به نام خداوند هستی بخش، سلام دوستان شاهین هستم یک مسافر، هر سفر نیاز به مبدا و مقصدی دارد، از خداوند کمال تشکر را دارم بابت نقطه آغاز بنده که کنگره۶۰ میباشد، من با ۲۷سال سن بعد از۱۵سال تخریب لطف خدا شامل حالم شد و کنگره در سرنوشت ما هم نوشته شد، بنده به شخصه اعتقاد دارم و مطمئن هستم در طول زندگی قبلی ام دورههای سختی را گذراندهام که در این زندگی کنگره ۶۰ در سرنوشت من قرار گرفته است. در این ۱۵ سال تخریب، سالهای آخر با کنگره ۶۰ آشنا بودم ولی هیچ شناختی نسبت به کنگره نداشتم و شاید هزاران بار از مقابل این شعبه رد شده بودم ولی حتی روحم خبر نداشت که کنگره ۶۰ چنین جایی به مانند بهشت است.
من خطاهای زیادی در طول زندگی ام کردم و تاوان آن را خداوند با آدمهایی که سر راهم قرار داد از من گرفت نمونهاش دوبار کمپ ترک اعتیاد و دوبار هم در ترک بیرون از کمپ به پاکی رسیدم ولی هیچ علمی برای نگهداری از این پاکی نداشتم، اوایل سال بود که یکی از آشنایان کنگره را به من یادآوری کرد و بعد از کلی زجر کشیدن وقتی که تصمیم خود را گرفتم این شعبه به من معرفی شد. در یک ماه ابتدایی ورودم به کنگره به اندازه این ۱۵ سال برای من معجزه رخ داد.
امتحانهای سختی از من گرفته شد نمونه اش اینکه شبی که تصمیم گرفتم کاری نکنم و با خودم کنار آمدم از همان شب آزمایش توسط کائنات شروع شد، همان شب یک پول هنگفتی از یک جای نامشخصی که هنوزم نمیدانم از کجاست و با پیگیری بانک هم معلوم نشد از کجا به حساب من واریز شد، آن شب آن پول را به حساب پدرم زدم و از آنجا که نیرو منفی به زیباترین شکل ممکن وارد میشود از این مرحله گذر کردم و همان شب به جلوی در خانه که رسیدم گوشی ام در دستم بود ولی بالا که رفتم دیدم گوشی ام در جیبم نیست و نیرو منفی اینجا به شکل واقعی خودش وارد شد و تا حد زیادی عصبی شدم.
وقتی به این قضیه فکر کردم متوجه شدم این هم آزمایشی از سمت خداوند و کائنات است، ۴ روز دیگر هم گذشت و من بدون گوشی سر کردم و نتوانستم سی دی بنویسم و حتی در گروه فعالیت کنم اما با آموزشهای کنگره و استاد عزیزم آقا امیر عابدی این مرحله را هم گذراندم و چهار روز از این قضیه گذشت و نیروی منفی چه زیبا و چه زشت قابل لمس گردید. بعد چهار روز که آرام شدم یک پولی قرض کردم و یک گوشی تهیه کردم برای اینکه از فعالیت های کنگره عقب نمانم.
یکی از دوستانم ۴ روز بعد به من زنگ زد و گفت شاهین آن روز که تو را رساندم فردایش به تعمیرگاه برای تعمیر ماشین رفتم و گویا شاگرد تعمیرگاه از روی طمع گوشی من که زیر صندلی ماشین افتاده را برداشته بود و زنگ زد و گفت که گوشی را از اوتحویل گرفتم، من کمی گیج شده بودم و اینکه نیروی منفی تبدیل به سبب خیر شد، چون برادر کوچکم هم مصرف کننده بود و سن خیلی پایینی دارد و به خاطر همین قضیه، گوشی اش دزدیده شده بود.
وقتی که گوشی پیدا شد از آنجا که من گوشی خریده بودم آن گوشی تقدیم شد به برادرم و انگیزهای شد برای اینکه برادر کوچک من دیگر به کار خود ادامه ندهد و اکنون به خوبی و خوشی کنار همدیگر زندگی میکنیم و اعتراف من این است که تا به حال آنقدر خانوادهام را خوشحال ندیده بودم، از خانواده ام در طول ۲۷ سالی که از خدا عمر گرفتم خودم هم هیچ موقع چنین حسی نداشتم و اکنون این متن را که مینویسم بغضم ترکیده و اشک هایم جاری شده است.
شاید برای بقیه یه موضوع ساده باشد ولی برای من بالاتر از معجزه است و موضوع دیگر اینکه آن شب که گوشی پیدا شد یک شماره ناشناس با من تماس گرفت و آن کسی نبود جز کسی که ۱۵ سال پیش باعث مصرف من شد و حتی اینجا هم نیرو منفی از سر من دست برنداشت و به این نتیجه رسیدم که نیروی منفی همیشه وجود دارد و باید آموزش گرفت که بتوان در تک تک مراحل زندگی نیروی منفی را شناسایی کرد چون نیروی منفی به زیباترین شکل ممکن وارد میشود حتی دلسوزتر از مادر، برای من که اینطور بود.
تنظیم و ویراستار: مسافر رضا لژیون چهاردهم
مسافران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
17