English Version
English

شادی اعضا باعث خوشحالی من است

شادی اعضا باعث خوشحالی من است

در هفته‌ای که گذشت با همسفر محترم خانم ایران که زمین نمایندگی را اهدا کردند و مسافرشان ایجنت محترم آقا بهرام گفت و گویی داشتیم و شما عزیزان را به خواندن این مطلب دلنشین و آموزنده دعوت می‌کنیم:
به راستی که نزدیک‌ترین انسان‌ها به خداوند خدمتگذارترین آنها هستند، ماحصل این گفت و گو حسی پر از ایثار و قدرشناسی است، امید به این که در این مسیر طولانی و زیبا، همگی زیر سایه الطافِ خداوند توفیق و اجازه خدمت داشته باشیم و چه چیزی بهتر از اینکه در زمینی که متعلق به خداوند می‌باشد بذر نیکو بکاریم.
با عرض سلام خدمت شما همسفر محترم خانم ایران و سپاس بابت زمانی که در اختیار ما قرار دادید، به شما خوش آمد می‌گویم:

لطفا بفرمایید چه چیزی سبب شد تا به فکر اهدای زمین به کنگره ۶۰ بیافتید؟
در ابتدا خواست خداوند بود، سپس تلاش و اراده پسرم آقا بهرام که من را به نمایندگی هیدج بردند، سپس محبت آقای مهندس که به ما اجازه دادند چون اگر آقای مهندس اجازه نمی‌دادند اکنون نمایندگی نداشتیم، از طرفی دیگر چون به چشم دیدم که فرزندم راه زندگی‌اش را پیدا کرده است، دوست داشتم دیگر عزیزان هم در مسیرِ درمان، راه زندگی خود را بیابند، خیلی خوشحال هستم که مسافران و همسفران را در مسیر درمان می‌بینم، درست است که زمین از طرف ما اهدا شد اما زحمت را تمامی عزیزان کشیده‌اند، این سقف را همین دوستان درست کرده‌اند. اینجا برای من حسِ خانه پدری را دارد و احساس می‌کنم در خانه پدرم حضور دارم، دو شنبه و پنج شنبه‌ها حضور پیدا می‌کنم و هر زمان هم که بتوانم با شوق فراوان حضور پیدا می‌کنم، تمام زندگی‌ام یک طرف و حضور در این مکان امن و مقدس هم یک طرف، اینجا خیراتی بود برای پدر گرامی‌ام که سبب شده است عزیزان زیادی مانند فرزند من به درمان و حال خوش برسند، به دیدن شما دوستان افتخار می‌کنم، به این افتخار می‌کنم که در جمع شما هستم و شادی یک دیگر را می‌بینیم؛ این موضوع را انسان با هیچ پولی نمی‌تواند عوض کند، زمین را به دستور آقای مهندس قرار شده است که بزرگ کنیم تا ساختمان همسفران هم ساخته شود و جلسات مسافران و همسفران در یک روز باشد، باز هم ممنون از آقای مهندس که این محبت را داشتند و اجازه ساخت نمایندگی را دادند، امیدوارم همیشه سلامت و تندرست باشند.

برای ما بفرمایید که در دل پرمهرتان چه چیزی از خداوند می‌خواهید؟
در دعای خودم از خداوند سلامتی می‌خواهم تا در کنگره حضور داشته باشم و همه عزیزان را ببینم، شادی اعضا باعث خوشحالی من است، همین که فرزند من موفق است و بقیه دوستان هم در مسیر سلامتی حرکت می‌کنند باعث خشنودی است، خیلی از عزیزان آمدند و رفتند و دیدن تداوم حضور دوستان و رسیدن به درمان، باعث شادی است و در حال حاضر هم هر کمکی از دستم ساخته باشد در این مسیر انجام می‌دهم.

آقا بهرام ایجنت نمایندگی ایران و از خدمتگزاران خوب کنگره هستند به عنوان یک مادر و همسفر از این اتفاقی چه احساسی دارید؟
فقط می‌توانم بگویم خدا را شکر، از این بهتر هیچ چیزی نمی‌شود، زندگی شخصی و خانوادگی و کاری مرتبی دارند، این همه نعمتی است که خداوند داده است و من باید ببینم، مایی که چشم‌هایمان بسته بود و اگر قبلا هر کسی سراغ فرزندم را می‌گرفت مایل به پاسخ گویی نبودیم، اکنون باید شکرگزار باشیم. از زمانی که آقا بهرام به هیدج رفتند نگرش ما عوض شد، در ابتدا که به هیدج می‌رفتند رضایت نداشتیم چون در مرغداری که داشتیم کمتر حضور پیدا می‌کرد و به همین دلیل به تنش خورده بودیم ( آقا بهرام با خنده: به همه می‌گفتم که کلاس مرغ داری می‌روم )
آقا بهرام با پدرشان روی در روی خیلی از صحبت‌ها را نمی‌کنند و از طریق من این ارتباط و صحبت‌های مهم وجود دارد، در آن زمان وقتی پدرشان جویا شدند و پرسیدند که کجا می‌روند آقا بهرام گفتند که:« در این مسیر هیچ چیز جز سلامتی و حال خوش نیست » وقتی تغییرات بهرام را دیدیم که لباس مرتب و سفید می‌پوشد و خلق و خوی ایشان تغییر کرده است نهایتا یک روز به همراه هم به هیدج رفتیم، آن موقع کنگره را که دیدم متوجه شدم تا آن روز کجا می‌رفته و خداوند را شکر می‌کنم که نتیجه گرفتیم پدرم قبلا بیمارستان و مسجد اهدا کرده بودند و من هم دوس داشتم در این مسیر یک کار خیر کرده باشم.
در ادامه خانم ایران از روند ساخت نمایندگی ایران گفتند که:
آقا بهرام هر روز اتفاقات و پیشرفت را با حوصله به من می‌گفتند، دخترانم به شوخی می‌گفتند که بهرام انقدر که به شما سوال جواب می‌دهد به همسرش نمی‌دهد؛ می‌گفتم چون میداند که چه قدر خوشحال می‌شوم من را در جریان قرار می‌دهد، همه در این مکان مقدس تلاش می‌کنند و واقعا هم زحمت می‌کشند.

همه اعضای نمایندگی ایران به شما حس مادرانه‌ای دارند این موضوع برای شما چگونه است؟
این محبت همه عزیزان است و من هم همین احساس را دارم، اگر یک روز در نمایندگی نباشم احساس دلتنگی می‌کنم و دوست دارم در حداقل فرصت‌های هم که دارم یک سر به اینجا بزنم و عزیزان را ببینم.

از اینکه آقای مهندس فرمودند نام نمایندگی ( ایران ) باشد چه احساسی دارید؟
آقای مهندس محبت کردند و برای خوشحالی من این دستور را دادند، خدا را شکر می‌کنم بابت این لطف ولی واقعا هیچوقت به این موضوع فکر نکرده بودم و اصلا توقعی نداشتم چون در پیشگاه خداوند ثبت شده است و این‌ها همه خواست خداوند است، اینکه دوستان با دو سه فرزند به بغل، اکنون در نمایندگی حضور دارند هم خواست خداوند بوده است، شادی واقعی برای من دیدم شماها می‌باشد و بودن در این مکان امن، باز هم از آقای مهندس تشکر می‌کنم.


همسفر محترم خانم ایران بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید از شما ممنونم، از کلام آخر شما استفاده می‌کنیم:
امیدوارم به زودی با اضافه شدن زمین نمایندگی بتوانیم ساختمان همسفران را بسازیم و از همه عزیزان می‌خواهم همانطور که همراهی کردیم و نمایندگی ساخته شد در این مسیر هم کنار همدیگر باشیم و این اتفاق رقم زده شود، انشالله به زودی با سند خدمت آقای مهندس می‌رسیم و امیدوارم که ایشان با محبت همیشگیشان اجازه ساخت بخش همسفران را هم بدهند.

در ادامه گفت و گو در خدمت ایجنت محترم آقا بهرام بودیم و سوالاتی راجع به ساخت نمایندگی، روند ساخت و جایگاه ایجنتی پرسیدیم:

با سلام و عرض ادب و خداقوت خدمت شما آقا بهرام، لطفا اعلام سفر بفرمایید:
سلام دوستان بهرام هستم یک مسافر، مدت تخریب بیست سال، آخرین آنتی ایکس تریاک و شیره، مدت یازده ماه به راهنمایی آقا سجاد عزیز از نمایندگی حکیم هیدجی سفر کردم، ورزش در کنگره والیبال، اکنون شش سال و نه ماه است که از بند اعتیاد آزاد و رها هستم.

آیا فکر می‌کردید یک روز با شال ایجنتی در نمایندگی که در شهر تاکستان باشد، خدمت کنید؟
واقعیتش نه چنین چیزی متصور نمی‌شدم؛ تمام فکر و خواسته‌ام این بود که یک نمایندگی در تاکستان داشته باشیم، تولد یک سال رهایی‌ام بود که مادر را به هیدج بردم و با دیدن آن تصاویر و لحظات گفتند اگر یک چنین چیزی در تاکستان دایر شود زمین پدری که دارم را اهدا می‌کنم، در ادامه با آقای خدامی صحبت کردیم و ایشان اجازه‌اش را از آقای مهندس گرفتند ، همان سال ۹۷ سند را به نام کنگره زدیم و در ادامه نمایندگی به لطف خداوند ساخته شد.


با توجه به اینکه مسئول ساخت و ساز نمایندگی بودید، بزرگترین دستاوردی که این تجربه برای شما داشت، چه بود؟
قبل از این تجربه همیشه از ساخت و ساز و بنایی وحشت داشتم، پانزده سال زمین دستِ من بود و حتی یک پی برای آن نکنده بودم، از تهران به من گفتند که باید مسئول ساخت بشوم، وقتی کار کنگره وسط آمد تمام آن ترس و وحشت کنار رفت؛ این افکار که تجربه ندارم و این کار را نکرده‌ام دیگر وجود نداشت، خداوند به من کمک کرد و خیلی انرژی دریافت کردم، متوجه شدم که کار ساخت و ساز از دستم برمی آید و به توانایی‌ام آگاه شدم. اکنون می‌دانم که کار ساخت هم از دستم بر می‌آید، مدیون آقای مهندس هستم که اجازه دادند تا مسئول ساخت نمایندگی شوم.

احساستان را در مورد مادری که همسفر است، بفرمایید:
وصف نشدنی است، من مادرم را بسیار دوست دارم و همه هم این موضوع را میدانند، کاری که مادر کردند به من درس داد، به من یاد داد که باید بخشش داشته باشم و گذشت کنم تا زندگی‌ام روی روال باشد، اگر یک شب ایشان را نبینم، خواب ندارم، همانطور که مادر گفتند در حین ساخت، همیشه روند پیشرفت ساختمان را به ایشان می‌گفتم. به شوخی به آقا عطا می‌گفتم که مرزبان خبری مادر هستم، مادر گرامی‌ام به عنوان یک همسفر همیشه حمایت کرده‌اند و در پیشبرد کارها همیشه به من امید می‌دهند.

لطفاً در مورد جایگاه ایجنت برای ما صحبت کنید:
جایگاه ایجنتی واقعا جایگاه بزرگی است، همیشه فکر می‌کردم که آقا عطا چندین سال ایجنت هستند و در تصورم نبود که ایجنت بعدی من باشم، وقتی فرم ایجنتی را پر کردم به فاصله چند روز از تهران تماس گرفتند و برای من غیر قابل انتظار بود، خدا را شکر می‌کنم چون بسیار جایگاه آموزنده و پر انرژی می‌باشد و پر از تجربه است، قبلا در نمایندگی حکیم هیدجی آقای خدامی ایجنت بودن و در کنار ایشان به عنوان مرزبان خدمت می‌کردم، هدف من از خدمت در این جایگاه این است روال کار درست باشد ودرست انتقال داده شود، همه عزیزانی بعدها می‌آیند به حال خوش برسند. شروع کار نمایندگی ایران از پارک لاله با مسئولیت آقا عطا بود و ایشان واقعا زحمت بسیاری کشیده‌اند تا این نظم در نمایندگی برقرار باشد و باید جوری عمل کرد که این موضوع ادامه‌دار باشد و افراد بعدی هم که می‌آیند طبق قوانین پیش بروند، تجربه بسیار خوبی است.

حس خود را در مورد کلمات زیر بفرمایید:
آقای مهندس: عشق
کنگره ۶۰: زندگی
آقا سجاد: ناجی من
رهجو: رهجو یعنی خودم

در مورد نمایندگی ایران برای ما بفرمایید:
همانطور که مادر فرمودند اصلا به این فکر نبودیم که اسم اینجا نمایندگی ایران باشد، شخصا به این فکر می‌کردم که اگر اسم پدربزرگم ( حاج اقا اکبر ) که زمین از ایشان به مادرم رسیده بود، روی نمایندگی باشد خیلی خوب می‌شود، از تهران پرس و جو کردم و متوجه شدم اگر تمام هزینه ساخت نمایندگی را پرداخت کنیم هر اسمی بخواهیم را با اجازه آقای مهندس می‌توانیم انتخاب کنیم. گذشت تا روزی که آقای مهندس به نمایندگی آمدند و پرسیدند که اسم مادر چه می‌باشد، در جواب به ایشان گفتم که نام مادرم ( ایران ) است، ایشان همان موقع فرمودند نام این نمایندگی را ایران می‌گذاریم، حس خوبی داشتم و بغض عجیبی وجود من را گرفت، همان لحظه آقای مهندس با شوخ طبعی گفتند: خوب است اسم مادرتان ایران است؛ اگر اسم دیگری بود شاید سخت می‌شد.
از آقای مهندس تشکر می‌کنم که این اجازه را دادند، با قرارگرفتن اسم مادرم فکر می‌کنم مسئولیت من هم سنگین تر و باید ادامه‌دار باشد. همیشه در تفکر خودم می‌گفتم بعد سفر اول می‌روم، سپس به نشریات رفتم و باز این تفکر را داشتم که بعد خدمتم از کنگره می‌روم، نوبت مرزبانی شد و این تفکر از بین نرفت، آمدیم تاکستان و با خود می‌گفتم که نمایندگی وقتی مرتب شد، دیگر خواهم رفت اما این مسیر به من همیشه نشانه‌هایی داده است که باید بمانم و ادامه دهم.


