English Version
This Site Is Available In English

تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی

تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی

دستور جلسه OT بود، دفتر خاطراتم را ورق زدم و قدری به گذشته برگشتم و روزهایی برایم یادآوری شد که هم سخت بود و هم سهل؛ سخت بودنش از آن جهت که نمی‌دانستم چه می‌شود و به کجا می‌رسم، نه علمش را داشتم و نه آگاهی و اما سهل بودنش به‌خاطر این بود که هرکدام از مشکلات جسم، روح و روانم را صیقل می‌دادند، آفت‌هایم را می‌زدودند، گره‌هایم را نشانم می‌دادند و زیبایی‌های دیگری برایم به ارمغان می‌آوردند.
ابتدای مسیر، چون رودی بودم که چندان آبی نداشت و بی‌جوش و خروش بود؛ یعنی آن‌قدر قدرت و شدت نداشت که بتواند سنگ‌ها را رد کند، باید خود را به آب و آتش می‌زد و کمک می‌گرفت یا مدت زمانی پشت تکه سنگ‌ها می‌ماند ولی راکد نبود، در حال دست‌وپا زدن بود تا بشکند و رد کند؛ ابزار شکستن قلوه‌سنگ‌ها را نداشت ولی درجا نزد، ماند و ماند تا ابزارها را یکی‌یکی به‌دست آورد.
خاطراتم مربوط به زمانی بود که حال خیلی‌خیلی بدی داشتم و زندگی‌ام در حال فروپاشی بود؛ خاطرم نیست که عید نوروز سال ۹۰ بود یا ۹۱، دیده‌بان علی اشکذری و همسفرشان با من و مسافرم صحبت کردند، آن روز با همه حال بدم احساس خیلی خوبی داشتم. قرار شد مسافرم تا بعد از عید و رفتن به اصفهان (شعبه سلمان فارسی) در خانه مصرف کند. آن‌ها از من سؤال کردند آیا قدرت تحملش را داری؟ محکم پاسخ دادم مشکلی ندارم ولی برای من و فرزندانم و حتی خود مسافرم خیلی سخت بود. آن روزها گذشت و ما هر هفته شنبه به اصفهان می‌رفتیم. نداشتن ماشین، کارمند بودنم، تنهایی دو فرزندم تا نیمه‌شب و... سختی‌های خودش را داشت ولی سخت‌تر زمانی بود که هنوز مسافرم روی شربت نرفته بود و باید در مسیر، کنار خیابان داخل ماشین مصرف می‌کرد. بعضی شب‌ها در هوای سرد و بارانی، من بیرون از ماشین و مسافرم داخل ماشین بود. گاهی من سرد و یخ‌زده بودم و گاهی برعکس می‌شد که خیلی سخت بود، یا زمانی‌که باید برای گرفتن شربت زودتر حرکت می‌کردیم و خودمان را به شعبه می‌رساندیم، نامه را از راهنمای مسافرم تحویل می‌گرفتیم و به‌سرعت خودمان را به کلینیک می‌رساندیم تا شربت را تحویل بگیریم و باز سریعاً خودمان را به جلسه برسانیم هم سختی‌های خودش را داشت.
با خود فکر می‌کردم اگر شربت OT نبود، اگر تعداد کلینیک‌ها محدود بود و اگرهای دیگر، مسافر و همسفر چه سختی‌هایی را باید متحمل می‌شدند؛ ولی امروز بدون صرف زمان زیاد، شربت را تهیه کرده و در حد چند ثانیه سرنگ را کشیده و وعده مصرف به پایان می‌رسد و این به دور از معرفت و انصاف است که قدر این گوهر را ندانیم. می‌گویند: قدر زر زرگر بداند، قدر گوهر گوهری؛ کسی قدر شربت OT را می‌داند که سختی‌ها و دردهای آن را به دوش کشیده باشد و با گوشت و استخوان خود آن را تجربه کرده باشد.
شربت OT را معجزه‌ای می‌دانم؛ گوهر و طلایی ناب که توسط بزرگ‌مردی که صدای معرفت و مهربانی‌اش گوش عالمیان را کر کرده است به افراد کنگره اهدا شد. احساس می‌کنم آقای مهندس آمده‌اند تا حافظ جان، مال، زندگی، آرامش و روح و روان خانواده کنگره۶۰ باشند.
شاکر و سپاس‌گزار خداوند و آقای مهندس هستم و امیدوارم سالیان سال سایه ایشان بر سر ما مستدام باشد.

نویسنده: راهنما همسفر راضیه
ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر سمیه (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .