English Version
English

آزمون عشق

آزمون عشق

راهنمای لژیون دوازدهم همسفر عاطفه در دل‌نوشتهٔ خود در رابطه با آزمون راهنمایی چنین نوشت:

آزمون کمک راهنمایی محکی در آزمون عشق و دلدادگی است و باید بدانیم موفقیت به سن و سال یا شرایط حال، آینده و یا گذشته هیچ ارتباطی ندارد، درخت را بر اساس میوه‌اش قضاوت می‌کنند نه بر اساس برگ‌هایش. چند ماهی به آزمون کمک راهنمایی مانده بود که راهنمایم در لژیون از حس‌ و حال و برکات کمک راهنمایی و اتفاقات عجیب و خوبی که برای ایشان در این خدمت اتفاق افتاده بود صحبت کردند. من باتمام وجود آن صحبت‌ها رو لمس کردم و مشتاق چنین خدمتی بودم.

من معتقد بودم اگر بتوانم خواسته‌ای را در ذهنم تصور کنم می‌توانم آن را در دنیای مادی متجلی سازم. انگیزه یک عامل درونی است که به ما کمک می‌کند تا بتوانیم سخت‌ترین کارها را به انجام برسانیم مثل قبولی در یک آزمون که چاشنی آن عشق است. من برای این آزمون، برای رسیدن به این خدمت پر از عشق اما خطیر، تلاش بسیاری کردم؛ البته برنامه‌ریزی راهنمایم در خواندن متون کنگره برای من و دیگر رهجوهای لژیون کمک بزرگی در این راه بود.

گاهی خسته می‌شدم ولی باز با تکان جملاتی که نشخوار همیشگی‌ام شده بودند از جایم بلند می‌شدم. این جملات انرژی لازم را در من ایجاد می‌کردند که تو آن‌قدر شجاع هستی که شروع کرده‌ای، آن‌قدر قوی هستی که ادامه داده‌ای، پس آن‌قدر لیاقت داری که به خواسته‌ات برسی. انسان‌های موفق زیادی اطرافم دیدم که در برهوت زندگی به دنبال چیزهایی می‌گشتند که دوستشان دارند، من هم تصمیم گرفتم که در برهوت زندگی‌ام به دنبال هدفی بروم که دوستش دارم و خیلی متفاوت است.

من شال نارنجی را در سخت‌ترین لحظات زندگی‌ام دور گردنم احساس می‌کردم و از این احساس، انگیزهٔ حرکت می‌گرفتم. دریافت شال نارنجی شد تمام هدفم در آن سال، هدفی که فکرش و اسمش انگیزه‌ای بود برایم چون دیدم که شال نارنجی‌های کنگره چقدر سرشار از انرژی هستند. در کنگره یاد گرفتم مشکلات همیشه هست، نمی‌دانم شاید این حرفم ازنظر بعضی‌ها اغراق باشد؛ ولی من هنگام مشکلات کتاب‌های آموزشی کنگره را در آغوش می‌کشیدم و شروع به مطالعه می‌کردم همین که چند صفحه‌ای از کتاب را مطالعه می‌کردم انگار که تمام مشکلاتم حل شده باشند، آرام می‌شدم یا با نوشتن سی‌دی‌ها من این کار را با تمام وجود دوستش داشتم و از انجام آن لذت می‌بردم.

روزهایی که حس منفی به سراغم می‌آمد با خودم می‌گفتم الان وقت جا زدن نیست، به سال دیگر این موقع فکر کن که در کجا قرار داری و این باعث قوت قلبم می‌شد، قوت قلبی که حتی در شرایط سخت هم حق نداشتم دست از آرزوهایم بکشم. من برای قبولی در این آزمون برنامه‌ریزی کردم یک برنامه‌ریزی متوسط که بتوانم اجرایش کنم، شنیده بودم برنامه‌ریزی متوسطی که اجرا شود بهتر از یک برنامه‌ریزی عالی است که هیچ‌وقت اجرایی نشود.

منابع مکتوب را تقسیم‌بندی کردم و روزی حداقل ۵۰ صفحه از آن را مطالعه می‌کردم و در کنار آن با برنامه‌ای که راهنمایم برای ما در گروه گذاشته بود پیش می‌رفتم. روزهایی که به هر دلیل وقت نمی‌کردم طبق برنامه پیش بروم برای روزهای بعدی خودم را جریمه می‌کردم که بتوانم این صفحات عقب‌مانده را جبران کنم خیلی وقت‌ها از مسافرتم، مراسم عروسی، از دورهمی‌های دوستانه چشم‌پوشی می‌کردم و روی هدفم سخت متمرکز بودم،اصلاً سخت نبود حتی شیرین هم بود.

وقتی کتابی تمام می‌کردم سعی می‌کردم نمونه سؤال‌های مربوط به آن‌ها هم کار کنم تا هم باعث آشنایی باشد وهم محکی برای موفقیت در امتحان، سعی کردم که از خودم بهتر شوم اگر برای درس خواندن راهنمایی‌های، راهنمایم و یدکی به نام اراده، موتوری به نام استقامت، راننده‌ای به نام خدا نداشتم هرگز به موفقیت نمی‌رسیدم، من در اول زمان خودم را مدیریت کردم و از ۲۴ ساعت روز استفادهٔ بهینه را بردم، سعی کردم وقتم را صرف مسائل بااهمیت زندگی‌ام بکنم و این در ذهنم بود که در انتظار زمان بنشینم آن را ازدست می‌دهم.

البته ناگفته نماند که در طول یک سال در تمام آزمون‌هایی که شعبه که برگزار می‌شد شرکت می‌کردم و آدم شب امتحانی نبودم، مطالب سی‌دی‌ها را هم می‌خواندم. بالاخره رو موعد فرا رسید روزی که اسامی قبول‌شدگان در سایت گذاشته شد قلبم از هیجان داشت از سینه بیرون می‌آمد. وقتی نتیجه آزمون آمد، وقتی نامم را در بین اسامی قبول‌شدگان دیدم فقط چند دقیقه به صفحه گوشی‌ام زل زدم، شمارهٔ راهنمایم را گرفتم و خواستم اولین کسی باشد که خبر قبولی در آزمون را می‌دهم و ایشان هم کلی ذوق کردند و فرمودند: قشنگ‌ترین خبری بود که امروز شنیدم.

حس قبولی در آزمون مثل حس مادری است که اولین بار فرزندش را در آغوش می‌کشد، حسی است که با هیچ کلمه‌ای در هیچ جمله‌ای با هیچ قلمی نمی‌توان آن را انتقال داد. چقدر احساس غرور می‌کنی وقتی در آزمونی قبول شده‌ای که هدفت تنها خدمت است، آن‌قدر غرق در بیان احساساتم شدم که یادم رفت خداوند متعال را شکر کنم. خدا را شاکرم که مرا لایق خدمت در این خدمت دانست، از آقای مهندس بابت چنین بستر ارزشمند سپاس‌گزارم، همین‌طور از راهنمای خودم صمیمانه تشکر می‌کنم اگر ایشان و رهنمودهایشان نبود، زحمتی که در آفتاب کشیده بودم، حق استفاده از سایه و استراحت را نداشتم.

نگارش: راهنمای لژیون دوازدهم همسفر عاطفه
ویرایش: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر ساره (لژیون هشتم)
ارسال مطلب: مرزبان خبری همسفر سمیه
همسفران نمایندگی رودکی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .