چهاردهمین جلسه از دوره پانزدهم سری کارگاههای آموزشی کنگره ۶۰ نمایندگی بیهقی سبزوار روزهای سهشنبه با استادی راهنمای محترم مسافر علی و نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه "هفته همسفر" سه شنبه یازدهم دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر، دستور جلسه هفتگی، جشن همسفر است خداوند را شاکرم که در این هفته این جایگاه را لمس میکنم، این هفته را به خانم هانی و اولین همسفر آقا در کنگره ۶۰ استاد امین و خانم شانی، خانم آنی کماندار و تمام همسفرهای خانم و آقا تبریک میگویم. هفته بسیار قشنگی است انشالله که به خودم بیایم و احساس مسئولیت کنم که همسفرم هم باید از اینجا لذت ببرد. به فرموده بنیان کنگره ۶۰ برای ما این هفته بسیار مهم است که در این جشنها باید چه چیزهایی را یاد بگیریم.
بهترین چیز قدردان بودن است ما در مرحله اول برای درمان اعتیاد جمع شدیم و مثلثی در کنگره هست به عنوان مثلث درمان که از جسم، روان و جهانبینی تشکیل شده است، هر سه ضلع در مصرف کننده از تعادل خارج شده و به واسطه مصرف مواد مخدر سیستم بیوشیمی ما از کار افتاده و اولین جایی که به هم میریزد جسم است، وقتی جسم دچار درد و مرض شد، روان هم به هم میریزد که طبق تعریف جناب مهندس روان یعنی خلق و خو، وقتی جسم مشکل داشته باشد اعصاب درستی نداریم و برخورد درستی با اطرافیان نداریم.
به واسطه حاکمیت افیون بر شهر وجودی من هم افیونی میشود و بر افکارم تاثیر مستقیم دارد چون تمام سلولهای جسم من آلوده به مواد مخدر شدهاند، زمانی که مصرف کننده بودم با حال بد یا خوش به خانه میرفتم، اگر حالم خوش بود حتماً دیرتر به منزل میرسیدم و اکثر مواقع به نزاع ختم میشد، اعصابم به هم میریخت یا فیزیکی برخورد میکردم ویا لفظی، در هر دو صورت به هم میریختیم با بهانهای که داشتم، باز میرفتم پای مصرف مواد و آن طرف قضیه همسفر، میدانید که چه موجود ظریف و حساسی است و با آن حال خراب و هزاران مشکل چه از لحاظ شخصیتی و چه مادی، آیا همه این فشارها که روی من بود روی همسفر من نبود؟ چرا، مسلماً دهها برابر فشار روی همسفر بود. چون مسکنی نداشت.
حالا من میرفتم مواد مصرف میکردم ولی همسفرم چه میشد و این کار همیشگی من بود. شاید من فراموش کردم چه کارهایی کردم و چه الفاظ ناشایستی استفاده کردم ولی همسفرم تمام لحظات و بیحرمتیها را به خوبی یادشان هست. ولی همسفرم به بهترین نحو مدارا کرد و سوخت و ساخت. روند پیر شدنش بالا بود ولی ساخت. چرا؟ چون مسافرش را دوست داشت. چون فرزندانش را دوست داشت. به خاطر اینکه احساس مسئولیت داشت؛ چون جایگاه همسری را قبول کرده، مسئولیت پذیری را پذیرفته بود ولی من چه؟ هیچ جا نبودم و حضور نداشتم. اصلاً من یادم نمیآید بچه اولم چطور بزرگ شد. الآن چیزهایی که در بزرگ شدن بچه دوم میبینم، حس میکنم که چطور اولی را ندیدم.
خمر یعنی چه؟ یعنی پرده، پوشش و حجاب، پوشش روی افکار و اندیشه من و برای همین میگویند حسها بسته است. آدم مصرف کننده یخ زده است و هیچ چیز را متوجه نمیشود ولی الان کجای کار هستم، کسی که گل رهایی را گرفته با خودش میگوید عجب جایی آمدم، خوش به حالم، ولی دوباره یادمان بیاوریم که زمان مصرف چه تخریبهایی را برای همسرمان داشتیم حالا که به حال خوش رسیدم این درست نیست که همسفرم را به کنگره نیاورم. به نظر بیمعرفتی است که همسرم از این انرژی و حال خوش برخوردار نباشد.
حالا همسفر چه نقشی دارد؟ فرض کنید میخواهید یک مسافرت بروید اگر تنها باشید خوب است یا یک نفر کنارت باشد و چایی و تدارکات را برساند کلاً فرق میکند و سفرت خیلی بهتر و راحتتر میشود و حالا که در کنگره میگویند همسفر بال پرواز است یعنی اگر پرواز میخواهید نیاز به بال پرواز دارید که همسفر است، این دستور جلسه خیلی مهم است و کسانی که همسفر دارند تفاوت را در زندگی میبینند و متوجه میشوند که چقدر مهم است، به طور مثال برای سفر اولی هرچه از رهایی بگوییم فایدهای ندارد ولی وقتی به رهایی رسید میفهمد که مگر میشود مواد مصرف نکنی و حالت اینقدر خوب باشد و اصلاً یادت نیاید که مصرف کننده بودید.
انشالله روزی شود که همسفرت کنگرهای شود و رنگ زندگیت و بوی زندگیت عوض شود و بفهمی که چقدر شیرین بوده و من از آن غافل بودم، امیدوارم متوجه شوم و همسفرم را همراه خود بیاورم و بهترین زمان همان روز پنجشنبه روز جشن است. حال خوب هزینه دارد هیچ چیز مجانی نیست و هرچه بخواهیم هزینهاش را باید بدهیم.
از اینکه سکوت کردین وبه صحبتهای من گوش کردیدهزاران بار ممنونم
عکاس: مسافرمحمود لژیون چهارم
تایپ: مسافرمهدی لژیون دهم
تنظیم: سایت بیهقی سبزوار
- تعداد بازدید از این مطلب :
174