جلسه دوازدهم ازدوره اول سری لژیون هماهنگی خدمتگزارن سردار استان اصفهان در نمایندگی سلمان فارسی به استادی دیدهبان محترم مسافر علیرضا زرکش پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۲ شروع بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر؛ خیلی خوشحالم که بعد از مدتی امروز دور هم جمع شدیم و چند مطلب را بیان میکنیم. در سفر اول جسم ما به تعادل میرسد و سیستم ایکس مان راهاندازی میگردد ما در سفر اول با یک سری مفاهیم مثل عشق، با نفرت، با جهان بینی و با خلق و خو آشنا میشویم. ما در سفر اول با کلمات آشنا میشویم ولی در سفر دوم با مفهوم آن ها؛ در سفر دوم میگوییم عشق چیست، محبت و بخشش چیست، منیت چیست. ما در سفر اول میدانیم، این بالای کسر است، دانایی موثر زیر کسر است. ما باید تمام تلاشمان را بکنیم که از روی دانایی به زیر دانایی وارد شویم. یعنی میدانیم و این دانستن کافی نیست باید تجربه کنیم و باید تجربهگر باشیم در سفر اول تجربه میکنیم و وارد سفر دوم میشویم. در سفر دوم ما باید این مفاهیم را مجری باشیم باید درک کنیم قوه ادراکمان فعال شود. اینکه من اطلاعات داشته باشم کافی نیست، ما تا نتوانیم با جهان پیرامونمان یک ارتباط درستی برقرار کنیم هیچ اتفاقی برایمان نمیافتد. هستی است که تکلیف ما را روشن مینماید و اینجا جزء برای کل نمیتواند تکلیف روشن کند. کل است که برای جزء تکلیف روشن مینماید برای همین است که ما باید بتوانیم وادی اول را کامل اجرا نماییم. باید بتوانیم خواستمان را درست انجام دهیم. این هستی است که مرا به خواسته ام میرساند من که خودم را به خواستهام نمیرسانم هستی خودش را میشناسد جنس خودش را میشناسد حال جنس هستی چیست؟ هستی درخت است، آب است، آتش است، باران است و همه در حال بخشش هستند. انسان باید میوه بدهد مثل یک درخت تا هستی او را بشناسد. تا زمانی که من علیرضا مقاومت میکنم در هستی هیچ اتفاقی برای من نمیافتد.
ما نباید جلوی هستی مقاومت کنیم ما باید استقامت داشته باشیم و این نیاز به فهم و معرفت دارد و اینجا اجازهای لازم است تا من بتوانم قدم از قدم بردارم و بتوانم کلمه را بفهمم و بتوانم از کلمه بهرهمند شوم و این فقط در زیر سایه بخشش اتفاق میافتد. یکی از اجزای کنگره بخشش است و ما یک جایی بخشش میکنیم بابت چیزی که از خودمان داریم من اینجا دیدهبان هستم و این لژیونی که الان دارم و راهنمایی هستم این حرفهایی که الان میزنم مال کیست؟ بیل و کلنگ اینجا مال کیست؟ در و دیوار اینجا مال کیست؟ کلام من مال کیست؟ مال کنگره ۶۰ است مال آقای مهندس است من چیزی را نمیبخشم بیل و کلنگ و در و دیوار و آجرش مال کس دیگریست آن چیزی که از آن من است و مال من است پول من است و به قول آقای مهندس ما برای کنگره ۶۰ نمیگوییم ما بخشش را یاد میگیریم برای بیرون کنگره ۶۰، برای بیرون این درب باید انسان بخشنده ای باشم. دیده اید میگوییم که مثلاً اینجا کنگره ۶۰ است این حرفها را نزن ولی میرویم. توی پارک میگوییم نه اینجا کنگره ۶۰ نیست؛ کنگره ۶۰ این را نمیخواهد میگوید اگر اینجا کنگره ۶۰ است آنجا هم کنگره ۶۰ است بحث کنگره ۶۰ در و دیوار و عکسهایش نیست منش و خرد کنگره ۶۰ است اگر یک عملی درست است و یک تفکری درست است همه جا درست است کنگره ۶۰ یک دانشگاه است و ما در کنگره ۶۰ بخشش را میآموزیم برای اینکه بیرون از کنگره ۶۰ هم بخشنده باشیم. ما ابتدا باید به معرفت برسیم زمانی که صاحب معرفت شدیم نور ما و درون ما به میزان فهم ما روشن میشود و از آن نور باید برای حرکت کردن در صراط مستقیم استفاده کنیم، در صراط مستقیم هیچ نوری وجود ندارد اگر نوری هست از درون من و شماست آن هم با معرفت و با شناخت این اتفاق میافتد.
من باید خودم را بشناسم باید خشم و شهوت را بشناسم. ما آمدهایم این آتش ویرانگر را مهار کنیم، ما آمدهایم رهجو باشیم مسیر را طی کنیم برای شناخت خود. اینجاست که خیلی موضوع مهم و عمیق میشود و تازه متوجه میشویم که در کنگره ۶۰ وقتی ما کلام آقای مهندس را دست به دست میکنیم دنبال چه میگردیم؛ در وادی یازدهم میگوید که انسان نیاز به القا دارد نیاز به الهام دارد و این القا و الهام توسط هستی اتفاق میافتد چه فیزیک و چه غیر فیزیک. چگونه ما میتوانیم متوجه شویم؟ در جواب میگوید کسانی میتوانند این صدا را بشنوند که نقض فرمان نکنند ما یاد میگیریم که بتوانیم قوانین را اجرا کنیم اگر نتوانیم قوانین را اجرا کنیم فرمان برای ما اجرا میگردد. آن موقع است که ما با فرمان کار داریم. در کنگره ۶۰ ما یاد میگیریم که قوانین را اجرا کنیم چه درون کنگره ۶۰ و چه بیرون کنگره ۶۰ و این کار نیاز به یک توانایی دارد که این توانایی در درون دل بخشش است و در کنگره ۶۰ به آن میگوییم لژیون سردار و ما در کنگره ۶۰ در لژیون سردار ماهی یک دفعه دور هم جمع میشویم و راجع به این موضوع صحبت میکنیم. راجع به بخشش صحبت میکنیم. حال اینموضوع یک صور آشکار دارد و یک صور پنهان؛ صور آشکارش این است که ما راجع به بخشش صحبت میکنیم و اینجا آباد میشود آنجا آباد میشود ولی صور پنهان آن را میگوید علیرضا تو خودت برو بفهم. ما یک جسم، یک تن و یک خویش داریم، خویش و خویشتن امروز دور هم جمع هستند در عین حالی که همدیگر را نمیپذیرند و کسی که صاحب صفت بخشش میشود میتواند این خویش و خویشتن را با هم آشتی دهد.
آن موقع است که خیلی از مفاهیم برای ما باز میشود آن موقع است که میگوید وادی یازدهم و تاثیر آن روی من، ما در کنگره ۶۰ منابع آبی را داریم ما اطلاعات را داریم ولی تجربه و تجربه گر بودن مهم است. کسی میتواند دودش را تبدیل به آتش کند که کلامش حق باشد و به قول آقای مهندس کلام حق از حلقوم حق بیرون میآید. حق یعنی حقیقت یعنی آن چیزی که من امروز بیان میکنم و صاحب تجربهاش هستم. در کنگره ۶۰ این امکان برای ما فراهم شده است که ما بتوانیم تجربه هایمان را در اختیار دیگران بگذاریم. برای همین است که آقای مهندس میفرمایند: میکروفون را بگردانید برای اینکه ما نیاز داریم به این اختلاف پتانسیل؛ باید این کلام را در اختیار دیگران بگذاریم و بخشش به ما این اجازه را میدهد که ما بتوانیم حرکت کنیم بتوانیم روشن کنیم. اگر یک قسمت کوچکی از درون ما روشن شود ما میتوانیم به آن اتکا کنیم. همانگونه که آقای مهندس در وادی ها میفرمایند که جرقهای از درون سیاهی بیرون آمد و این اتفاق افتاد و این یک فرصت است که ما باید این فرصت را مغتنم شمرده و یک کاری بکنیم. پس من اینجا آمدهام که یک کاری برای خودم بکنم بزرگترین کاری که توانستم در این چند سال برای خودم بکنم این بوده که توانستم این شال پهلوانی را بگیرم یعنی تمام جاها رفتم و کلامم را گفتم که هستی این شال پهلوانی را به من بدهد تا بتوانم از آن استفاده کنم. کبوتر سعادت روی شانه هیچکس نمینشیند به اندازهای که میبخشی هستی به ما اجازه ورود میدهد توان انجام عمل پیدا میکنیم آن موقع است که زبانت را میتوانی کنترل کنی کلامت را میتوانی کنترل کنی نگاهت را و نورت را میتوانی کنترل کنی ما در کنگره ۶۰ دنبال اینها باید بگردیم قرار است تزکیه کنیم و تزکیه را پالایش کنیم این مهم است ما باید بتوانیم این آبی که داریم قابل شربش کنیم ما تمام تلاشمان را میکنیم، زلالش میکنیم ولی پاکش نمیکنیم وقتی پاک میشود که پالایش شود و بخشش حرف اول و آخر این ماجراست.
ما نیاز داریم که اتصال جدید پیدا کنیم تا از این اتصالات کهنه و قدیمی جدا شویم این کار یک نیرو و یک قدرت میخواهد که زیر سایه بخشش این اتفاق میافتد و در نهایت این بخشش باید با فهم صورت بگیرد با فهم و پیاپی باید صورت بگیرد مثل سفر اول. خیلی جالب آقای امین دژاکام لژیون سردار را مثل سفر اول تشبیه میکند همانگونه که در سفر اول یک پنجم کم میکنی و حالت خوب میشود لژیون سردار هم همین گونه است و این لژیون، لژیون ثروت است و ما به حقانیت کلام آقای مهندس ایمان داریم و تا زمانی که سیدی را گوش میکنم و مینویسم و کلام من با کلام بنیان کنگره ۶۰ یکی است من ادا در میآورم ولی وقتی که میگوید وادی یازدهم و تاثیر آن روی من یعنی در من تاثیر میگذارد. آن اتفاق میافتد و آن موقع میشوم راهنما و استادم؛ من قرار است مهندس دژاکام شوم من باید مسیر را کامل طی کنم باید معرفت پیدا کنم عمل سالم انجام دهم تا زیر پرچم عدالت قرار بگیرم تا عدالت برای ما اجرا شود. چون پلهها و مسیر کاملاً مشخص است پس سعی کنیم که تمام تلاشمان را بکنیم تا با هستی همکلام شویم همانگونه که سفر اول را طی کردیم سفر دوم را نیز به راحتی میتوانیم طی کنیم البته میگوید هم سخت است و هم سهل دستانت را به نشان پیچش در آسمان نگهدار و اگر قرار است دستی گرفته شود دست همیاری گرفته میشود پاداش شما را دست همیاری شما خواهد داد دست همیاری یک قسمتش راهنما شدن است و یک قسمتش حضور پیدا کردن است و قسمت بزرگ همیاری، همیاری مالی است و قرار نیست که کسی بیاید زندگیش را بفروشد و همیاری کند آقای مهندس میفرمایند این اشتباه است همان گونه که کم کم سفر کردید در این بازی هم کم کم حرکت کنید شاید من هزاران میلیارد ثروت دارم ولی توان تفکری آن را ندارم و در ابتدا با ۵ میلیون یا ۶ میلیون بازی را شروع میکنم و آن موقع است که القا و الهام صورت میگیرد و میفهمم و اینجا است که هستی از خودش مراقبت میکند.
ما نیاز داریم که از کناره وارد عمق شویم. تازه میآییم رو و روی دریا هم امنیت ندارد روی دانایی هم امنیت ندارد آن موقع است که میرویم زیر دانایی باید برویم زیر دانایی مثل مهندس دژاکام آن موقع است که حرف اضافه نمیزنیم و آقای مهندس منشش را دارد و از یک چیزی به یک جایی رسیده است. در ابتدا روش D.S.T، D.S.T که نبود کم کردن تدریجی بود بعد شد D.S.T و در ابتدا D.S.T را پزشکان قبول نداشتند و میگفتند مهندس یک چهره کاریزماتیک دارد و بقیه خلق الله دورش جمع شدهاند آن موقع بود که آقای مهندس گفتند مکرواریو را درست کنیم تا اینها دهنشان بسته شود و دیدند که تغییر میکند. بیان ژن دارد تغییر میکند آنقدر در هستی درست حرکت کرد که گفتند بیماریهای خاص را هم بدهیم دستش. ما الگو داریم، الگو را نگاه کنیم و برای ما هم میتواند این اتفاق بیفتد به شرطی که در مسیر وادیها حرکت کنیم اگر با وادیها عجین شویم همانگونه که در وادی اول میگوید با تفکر ساختارها آغاز میگردد. با تفکر ساختار فیزیکی آغاز میشود. یعنی من فکر میکنم و یک ساختار فیزیکی به وجود میآورم، یعنی من ندارم، فکر میکنم و صاحبش میشوم؛ خیلی حرف بزرگی است و این اتفاق میافتد ما باید این گونه حرکت کنیم و باید به خواستههایمان برسیم و باید یاد بگیریم که چگونه تفکر کنیم.
تهیه و تنظیم: مسافر سجاد سنابادی لژیون ۲۳
- تعداد بازدید از این مطلب :
848