جلسه یازدهم از دوره هشتم سری کارگاههای خصوصی کنگره ۶۰ مخصوص مسافران نمایندگی دلیجان با استادی مرزبان همسفر مسعود، نگهبانی موقت مسافر مصطفی و دبیری موقت مسافر امیرحسین،با دستور جلسه:«قضاوت و جهالت»، چهارشنبه ۱۳تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240704_070036_645.jpg)
سخنان استاد:
سلام دوستان مسعود هستم یک همسفر
سلام عرض میکنم خدمت همهی اعضای عزیز و روز همگیامیدوارم به خیر باشد. خدارو شکر میکنم که توفیق و لیاقت به من داده شد که در کنگره ۶۰ باشم و بتوانم خدمت کنم و آموزش بگیرم. دستور جلسه در مورد قضاوت و جهالت است. آخرین روزی است که دراین هفته در مورد آن صحبت میکنیم. اگر دقت کرده باشیم در متن کنگره که در شروع جلسه است، می گوییم سکوت میکنیم و از شر بزرگترین دشمن خودمان که جهل و ناآگاهی خودمان است به خداوند پناه میبریم. بزرگترین دشمن خودمان را جهل و ناآگاهی خودمان معرفی میکند. دراین دستور جلسه گفته قضاوت و جهالت، یعنی بزرگترین دشمن ما که به خاطرش چهارده ثانیه به خداوند پناه میبریم. یکی از بزرگترین چیزهایی که باعث میشود که در دام جهل بیفتیم، همین قضاوت است. در متن نوشتارها ما دو نیرو داریم که همیشه ما را هدایت میکنند، یکی به سمت خوبی، یکی به سمت بدی یکی که به آن میگوییم جن درون، و یکی را میگوییم روح درون. قضاوت زمانی فعال میشود که جن درون به کار میافتد. دلیل قضاوت کردن به خاطر ادراکات حسی محدود ماست. اگر پنج حس ظاهر را در نظر بگیریم، اینها خیلی محدود هستند و برد زیادی ندارند. مثلاً وقتی که به سمت کنگره میآییم، خیلی از چیزها را نمیبینیم،چشم داریم اما درختان را نمی بینیم، آسمان را نمیبینیم. داستانی از مولوی یادم آمد که در هندوستان مردمانی فیل را ندیده بودند تا به حال، آن فیل را وارد اتاقی کردند که خیلی تاریک بود. افرادی داخل آن اتاق رفتند و به آنها گفتند به نظر شما این چیست؟ یک نفر دست خود را به پای فیل کشید و گفت این ستون است. یک نفر دست کشید به خرطوم فیل و گفت این لوله است. یک نفر دست به کمرش کشید و گفت این تخت خواب است. فیل همان فیل بود ولی آن حس لامسه محدود که فقط میتوانست همان قسمت را لمس کند فکر میکرد چیز دیگری است. اینها به دلیل حسهای محدود ما هست که اتفاق میافتد.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240704_070041_594.jpg)
اگر بخواهم خاطرهای بگویم در مورد قضاوت و جهالت: داستان من مربوط میشود به آقا محمد جعفر، روزی آمدم وارد سالن شدم آن روز از لحاظ شخصیتی واقعاً از درون تخریب شدم به خاطر قضاوتی که کردم. دیدهبان محترم آقا کامران تشریف آورده بودند، وقتی وارد شدم دیدم آقا جعفر همیشه لباس سفید میپوشیدند ولی امروز که دیدهبان آمده با پیراهن چهار خانه آمده است. بعد حرفی نزدم، و اگر شاید به محمد جعفر میگفتم بدتر میشد. تا اینکه آقا کامران بالا آمد و متوجه شدمایشان کارت عابر بانکی از جیبشان بیرون آوردند و گفتند که روی کارت نوشته محمد جعفر بهرامی ودلیلشم این است که بچهها من پیراهن سفید نیاوردم و این پیراهنی که تن من هست برای آقامحمدجعفر هست. من وقتی آن روز این موضوع را متوجه شدم واقعاً حالم بد شد به خاطر قضاوتی که انجام دادم. جهالت سه ضلع دارد، ترس، ناامیدی و منیت اگر بخواهیم از جهالت فاصله بگیرم باید برویم به سمت مثلث دانایی، که آموزش، تفکر و تجربه است. تجربه برای هر کس اتفاق نمیافتد. زمانی تجربه اتفاق میافتد که خدمتی انجام بدهم. من آموزش گرفتم وقتی عملیاتی نشود مصداق این است که خداوند میفرماید کمثل الحمار، مثل الاغی است که انبوهی از کتاب را روی خود قرار داده و فقط آنها را حمل میکند. وقتی که خدمت رایگان انجام میدهم، اینجاست که من متوجه میشوم آموزشی که گرفتهام چقدر توانستهام که این آموزشها را عملیاتی کنم. خیلی متشکرم که با سکوت زیباتون به حرفهای من گوش کردید.
تایپ: مسافر جواد (لژیون دوم )
عکس:مسافر احمد(مرزبان)
ارسال خبر: مرزبان خبری
نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
103