انشالله که همیشه ثابت قدم باشید و از حضور و آموزش‌های شما استفاده کنیم؛ به نظر شما چه چیزی سبب شد تا نمایندگی ایران طی نه ماه ساخته شود؟
سوال خوبی است، در بیرون از کنگره برای ساخت یک اتاق سه در چهار با جواز و کلیه این موضوعات فکر می‌کنم زمان زیادی نیاز است ولی کار کنگره به گونه دیگری پیش می‌رود، کارِ اینجا از اردیبهشت ۱۴۰۲ شروع شد و بهمن ماه آماده بهره برداری شد، البته ناگفته نماند چون نقشه ساختمان یک مقدار مشکل داشت در این بین سه ماه هم کار متوقف شد و از تهران فرمودند که دست نگه داریم، یعنی کل زمان مفید ساخت نمایندگی شش ماه بود، این کارِ ما نیست بلکه کار خداوند است، صاحب کنگره خداوند هستند، خداوند است که کار کنگره را پیش می‌برد، همه انسان‌ها با ما همکاری می‌کردند، در اداره آب، برق، گاز همه عزیزان به خوبی ما را همراهی کردند و مشکلی پیش نیامد، جز خداوند چه کسی می‌تواند این کار‌ها را هموار کند؟ انسان هر چه پول و رابطه هم داشته باشد در مدت شش ماه نمی‌تواند ساختمان‌سازی انجام دهد. نمایندگی ایران از همان ابتدا که در پارک فعالیت خود را شروع کرد کاملا قوی حرکت کرد، آقا عطا بسیار انسان قانون‌مندی هستند و ایشان را خیلی دوست دارم، هم لژیونی هستیم و از همان ابتدا که ایشان را در پارک لاله دیدم قوت قلب گرفتم. از سال ۱۴۰۰ تا الان که تیر ماه ۱۴۰۳ است با همت همه اعضا پیش آمده‌ایم، در این مدت است که نمایندگی به این خوبی پا گرفته است و من فکر می‌کنم جهان بینی همه عزیزان خوب است که کار به این شکل پیش آمده است، خیلی از دوستان از قزوین می‌آیند و این خدمت، نیاز به جهان بینی و نگاه درست دارد، دوستان میایند و کار هر کسی نیست که مسافت را در نظر نگیرد، از همه خدمتگذاران تشکر می‌کنم.

ممنون بابت این گفت و گوی آموزنده و صمیمانه، از حضور همسفر محترم خانم ایران و شما استفاده کردیم، از کلام آخر شما استفاده می‌کنیم:
از شما خیلی ممنونم که در سایت زحمت می‌کشید، از مادرم خیلی تشکر می‌کنم، از پدرم و همسرم و فرزندانم خیلی تشکر می‌کنم، این عزیزان مکمل‌های من بودند که الان در کنگره هستم و اگر توانستم خودم را مدیریت کنم و در این مدت مسئول ساخت شوم به خاطر این بود که همسفران خوبی دارم که باعث می‌شوند تا با انرژی در نمایندگی حضور داشته باشم، در آخر از آقای مهندس تشکر فراوانی می‌کنم، از آقای خدامی که همیشه پیگیر کار ما هستند قدردانی می‌کنم، خداوند آقا کوروش را رحمت کند، یادم است وقتی با ایشان در مورد شروع کار نمایندگی ایران صحبت می‌کردم همیشه به من انرژی مثبت می‌دادند، از تمام دوستان تشکر می‌کنم که باعث شدند با زحماتشان در شهر تاکستان کنگره داشته باشیم، شاید در خواب هم متصور نمی‌شدیم که نمایندگی به این شکل پیش بیاید، برای همه عزیزان آرزوی موفقیت می‌کنم.

تهیه و تنظیم: راهنما همسفر حامد
نمایندگی ایران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .