English Version
This Site Is Available In English

لژیون سردار گود بازی محک زدن خویش است

لژیون سردار گود بازی محک زدن خویش است

سیزدهمین جلسه از دوره چهارم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی دلیجان با استادی راهنما همسفر پریسا، نگهبانی همسفر سعیده و دبیری همسفر زینب با دستور جلسه «وادی یازدهم (چشمه‌های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند) و تأثیر آن روی من» روز چهارشنبه ۲۱ آذرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد. 

خلاصه سخنان استاد:

در ابتدا خداوند را شاکرم که امروز در این جایگاه قرار گرفته‌ام. اول از همه از استاد سردار تشکر می‌کنم که به من اجازه دادند که امروز در این جایگاه قرار بگیرم و همین‌طور از نگهبان لژیون سردار، ایجنت شعبه و گروه مرزبانی که به من اجازه دادند که در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم و خدمت کنم، تشکر می‌کنم. دستورجلسه راجع به وادی یازدهم و تاثیر آن بر روی من هست؛ که عنوان وادی می‌گوید؛ چشمه‌‌های جوشان و رودهای خروشان سرانجام خودشان را به بحر و اقیانوس را می‌رسانند. به این فکر می‌کردم که در لژیون سردار در مورد دستورجلسه چه بگویم و از کجا شروع کنم، نکات زیادی در ذهنم آمد و یادداشت کردم ولی فرصت نشد که بخواهم از روی یادداشت‌ها بخوانم، سعی می‌کنم راجع به آن چیزی که در دلم هست صحبت کنم. اول اینکه چرا لژیون سردار؟ چرا اصلا من باید عضو لژیون سردار بشوم؟ آیا به من کمک می‌کند که بتوانم آن جوش و خروش را داشته باشم و در مسیر ارزش‌ها قدم بردارم؟ اولین هدفی که از لژیون سردار در ذهنم آمد، این هست که تک‌تک ما عضو این لژیون می‌شویم برای اینکه صفت بخشندگی را در خودمان تقویت کنیم. من نوعی می‌آیم و عضو می‌شوم که این بخشندگی را در خودم تقویت کنم و بتوانم از آن ضد‌ارزش‌های درونی خودم فاصله بگیرم و زمانی که این صفت را بتوانم درون خودم به وجود بیاورم و آن را تقویت کنم کم‌کم می توانم در مسیر ارزش‌ها قدم بردارم؛ یعنی می‌توانم آن نیروهای خفته درونم را بیدار کنم. بخشندگی فقط به مال نیست، یعنی بگویم صرفاً عضو لژیون سردار شدم برای اینکه بخشندگی مالی داشته باشم، این کاملا تصور اشتباهی هست. لژیون سردار در تمام زمینه‌های زندگی، بخشندگی را به من یاد می‌دهد، آیا من کنگره می‌آیم و حالم خوب می‌شود، می‌توانم این حال خوب را بیرون ببرم و به دیگران ببخشم؟ آیا وقتی پایم را از کنگره بیرون می‌گذارم می‌توانم اعضای خانواده‌ام را از این حال خوشی که اینجا کسب کردم، مستفیذ کنم و بگذارم حال آن‌ها هم خوب بشود؟ ما در کنگره همدیگر را به آغوش می‌کشیم، آیا بیرون از کنگره می‌توانم یک نفر را به آغوش بکشم؟ یا فقط اینگونه است که نمادین به کنگره می‌آیم و بیرون همه چیز فراموش می‌شود؟ با یک کوله‌باری از انرژی منفی و اعمال ضدارزشی وارد کنگره بشوم و فقط اینجا یک نقشی بازی بکنم؛ اگر قرار باشد اینگونه باشم، هیچ وقت به آن رود خروشان و چشمه جوشان تبدیل نمی‌شوم، هیچ وقت آن رودخانه پرجنم و با جرئت نمی‌شوم که با قدرت حرکت می‌کند و همه سنگلاخ‌ها را در مسیرش کنار می‌زند و از آن چشمه وجودی‌اش، از آن آب وجودی‌اش، از آن علم وجودی‌اش اطرافیانش هم استفاده می‌کنند، آن رودخانه شاید نداند که اطرافش چه می‌گذرد، ولی اطرافیانش از این رودخانه بهره می‌برند، سرسبزی و آبادانی که اطراف این رود به وجود می‌آید، کاملاً نشان‌دهنده این است که این رود خروشان هست.

  در وادی دهم اشاره شد که مقوله حس خیلی مهم است، یعنی تغییر حس باعث می‌شود که همه چیز شروع به تغییر کند، یعنی تفکر تغییر کند و غیره. تغییر حس نیاز به تصفیه و پالایش دارد، اگر حس من آلوده باشد، نمی‌توانم جوش و خروش لازم را برای حرکت در مسیر مستقیم داشته باشم. من در روز گلریزان خیلی با شوق و ذوق جلو آمدم و عضو لژیون سردار شدم، آیا می‌تونم این انرژی را حفظ کنم؟ حفظ انرژی خیلی مهم است، آیا همان ذوق و شوق در درونم وجود دارد؟ لژیون سردار فقط مختص به روز گلریزان نیست که من بیایم اعلام بکنم و بگویم؛ خب پول را هر وقت خواستند، بدهم و تمام شد و رفت! اصلا هدف از لژیون سردار دادن پول نیست، هدف چیز دیگری است، هدف این است که من مسیر درست را پیدا کنم، که بتوانم این آموزش‌ها را کاربردی کنم، ماهی یک بار این لژیون برگزار می‌شود و به من تلنگر می‌زند و می‌گوید؛ پریسا تویی که عضو لژیون سرداری، فقط اینجا بخشندگی مالی نیست، تا الان چه کار کردی؟ آیا دل بنده‌ای را شاد کردی؟ آیا توانستی از محبتت به دیگری ببخشی و حالش را عوض کنی؟. نوع دیدگاه و نگرش خیلی مهم است، آیا اینکه فقط بگویم خب من پول را دادم و راحت شدم، کافی است؟ یا اینکه بیایم و ببینم واقعا چه چیزی می‌توانم برداشت کنم، نه کمتر از آن حدی که می‌توانم باشم و نه زیادتر از حدی که می‌توانم؛ چون در هر دو حالت تعادل من را به هم می‌ریزد، یعنی در هر دو حالت آن خروشان بودن من رو کم می‌کند. اگر خیلی کم برای لژیون سردار بگذارم اتفاقی که می‌افتد، این است که تبدیل به باتلاقی می‌شوم که توانایی حرکت کردن ندارم و نمی‌توانم ببخشم و اگر بیش از اندازه از حد توانم بگذارم، اتفاقی که می‌افتد، تبدیل به سیلاب می‌شوم، سیلاب در یک لحظه انرژی خیلی زیادی دارد ولی بعدش به غیر از آسیب و خرابی چیز دیگری نخواهد داشت. این خیلی مهم است که من ببینم دقیقاً کجای کار هستم، آقای مهندس در وادی یازدهم می‌گویند؛ افراد از نظر چشمه‌های درونی با هم تفاوت دارند، آیا من پریسا از نظر درونی از خودم راضی هستم؟ آیا برای لژیون سردار آنگونه که باید انرژی و وقت گذاشتم یا نه؛ شاید فکر کنم برای لژیون سردار وقت می‌گذارم ولی درواقع من دارم به خودم کمک می‌کنم، دارم راه را برای خودم باز می‌کنم و قلوه‌سنگ‌های درونی خودم را کنار می‌زنم، این موضوع بسیار اهمیت دارد، اینگونه نیست که تصور کنم که فقط به دیگران کمک می‌کنم و حالا مثلاً طلبکارانه یا فخرفروشی و چیز دیگری باشد، نه لژیون سردار این نیست، لژیون سردار می‌خواهد به من قوی بودن را آموزش بدهد، می‌خواهد به من دل‌دار بودن و نترسیدن را آموزش بدهد، آیا از وضعیت زندگی‌ات راضی هستی؟ باید مستحکم باشی، اگه می‌خواهی از قلوه‌سنگ‌های وجودیت، از آن طمعت، بخلت، کینه‌ات و حسادتت رها شوی، باید خودت را قوی کنی‌؛ که لژیون سردار این مسئله را به قشنگ‌ترین شکل آموزش می‌دهد.

 موضوع دیگری را که خواستم بگویم این است که خدمت خزانه‌داری من رو به اتمام هست و امیدوارم که آنطور که باید خدمت کرده باشم، این جایگاه برای خود من بشخصه بسیار آموزش داشت، من شاید ظاهرا فکر کنم که آره دارم به تهران می‌روم و می‌آیم، چقدر سخت است، باید شب‌های چهارشنبه در راه باشم، من زندگی دارم و غیره، این‌ها دقیقا همان قلوه‌سنگ‌ها و موانع راه هستند، اگر بخواهم چنین نگاهی داشته باشم، هیچ وقت نمی‌توانم خروشان باشم. هدف همه ما این است که به وادی چهاردهم برسیم، همه این‌ها بهانه است، این دورهمی‌ها، لژیون تشکیل‌دادن‌ها و کارگاه‌ها بهانه‌ای است که ما به وادی محبت برسیم. امیدوارم که در این مسیر خیلی آموزش بگیرم و افرادی که عضو لژیون سردار می‌شوند، به نظر من استارت اولیه زده شده و بسیار کمک‌کننده است، چون در وادی یازدهم در قسمت دیگری از کتاب گفته می‌شود که فقط اینکه من آموزش بگیرم، کوهی از آموزش و آگاهی و علم و دانش را داشته باشم ولی نتوانم از این‌ها استفاده کنم و در زندگی‌ام عملی کنم، فایده‌ای ندارد و به کویر و شوره‌زار تبدیل خواهم شد. اگر من دارم به کنگره می‌آیم و آموزش می‌گیرم و پیام همگی کمک به دردمندان است و می‌گوییم؛ همه برای یکی و یکی برای همه؛ حالا لژیون سردار گود بازی است، می‌گوید؛ بیا وسط، چند مرده حلاج هستی، حالا آن آموزش‌هایی که گرفتی وقتش رسیده که بازپرداخت داشته باشی، اگر من بازپرداخت نداشته باشم، هیچ بهره‌ای نمی‌برم و سر جای خودم هستم و تغییری نمی‌کنم، آموزش‌ها را می‌گیرم ولی به بیرون نمی‌دهم که دیگران هم از این نعمت استفاده کنند. امیدوارم که در درجه اول بتوانم این آموزش‌ها را آنطور که باید درک کنم و در زندگی‌ام کاربردی کنم.

تایپ: همسفر فاطمه رهجوی‌ راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
ویرایش: راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی دلیجان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .