بار اولی که مسافر من سفرش را شروع کرد با وجود همراهی که با او داشتم؛ سفر اول را کاری ساده و راحت میدیدم و فکر میکردم طبق پروتکل سفر میکند. به همین دلیل اهمیتی زیادی به وادیها یا آموزشهای کنگره نمیدادم. زمانی که مسافرم برگشت خورد متوجه شدم تنها حضور من در لژیون و نوشتن سیدی کافی نیست و خودم را دیگر یک همسفر واقعی نمیدیدم.
هنگامی که سفر مجدد مسافرم شروع شد پذیرفتم اگر میخواهم بهعنوان یک همسفر واقعی کنار او باشم؛ باید تمام آموزشهای کنگره را با دلوجان بپذیرم و به آنها عمل کنم. بعد از آن با دقت تمام زمان حضور در لژیون به صحبتهای راهنمای خودم توجه کردم، سیدیها را کلمهبهکلمه گوش کردم و سعی کردم به گفتههای جنابمهندس عمل کنم و از ضدارزشها دوری کنم.
به سیدی وادی پنجم که رسیدم بیشتر متوجه اشتباهات خود در سفر اولمان شدم؛ چون من فکر میکردم که این سفر تمام میشود و مسافرم درمان میشود؛ ولی وادی پنجم من را متوجه کرد که تنها تفکرکردن کافی نیست و اگر چیزی را میخواهیم باید به سمت آن حرکت کنیم وگرنه هیچوقت تفکراتمان تبدیل به واقعیت نمیشود. این وادی من را آگاه کرد که اگر به زمانی که مسافرم رهایی خود را گرفته و درمان شده فکر میکنم؛ پس هنگامی که در سفر است با تمام وجود کنار او باشم، حرکت کنم، تلاش کنم و سختیها را نادیده بگیرم تا بتوانم به خواسته خودم که در ذهنم متصور شده برسم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ریحانه (لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی شمس
- تعداد بازدید از این مطلب :
77