هفتمین جلسه از دوره بیست و ششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لویی پاستور با استادی مسافر فرهاد، دبیری مسافر علیرضا و نگهبانی مسافر امیر با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» در روز چهارشنبه ۱۳ تیرماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.
![](/EditorFiles/Image/IMG-20240703-WA0002(2).jpg)
خلاصه سخنان استاد:
از نگهبان محترم آقا علیرضا سپاسگزارم که مرا لایق دانستند و استادی این جلسه را به من پیشنهاد کردند. همچنین از آقای نورعلی استاد خودم سپاسگزارم که این فرصت را به من دادند. امروز داشتم به این فکر میکردم که در سال گذشته یکی از دوستان که هرگاه استاد جلسهای دیر میکرد به او پیشنهاد استاد جلسهای را میدادند و ایشان قبول میکرد و من حسرت این را میخوردم که چرا چنین توفیقی قسمت من نمیشود ولی امروز این سعادت نصیبم گردید و این را بهعنوان یک کادو برای خودم در نظر میگیرم و خیلی ممنونم که به صحبتهای من گوش میکنید.
در مورد قضاوت و جهالت و من فکر میکنم که هر دو دقیقاً در راستای یکدیگر هستند و لازم و ملزوم یکدیگر هستند. جهل من باعث میشود که من قضاوت کنم و قضاوت من باعث میشود که من به سمت جهل و تاریکی بروم. من خودم از زمانی که یادم میآید این موضوع در من نهادینهشده بود.
زمانی که یک جمعی را میدیدم و یا یک شخصی را میدیدم سریع شروع میکردم در ذهن خودم آن را به چالش کشیدن و قضاوت کردن، از روی لباس و یا از روی محل زندگی یا از روی ظاهر و یا از روی رفتارش و به یک نتایجی میرسیدم و بر اساس آن نتایجی که به آن میرسیدم مشخص میکردم که چه رفتاری با آن فرد داشته باشم.
بهعنوانمثال یک سری قضاوتها داریم که از قبل تعیینشده است؛ مثلاً میگویند: فلانی بچه فلان منطقه است و با شنیدن این موضوع شروع میکنیم به قضاوت کردن که فلانی آدم خوبی نیست و هنوز ندیده و نشنیده رفتارمان با آن شخص فرق میکند یا مثلاً میگویند که فلانی متولد فلان ماه است و اینیک قضاوت از پیش تعیینشده است و اصلاً به این موضوع فکر نمیکنیم که آدمها قابلتغییر هستند و با تعبیر ماه و سال تولد و خرافاتی اینگونه که برایمان آوردهاند ذهنمان را بازی میدهند.
از همه مهمتر اینکه ذهن از لحظهای که صبح ما از خواب بیدار میشویم شروع میکند به نجوا کردن در درون ما و بازی ذهن ما شروع میشود و این بازی ذهن یکی از بزرگترین کارهایش این است که ما را وادار به قضاوت کند و نمیگذارد که ما در لحظه کار خودمان را انجام دهیم و ما چشممان به اینطرف و آنطرف است و دیگران را میبینیم و بر مبنای ظاهرشان آنها را قضاوت میکنیم و این عین جهل من است.
![](/EditorFiles/Image/IMG-20240703-WA0010.jpg)
جهل مگر چه چیزی غیرازاین میتواند باشد که حتی من در خفای خودم بنشینم و بهجای اینکه به کارهای خودم فکر کنم و دوربینم روی خودم باشد بنشینم و به دیگران فکر کنم و این موضوع چه سودی برای من دارد و ذهن همین را میخواهد، چیزی را که میگویند باید در لحظه فکر کنی همین است که ما بنشینیم و فقط به خودمان فکر کنیم.
من زمانی که سفرم را شروع کردم و یکی دو ماه گذشته بود در لژیون خیلی بر من فشار میآمد که من فکر میکردم که علامه دهر هستم و از دیگران برترم و فکر میکردم که من خیلی کارم درست است و از دیگران بهترم دیگران را قضاوت میکردم و این باعث شده بود آن چیزی که ذهن من میخواهد و جهالت من میخواهد اتفاق بیفتد.
مثلاً اینکه از آن لژیون بروم و باعث شده بود که عرصه بر من تنگ شود و من با یکی از دوستان سفر دومی مشورت کردم و او جمله زیبایی را گفت، او میگفت که اگر لباس رهجویی را بپوشی آن موقع درختان خیابان هم برائت راهنما میشود، درختان خیابان هم میشوند درس، نفرات آمدهاند تا به تو یاد بدهند که باید نقطه تحملت را بالا ببری و باید سرت در کار خودت باشد و آموزشهای خودت را در نظر بگیری.
بهجای اینکه به حرفهای استادت گوش کنی به این فکر کنی که بغلدستت رفتارش چگونه است و بدون اینکه بدانی که آنها در زندگی خودشان چه مشکلاتی دارند آنها را بر روی ظاهر قضاوت کنی، این باعث میشود که من راه خودم را گم کنم و این باعث میشود که من به سمت جهل بروم و بهجای اینکه از تاریکی خارج شوم روزبهروز در تاریکیها بیشتر فروبروم.
تمام این موضوعها قبل از اینکه به زبان بیاید و قبل از اینکه به کلام تبدیل شود در ذهن من است من اگر بتوانم در ذهن خودم و در تنهایی خودم تمرین کنم بهطوریکه اصلاً به کلام نرسد و آن موضوع را حل نمایم، آنوقت درست عمل کردهام.
تایپ: مسافر علی (لژیون پانزدهم)
عکس: مسافر مسلم (لژیون یازدهم)
ارسال: مسافر میثم (لژیون دوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
90