دچار مشکل می‌شود و به‌تدریج بیماری در او ایجاد می‌گردد. می‌گوید «محبوس داشته تا مرگشان را آغاز حیات خویش نمایند» یعنی باید چیزی کم شود، کوهی باید خراب شود تا دره‌ای پرشود. اگر بپذیریم که نیروهای تاریکی در جهان وجود دارند، باید نیروهای روشنایی کم‌نور شوند تا درجایی تاریکی افزایش یابد. انسانی بایستی غم‌زده و مریض‌احوال ‌شود تا خانواده‌ای متلاشی شود. مادری باید ناامید شود تا نتواند فرزندی را به‌درستی پرورش دهد و درنتیجه، خانواده‌ای از چرخۀ تعادل خارج می‌شود. از بین رفتن حیات در انسانیت، در انسان‌ها و در خانواده‌ها مساوی است با حیات و رشد در قسمت تاریکی.
نیروهای تاریکی، نیرویشان را از ما و سایر موجودات می‌گیرند و هرچه این کار را بیشتر انجام دهند، موفق‌تر می‌شوند. هرچه در یک جامعه، خانواده‌ها ضعیف‌تر، مادرها بیمارتر، افسرده‌تر و بی‌حال‌تر باشند، آن جامعه آمادگی بیشتری برای پذیرش تاریکی دارد و بستر مناسبی برای رشد تاریکی در آن خانواده‌ها فراهم می‌گردد.
حالا ورق برمی‌گردد؛ چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ چه کسانی باید در مقابل این اندوه قرار بگیرند؟ چه کسانی باید این چرخه را متوقف کنند؟ فرد مصرف‌کننده‌ای که درگیر مواد مخدر است و اساساً متوجه اطراف خود نیست و صرفاً به مصرف مواد ادامه می‌دهد و درگیر اعتیاد است و حتی توان مقابله با خود را نیز ندارد، اگر در خانواده‌ای حضور داشته باشد، پدر خانواده باشد، فرزند خانواده یا مادر خانواده در این حالت، او از چرخه تعادل خارج شده است.
حالا کسانی که از نزدیکان او هستند، نگران و غمگین او می‌شوند و به دلیل این شرایط، اندوهگین و ناامید می‌گردند. دختری ۲۰ تا ۲۵ ساله که به خانۀ بخت می‌رود، درحالی‌که از خانۀ پدرش فرار کرده، چرا که پدرش مصرف‌کننده بوده، گرفتار شوهری معتاد می‌شود و حال باید دوباره این داستان را تجربه کند. او که می‌خواهد از این وضعیت رهایی یابد، امیدی ندارد؛ زیرا بارها طرح‌ها و روش‌های مختلف ترک را امتحان کرده و هیچ‌کدام نتیجه‌ای نداشته است. سقوط آزاد، یو آر دی، کمپ، ترک کرده است ولی حالش خوب نشده است. حالا چه کسی باید این بار را به دوش بکشد؟ در خانۀ ما، مادرم این بار را به دوش می‌کشید. ما کودک بودیم، متوجه نبودیم. خانم آنی می‌دانست که همسرش معتاد است و آقای مهندس نیز بارها تلاش کرده بودند از جهان اعتیاد رهایی یابند، اما راه و روشی وجود نداشت. سه ماه، شش ماه ترک می‌کردند و هر آنچه داشتند، از دست می‌دادند.
آقای مهندس بارها گفته‌اند که هر آنچه داشته‌اند، نه در زمان مصرف، بلکه در زمان ترک اعتیاد از دست داده‌اند. ایشان دو بار ترک کرده و ورشکست شده‌اند و دوباره مجبور به مصرف شده‌اند. ایشان می‌گفتند: یک دستگاه مخابراتی پیچیده وجود داشت که تعمیر آن پنج دقیقه زمان می‌برد؛ دستگاهی که ازکارافتاده بود و آقای مهندس چنین دستگاه‌هایی را زنده می‌کردند. به ایشان لقب «مرده زنده کن» داده بودند. تعمیر این دستگاه پنج دقیقه زمان می‌برد، اما من سه ماه مقابل آن می‌نشستم و نمی‌توانستم آن را تعمیر کنم، زیرا سقوط آزاد رفته بودم. سرانجام، با مصرف مقدار اندکی شیرۀ تریاک دستگاه را درست کردم.
حالا در این شرایط ناامیدی، انتخاب‌های مختلفی پیش می‌آید. همسفر می‌تواند به‌راحتی طلاق بگیرد، می‌تواند در همه‌جا جار بزند، یا این‌که در خانواده، تیمی درست کند و تمام بار را به دوش دیگر اعضای خانواده بیندازد.
برخی از مادرها با بچه‌ها درد دل می‌کنند و می‌گویند: «می‌دانی پدرت معتاد است؟ من چه آدم بدبختی هستم و چقدر سختی کشیدم» می‌نشیند و با آن‌ها درد دل می‌کند. خب، بار او سبک می‌شود، ولی فرزندان نابود می‌شوند. ولی این همسفر کیست؟ کسی هست که بتواند این بار را به دوش بکشد و خم به ابرو نیاورد؟
خانم آنی که همسفران را تأسیس و پایه‌گذاری کردند و سال‌ها به شهرستان‌های مختلف می‌رفتند، چرا توانستند این کار را انجام دهند؟ به خاطر این‌که در عمل همسفر واقعی بودند. آقای مهندس اعتیاد داشت و هیچ‌کس از خانواده‌اش از این موضوع اطلاعی نداشت و حتی آن را بیان نمی‌کردند؛ حتی به فرزندانش نیز این موضوع مطرح نمی‌شد.
زمانی که ما ازنظر مالی دچار مشکل بودیم، ایشان دو یا سه شیفت کار می‌کردند، در منازل مردم آمپول تزریق می‌کردند و سوند وصل می‌کردند. من از دوران راهنمایی به یاد دارم که وضعیت مالی ما وخیم شد. خانم آنی ابتدا یک شیفت مشغول به کار شدند، اما وقتی دیدند کافی نیست، دو شیفت به سر کار رفتند. دوباره وقتی دیدند باز هم کافی نیست، اگر تزریقی هم بود، آن را نیز انجام می‌دادند و حدود شش یا هفت سال این کار را انجام دادند. یک‌شب در میان، از ساعت ۷ شب تا ۷ صبح در بیمارستان رویال تهرانِ رسالت و هرروز صبح نیز در درمانگاه المهدی تا ساعت ۳ بعدازظهر مشغول به کار بودند، درحالی‌که سه فرزند نیز داشتند و این باعث شد که مسیر هموار شود و آقای مهندس بار خود را بردارند و سبک کنند؛ به همین دلیل این اتفاق افتاد.
می‌گوید: «اکنون خود مغلوب، قلب‌های بخشنده‌ای کَشته است». آیا این کارها بدون بخشش امکان‌پذیر است؟ آیا شما می‌توانید بخششی نداشته باشید، درحالی‌که همسرتان معتاد است و بگویید: من خواسته‌های خود را دارم، من جان خود را می‌خواهم، حق خود را می‌خواهم. برای چه باید بمانم؟ برای چه صبر کنم؟ این سه فرزند برای خودت، من هم می‌روم دنبال زندگی‌ام. جوان است و می‌تواند انجام دهد، ولی می‌ایستد و ادامه می‌دهد؛ در این صورت، تبدیل به همسفر می‌شود و آن اتفاق رخ می‌دهد.

می‌گوید اکنون خود مغلوب، قلب‌های بخشنده‌ای کَشته است قلب همسفرانی، چه قلبی، در اینجا شرایط تغییر می‌کند. تا پیش‌ازاین، نیروی منفی وجود داشت و با ناامیدی، انسان‌ها را اسیر خود کرده بود، حالا انسان‌هایی که آمده‌اند و بخشش را برگزیده‌اند، انسان‌هایی که بخشش را توشۀ راه خود کرده‌اند و گفته‌اند: قلب همسفرانی که بخشش را، برای چه بخشش را برگزیدند؟ برای اینکه عقلشان کم بود و انسان‌های ترسویی بودند؟ خیر، بلکه انسان‌های بزرگی بودند، برای بازپس‌گیری عزیزانشان.

این هزینه‌ای است که باید پرداخت کند. در آنجا بخشش را انجام می‌دهد تا بتواند عزیزانش را از تاریکی پس بگیرد. اگر رها کند و برود، کسی هم ایرادی نمی‌گیرد؛ اما آنجایی که می‌ایستد و بار را به دوش می‌کشد و او را می‌بخشد و دوباره می‌بخشد و ادامه می‌دهد و ادامه می‌دهد، به آن درجه می‌رسد؛ آنجایی که مصرف‌کننده می‌رود و بارها و بارها ترک می‌کند و نتیجه نمی‌گیرد و بعد می‌آید کنگره و شروع به سفر می‌کند و تسلیم راهنما می‌شود و حرف راهنما را اجرا می‌کند، آنجا مسافر می‌شود. پیش از آن، مصرف‌کننده است؛ پیش از آن، همسر یا خواهر یا مادر یک معتاد است. واژۀ همسفر به او تعلق نمی‌گیرد. وقتی آن بخشش را انجام داد، آن‌وقت به این درجه نائل می‌شود.
و ما به همین دلیل جشن می‌گیریم؛ زیرا فعل بزرگی رخ داده و کار مهمی انجام شده است و این روند ادامه دارد. اکنون بخشی در سفر اول و بخشی دیگر که در سفر اول نبوده‌اند، در سفر دوم همراهی می‌کنند و این کار را برای انسان‌های دیگر انجام می‌دهند؛ در قالب راهنما، در قالب مرزبان و در قالب انسان‌های دیگری که می‌آیند و شرایط و بستر را برای انسان‌های دیگر فراهم می‌کنند تا این اتفاق بیفتد. این به نشانۀ چیست؟ به نشانۀ محبت بی‌کران و عشق بلاعوض. این کار را انجام می‌دهد، درحالی‌که اصلاً معلوم نبوده که بهبود یابد و بارها این کار را انجام می‌دهد و مشخص نیست که آیا این فرد درمان می‌شود یا درمان نمی‌شود. ممکن است در کنگره، مسافر به درمان نرسد که ان‌شاءالله به درمان می‌رسد، ولی شما امید را دارید و با امید این کار را انجام داده‌اید و تلاش خود را کرده‌اید. ممکن است یک‌بار بیاید و در پلۀ آخر دوباره برگردد؛ ممکن است بیاید و رها شود و شش ماه بعد برگردد، البته در کنگره بسیار کم است، چون روش درست است و انسانی که درست مسیر را طی کند، به جواب می‌رسد، ولی باز هم این احتمال وجود دارد و شما دوباره می‌آیید و ادامه می‌دهید.
به همین دلیل، همسفر جایگاه والایی در کنگره دارد و ما متوجه شده‌ایم که همسفرها هستند که به کنگره این رنگ و جلوه را بخشیده‌اند. اگر همسفرها نبودند، کنگره جایی سیاه‌وسفید بود، سفر اولی، سفر دومی، سیاه سفر اولی، سفید سفر دومی، اما با آمدن همسفرها، کنگره که مانند فیلم‌های سیاه‌وسفید بود، رنگی شد. از زمانی که همسفرها به کنگره آمدند، کنگره رنگین شد، تنوع و حس کامل بودن به وجود آمد و کنگره در هر قسمتی زیبا شد و این‌ها مکمل یکدیگر شدند.
آلان برای ما، ملاک و سنجش یک نمایندگی، از ضعیف تا قوی، همسفران آن نمایندگی هستند. اگر یک نمایندگی صد مسافر داشته باشد و بیست همسفر، این وضعیت نامناسب است و آن نمایندگی روبه‌زوال و نابودی است. اصلاً به این موضوع که چند نفر در آنجا به رهایی رسیده‌اند، توجهی نداریم. جالب است وقتی با آقای خدامی صحبت می‌کنیم، اصلاً به این موضوع که آن نمایندگی بیست نفر ورودی داشته و ده نفر به رهایی رسیده‌اند، توجهی نداریم. می‌گوییم چند همسفر دارد؟ ملاک ما برای نمایندگی قدرتمند و سالم، همسفران هستند.
صفت همسفر، بخشندگی، گذشت، محبت و عشق بلاعوض است. تا زمانی که ما این صفات را در خود داشته باشیم، عنوانمان بامعنا و با مسمّا خواهد بود و بایستی این عنوان را حفظ کنیم. مسافرها نیز بایستی قدر این موضوع را بدانند و می‌دانند و این یک بازی دوطرفه است. از طرفی، مسافرها بایستی تلاش کنند محبت همسفران را جبران و آنان را تکریم کنند و از طرفی، همسفران نیز بایستی زیاده‌خواه نباشند، بگویند حالا که خوب شدی، دیگر باید بتازی و بایستی تمام این خرابی‌ها را ظرف سه سال جبران کنی و یک شلاق هم بگیرند دستشان و دائم بزنند و بتاز، این‌گونه نبایستی باشد. این روند بایستی همچنان متعادل ادامه داشته باشد؛ زیرا آقای مهندس آخرین چکی که پاس کردند، سال ۱۳۸۵ بود و سال ۱۳۷۶ رها شدند و سال ۱۳۸۵ حسابشان صفر شد. زمان لازم است. این فرایند خروج از تاریکی به زمان نیاز دارد تا بتواند به نتایج بهتری برسد.
مجدد هم این هفته را به همسفران و مسافران تبریک می‌گویم. ان‌شاءالله از این جشن‌ها زیاد داشته باشیم و همسفرهای نیرومند داشته باشیم تا کنگره‌ای نیرومند داشته باشیم.
از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، از همه‌تان سپاسگزارم.


و در ادامه تصاویری از برگزاری جشن هفته همسفر

تایپ، ویراستاری و بارگذاری: خدمت‌گزاران سایت همسفران آقا شعبه پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .