در سیدی قلب آقای مهندس میفرمایند: «اهمیت وادی سیزدهم و چهاردهم در این است که در قلبها رودخانه به بحری جاری شود که سرچشمه آن زمین و سماء است و هرگز خشک نمیشود، هموار نمودن و باز نمودن قلبها بسیار سخت است و با ضرب تازیانه این دربها بیشتر سخت و غیر قابل تسخیر میشود؛ اما این فرمان، فرمان خداوند است که مرض را به طور عمیق درمان بنماییم و این بسیار سخت است تنها درمان مرض نیست زیرا همیشه سالم بودن مهمترین است بسیار زمان لازم دارد، اکنون دیگر درمان در یک قدمی است. اگر ما همه وادیها را پشت سر گذاشته باشیم و به آنها عمل کرده باشیم حالا میخواهیم وارد وادی عشق یا وادی محبت شویم.
مسئله ما در اینجاست که وقتی میگویند: قلب سیاه و یا قلب مهربان است منظور چیست؟ میدانیم که قلب در سینه قرار دارد و عضو خیلی مهمی است. ما در کنگره سه جمله داریم که تمام آفرینش بستگی به این جملات دارند؛ صوت، نور و حس که حتی در انجیل هم آمده است که خداوند در ابتدا، کلمه را آفرید. در اینجا کلمه؛ یعنی همان صوت است. در آفرینش اول صوت و بعد نور را آفرید؛ خداوند نور زمین و آسمانهاست. نور، صوت و حس چیزی هستند که هستی را به وجود آوردهاند و ارتباط آنها با هستی با این سه تا انجام میگیرد. آقای مهندس میفرمایند: اگر میخواهید به عظمت پی ببرید کاری کنید که ۱۰۰ نفر شما را قبول داشته باشند و باورتان کنند آیا ۵۰ سال بعد از مرگ، کسی شما را قبول دارد؟ آیا باز هم ما را میشناسند؟ ولی متأسفانه ما هنوز خیلی چیزها را نفهمیدیم.
این سه کلمه؛ سمع، ابصار و قلوب همیشه با هم میآیند. سمع همان شنوایی است که مربوط به صوت است، ابصار برای چشم و نور است و قلوب هم برای حس است. قلب؛ مرکز حس است. اگر کسی قلبش از سنگ است؛ یعنی حسش سنگ است. این نکته خیلی مهمی است که ما صوت و نور را با حس درک میکنیم. در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا قلب ما هم سیاه است یا خیر؟ آیا حس ما خراب است؟ خراب بودن حس چهطور به وجود میآید؟ خراب بودن حس از کینه، دشمنی، حسادت، مردم آزاری، شهادت دروغ و مال مردم خواری به وجود میآید. ممکن است کسی در بهترین مقام باشد ولی قلبش سیاه باشد و این؛ یعنی حسش سیاه است.
خیلی جاها برای ما اتفاق میافتد که برای منافع خودمان، همه را زیر پا میگذاریم، برای مسائل خودمان دیگران را نیز خراب میکنیم، برای مشکلات و اشتباهات خودمان دیگران را مقصر میکنیم و کار اکثر ما همین است؛ درست مثل کسی که مار او را نیش میزند، به جای اینکه دنبال درمان نیش مار باشد آن را رها میکند و به دنبال مار میرود که بپرسد برای چی او را نیش زده و این کاری است که همه ما میکنیم، وقتی مشکلی پیش میآید؛ باید آن مشکل را حل کنیم، نه اینکه دنبال تنبیه مار باشیم اگر دنبال تنبیه مار باشیم، سم مار، خودمان را نابود خواهد کرد. در بهشت بودن؛ یعنی حس خوب داشتن یعنی آب خنک در کوزه سفالی خوردن که به انسان آرامش میدهد و حس خوبی هم دارد.
آب ممکن است در جام طلا ولی مثل زهر باشد و گوارا نباشد. ایشان فرمودند: «کجا خوش است آنجا که دل خوش است.» خوشبختی انسان به سرمایه داشتن او نیست به این است که چهقدر دوستش دارند و یا چهقدر دوست دارد. همه چیز ما بستگی به حس ما دارد؛ حس ما دریافت کننده نور و صوت است پس برای اینکه قلب روشن باشد باید حسمان را پاک کنیم حسهای منفی را از خودمان جدا کنیم. هموار نمودن و باز نمودن قلبها کار سختی است؛ یعنی اگر بخواهیم احساسهای دیگران را درست کنیم کار دشواری است. با ضرب تازیانه نمیشود کسی را وادار به دوست داشتن کرد و این رابطه را تیرهتر و بدتر میکند؛ مانند کشورهایی که قومگرا هستند برایشان فرقی برایشان نمیکند، کشورهایی که قومی هستند وضع خوبی ندارند؛ وضع خوب را آنهایی دارند که برایشان فرقی نمیکند.
عزیزترین آدمها نزد خداوند پرهیزگارترینند. اگر ما بخواهیم به زور قلبها را باز کنیم و حس دیگران را درست کنیم بدتر میشود. در کنگره به روی همه باز است هر کسی خواست، میآید و هر کسی هم نخواست، میتواند برود ولی کمپهای ترک اعتیاد درشان بسته است، یک قفل و نگهبان هم دارد برای آنها سختتر است ولی برای کنگره اینطور نیست. فرمان خداوند این است که ما مرض را به طور عمیق درمان کنیم آیا تاکنون کسی توانسته است اعتیاد را به طور عمیق درمان کند؟ هنوز هم در جهان موفق به درمان اعتیاد نشدهاند. زندگی ما هم همینطور است دنبال وقایعی هستیم که همه چیز درست و دقیق باشد، به حاشیهها نگاه نمیکنیم در صورتی که همین حاشیهها هستند که ما را از همه چیز ساقط میکنند و باعث به هدر رفتن وقت، انرژی و قدرت ما میشوند.
دانش تنها کافی نیست؛ مثل اینکه یک سیدی کلی اطلاعات داشته باشد ولی موقعی به درد میخورد که حس ما درست شود و قلب ما دیگر از سنگ نباشد. برای تغییر حس، زمان لازم است برای اینکه سالم باشیم؛ باید پیشگیری کنیم. مهمترین پیشگیری؛ افکار سالم و احساس سالم داشتن است. اگر حس خراب باشد بسیاری از بیماریها در صور پنهان برای انسان به وجود میآید؛ مانند افسردگیها. افسردگی با قرص حل نمیشود و این یک بیماری روانی نیست. درمان دو قسمت دارد اگر شخص مصرفکنندهای بخواهد به صورت داوطلبانه مواد مصرفی خود را قطع کند در این صورت جسم بیمار درست نمیشود و او به جسم خود تازیانه زده است و یا حتی برای اضافه وزن هم همینطور است با برداشتن چربیهای شکم شخص وزن کم نمیکند بلکه این کار هم، همان تازیانه زدن به جسم میباشد. در درمان صور پنهان، اولین چیزی که باید درست شود این است که حس درست شود این حس است که در ما گاهی افسرده میشود گاهی ناامید و حتی گاهی احساس ترس میکند.
نویسنده: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
66