سلام دوستان محمّد هستم یک مسافر
مقاله:وادی یازدهم و تاثیر آن روی من
( چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس میرسند)
این قصه پرغصه از کجا شروع شد؟
من آمده بودم تا چشمهٔ وجودی خود را در طولِ عمری که خالق به من عطا کرده بود، پر کنم و به جوش و خروش درآیم و خود را به اقیانوس کمال برسانم و آنجا تکه پازلی که خداوند خود گفته است، من از روح خودم در شما انسانها دمیدهام، را با تکه پازلهایی که در وجود یکایک همه انسانهاست یکی کنم، تا همه با وصل کردن این تکهها، به معبود خود که خداوند یگانه است برسیم و کامل گردیم.
من و شاید کسانی دیگر در طول این مسیر اسیر مکر اهریمنان شدیم و راه را گم کردیم و در بیراهه ها تکه پازلها را خراب کردیم؛که اگر اینطور باشد در روز ابد شرمنده آن جمع خواهیم شد. چون زحمت آنهایی که تلاش کردند تکه پازل را سالم به مقصد برسانند بر باد دادهایم و آن شرمندگی بس دشوار و سخت است و دست کمی از آن عذابهایی که وعدهاش را شنیدیم ندارند.
اما من؛
من که قرار بود چشمه وجودی خود را پر کنم و به حرکت درآیم، از ابتدای تولد در خانواده، بعد مدرسه، در اجتماع، در جمع دوستان، در دانشگاه، در مجالس و مراسمات، در محل کار و در خلوت خود دنبال جوشش این چشمه بودم. که اولین ویژگی یک چشمه است (یعنی منبع ذخیره) که در واقع همان اطلاعات صحیح بود که گاهاً شاید اصلاً این آموزش درست و صحیح نبود.
در طول این سالها و دورانهای ذکر شده به دنبال ویژگی دوم یعنی اختلاف پتانسیل بودم تا این چشمه به جوشش درآید؛ کم یا زیاد، مثبت یا منفی درگیر آن بودم، که راه گم شد.برای ایجاد این اختلاف پتانسیل و کسب انرژی، مثل فوتبالیستی که وقتی میخواهد ضربه محکم به توپ وارد کند، برای جهش ابتدا چند قدم به عقب برمیدارد، شاید من زیادی قدم به عقب برداشتم، شاید زیادی از نیروی مکمل که نیروی منفی بود بهره گرفتم و با افرادی با انرژی منفی هم نشین شدم و اندک انرژی مثبت که برای جهش داشتم از من ربودند. البته من هم قدرت اختیار رافراموش کردم و به درستی از سایر وادیها بهره نبردهام مثل وادی یکم: تفکر، وادی دوم: درک اینکه من هیچ نیستم، وادی سوم: که به خویشتن فکر نکردم، وادی چهارم: که هرجا کم آوردم گفتم تقدیر چنین بود و خدا نوشته است، وادی پنجم: که نشستم و منتظر معجزه بودم و حرکت نکردم، وادی ششم: که خمر به روی عقل کشیدم، وادی هفتم: که راه نرفتم، وادی هشتم: که باز هم راه نرفتم که آن را بیابم، وادی نهم: نیرو صرف نکردم که تحمل پیدا کنم. که به این روز خفت بار رسیدم و جایگاهم روز به روز تنزل پیدا کرده و انرژی لازم برای جوش و خروش را دگر ندارد.
اما در بین ظلمت و تاریکی مکتبی را یافتم که مانند نقطه نوری در تاریکی نمایان شد و امید را در دلم زنده کرد و آن (کنگره60) بود.اکنون که به اینجا رسیدهام درک کردم که چرا خداوند تضاد را خلق کرده من مثل سایرین میگویم خدا را شکر که وارد ظلمت شدم تا ارزش نور را بدانم(مصرف کننده شدم تا وارد کنگره شوم). حالا درک میکنم چرا و چطور ادو سبب خیر میشود.اکنون در مکتبی هستم که وادی دهم؛ تغییر گذشته را برایم معنی میکند. در جایی هستم که وادی یازدهم؛ اختلاف پتانسیل را در من برای جوشش ایجاد میکند. جایی که وادی دوازدهم را به من میآموزد؛ که برای دیگران هم بخواهم نه فقط برای خود.مکتبی که در وادی سیزدهم میگوید اینجا پایان همه چیز نیست، اینجا پایان فلاکت است که خود نقطه سرآغاز شکوفایی است. مکتبی که در وادی چهاردهم به من عشق و محبت میآموزد.
تا من در ادامه در مقابل پستیها و بلندیها،سختیها و خوشیها،بدیها و خوبیها؛ رودخانهای خروشان باشم تا پازل وجودی خود را در روز موعود تمام و کمال و سالم به اصل خود که خداوند؛ قدرت مطلق است، برسانم.تا اگر پاداشی در پایان راه برای من باشد نصیب مهندس و خدمتگزاران کنگره نیز بگردد.
تهیه و تنظیم:راهنما مسافر امین لژیون یکم
تایپ و ویرایش:مسافر محمد لژیون یکم
تصاویر:مسافر حسن لژیون چهارم
- تعداد بازدید از این مطلب :
41