دهمين جلسه از دوره اول کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ لژیون بروجن به استادی راهنمای محترم مسافر فربد،نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر قهرمان؛ با دستور جلسه "قضاوت و جهالت " در روز پنجشنبه ۱۴ تيرماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فربد هستم یک مسافر .
در مورد دستور جلسه که قضاوت و جهالت است یک هفته صحبت شد و چیزی که برداشت خود من هست،خدمتتون عرض میکنم .
در مورد قسمت دوم که جهالت مثل تاریکی است آقای امین میفرمایند: جایی که نور نباشد تاریکی به وجود میآید. تاریکی از خودش ماهیتی ندارد و اگر روشنایی را مثل دانایی در نظر بگیرید وقتی دانایی انسان بالا برود یعنی نور را وارد زندگی خود میکند. وقتی نور وارد زندگی شد تاریکی خودش کنار میرود یک جملهای است که میگوید دیو چو بیرون رود فرشته درآید این کاملاً غلط است ؛دیو جایش خوب است کجا برود ما باید اول سعی کنیم فرشته را وارد زندگی خودمان بکنیم. اون شناخت و معرفت و آگاهی را وارد زندگی خودمان بکنیم و شخصی که وارد کنگره میشود زمانی که میآید و شروع به خدمت کردن میکند محبت میبیند، محبت میکند دیگر برای چه چیزی انسانها را قضاوت کند .
اگر سعی کرد آن چیزی را که در جهان بینی یادگرفت در زندگی خود عملی کند هیچ وقت چنین کاری را انجام نمیدهد. پس هر وقت هر اتفاقی که می خواهد بیفتد اول درون خودمان آن را درست کنیم و اگر بخواهیم دیگران ما را قضاوت نکنند اول باید سعی کنیم دیگران را قضاوت نکنیم.مثال میزنم آقای مهندس را چه کسی قضاوت می کند کسی اینجا هست که قضاوتش کند ؛مثلا بگوید چرا سی دی آقای مهندس این گونه صحبت کرد هیچ کس قضاوت نمیکند. چرا؟
چون آقای مهندس و دیدهبانها قضاوت را از درون خودشان حل کردند و به خاطر همین هیچکس آنها را قضاوت نمیکند .اصلاً قضاوت چی هست؟ تصمیم گیری عقل بر مبنای حس انجام میشود وقتی حس دریافت اشتباه داشته باشد با چشم میبینیم و با گوش میشنویم وقتی اشتباه برداشته میشود و یک انسان کاملاً حسی حرکت میکند تصمیمگیری او۹ .۹۹ درصد اشتباه است ما نمیدانیم چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی خواهد افتاد آقای مهندس میگوید یک برگ از درخت میافتد هزار و یک داستان دارد اینکه بخواهد یک انسان یک حرکتی بکند و یک قضاوتی بشود زندگی ما یک برگ از یک کتاب هزار صفحه است آیا فربد قبل از تولد بوده است .آقای مهندس میگویند همه ما بودهایم از زمانی که با خداوند پیمان بستیم تا الان و ادامه خواهد داشت امروز که دارم زندگی میکنم این یک برگ از کتاب حالا مینشینم قضاوت میکنم چرا این اتفاقات برای من افتاد و هزاران چراهای دیگر.
دلیل اینها را خیلی وقتها ما نمیدانیم و در قسمتی هست که از دست ما خارج است یعنی آن سرنوشت یک مقدار مربوط میشود به این حیات که من هستم و دارم بذری را میکارم و چند سال دیگر برداشت میکنم. پس وقتی من نتوانم خودم را قضاوت بکنم چه انتظاری هست که بخواهم این کار را برای دیگران انجام دهم؛ اما قضاوت چه عواقبی دارد ؟هر کدام از ما یک رسالت و هدفی داریم مسلماً هدف ما در این زندگی مصرف شیشه و تریاک نبوده رسالت ما این نبوده و نیروهای منفی به خاطر اینکه ما به هدفمون نرسیم انواع آفتها را برای ما به وجود میآورند. یکی از آنها قضاوت و قیاس است مثلاً در این جلسه یک نفر بنشیند به قضاوت دیگران از جلسه چه میفهمد.هیچی نفهمیده است این جا تیر را شیطان رها کرده و مستقیم هم به هدف خورده یعتی شخص از آموزشی که باید میگرفت دور شده است و قبله خود را گم کرده است. ما وقتی وارد کنگره میشویم یک هدف داریم درمان و تعادل حواسمان باشد در این مسیر حواسمان نباید پرت شود .یه قول آقای مهندس یک آهو در مسیری حرکت میکند یک لحظه برکه آبی را میبیند و می رود آب بخورد تمساحی گردنش را میگیرد. سفر اولی ها اولویت اصلی زندگی مان درمان است این مسیر را باید با تمام انرژی و از تمام فرصتهایمان استفاده کنیم .وقتی یک نفر میخواهد طرد شود باید خیلی تلاش کند اگر منتظر کشتی تفریحی براش بفرستند بنشیند تا بفرستند؛ حتی به سبزههای کنار رودخانه هم باید چنگ بزند شاید نجاتش بدهند .خیلی وقتها ما از فرصتها استفاده نمیکنیم وقتی وقت خودمان را تلف میکنیم و درگیر قضاوت و قیاس در جهل خودمان هستیم امیدوارم همه سفر اولیها در نمایندگی به رهایی برسند تا لژیون باز شود و راهنماها بتوانند تازه وارد بگیرند. از آقا محمد خیلی ممنونم که فرصت خدمتگزاری به من دادند و به مرزبانها خیلی تبریک میگویم.
نگارنده و ویراستار:مسافر علی
عکاس : مسافر امین
تنظیم : مسافر رسول
ارسال : مرزبان خبری مسافر محمد
مسافران و همسفران لژیون بروجن
- تعداد بازدید از این مطلب :
125