English Version
English

قضاوت و جهالت

 قضاوت و جهالت

جلسه اول از دوره سوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی آبیک با استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر بختیار و دبیری مسافر رسول با دستور جلسه « قضاوت و جهالت » در روز سه‌شنبه ۱۲ تیر‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

در ابتدا از نگهبان، ایجنت محترم و گروه مرزبانی تشکر می‌کنم این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا بتوانم خدمت کنم و از شما عزیزان آموزش بگیرم. خب قبل از همه‌چیز دوستان می‌دانید من مدت زیادی نیست به این شعبه آمده‌ام و قبلاً در شعبه دیگری سفرکرده بودم؛ نکته خیلی جالبی که دوستان برای من اتفاق افتاد، زمانی که به خاطر تغییر شغلم مجبور شدم به اینجا بیایم، یک دغدغه و نگرانی برایم ایجادشده بود که حس و حالم بعد از حضور در شعبه‌ای دیگر چگونه خواهد بود؟ در شعبه جدید چه اتفاقی برای من می‌افتد؟

قبل از اینکه به اینجا بیایم شروع کردم به تحقیق و این شعبه را انتخاب کردم و به لطف و محبت گروه مرزبانی و ایجنت محترم در اینجا پذیرفته شدم و این نکته‌ای که می‌خواهم بگویم خیلی جالب است؛ من اول که وارد اینجا شدم شاید در لحظه اول یا همان نیم ساعت اول ابتدا زمان نیاز داشتم که حسم را با بچه‌های اینجا یکی کنم و این هم به خاطر استرسی بود که ‌می‌خواستم ببینم که چطور می‌شود؛ بعدازآن و خصوصاً در جلسه دوم که آمدم انگار که من در همین نمایندگی سفرکرده بودم و همه بچه‌ها را انگار مدت‌هاست که می‌شناسم و با آن‌ها آشنا هستم؛ این حس برای من خیلی شیرین بود می‌خواستم با شما در میان بگذارم.

خب دستور جلسه این هفته جهالت و قضاوت است. بحث جهالت بحث نادانی است، بحث جهل است و ندانستن یک سری اطلاعاتی که ما نسبت به آن‌ها ناآگاهیم و دقیقاً قضاوت‌های ما بر اساس همین است یعنی در اتفاقات خیلی ساده روزمره زندگی خیلی داستان‌ها پیش می‌آید که ما یک‌چیزی را مقصر می‌دانیم حالا خارج از بحث افراد و اشخاص یک اتفاقی می‌افتد، یک تصادفی می‌شود، یک ماشینی ترمز می‌زند تصادف می‌شود و ما شروع می‌کنیم به‌طرف بدوبیراه گفتن درحالی‌که مثلاً فرض کن یک گربه آمده جلوی ماشینش؛ می‌گوییم خب یک گربه بوده خدا لعنتش کند درحالی‌که شاید این گربه را سگی دنبالش کرده است بعد می‌بینی آن سگ هم یک داستان دیگری پشت سرش بوده است و این اتفاقات پشت سر هم بوده که این داستان را به وجود آورده است.

ما نمی‌دانیم چون اطلاعاتی نداریم و دید ما، اطلاعات ما نسبت به قضیه و اتفاقاتی که پیرامون ما می‌افتد خیلی محدود است. همه همین‌طور هستیم به خاطر همین‌که نمی‌دانیم و افق دیدمان کم است و بر اساس همین چیزهایی که می‌بینیم قضاوت می‌کنیم و همین اتفاقی که افتاده است، بانی‌اش را مقصر قضیه می‌دانیم و این می‌شود یک قضاوت بر اساس جهالت.

من متوجه شدم وقتی می‌خواهم نسبت به یک نفر یا یک‌چیزی قضاوت کنم، قضاوت من دقیقاً بر اساس اطلاعات ناقص، ناآگاهی و جهل من است. حالا در مورد اتفاقات این است اما در مورد انسان‌ها خیلی فراتر از این موضوع است؛ در مورد انسان‌ها اینکه می‌گوییم آقای مهندس ما را آموزش دادند این‌که فقط قدرت مطلق و خداوند هست که می‌تواند انسان را قضاوت بکند چون انسان در کنار صور آشکارش، صور پنهان دارد که ما اصلاً نمی‌دانیم در صور پنهان چه خبر است و اصلاً آگاهی نداریم.

درنتیجه در بحث انسان، قضاوت آن‌قدر پیچیدگی پیدا می‌کند که هیچ‌کس می‌تواند کسی را مورد قضاوت قرار دهد حتی در صور آشکارش که می‌بینیم یعنی همین زندگی مادی که امروز داخلش هستیم، همین هم به صورتی نیست که بشود قضاوت کرد؛ حتی برادر من که در زندگی من بوده و با من بزرگ‌شده، حتی پدر من هم نمی‌تواند اطلاعاتی داشته باشد که برای من چه اتفاقاتی افتاده است.

یک مثال ساده‌: دو برادر دوقلو دارند کنار هم با همدیگر بزرگ می‌شوند اما در یک‌لحظه دو تا اتفاق متفاوت برایشان می‌افتد، یکی از آن‌ها مثلاً فرض کنید دختر همسایه درب خانه‌شان را می‌زند و می‌رود در را باز می‌کند و عاشق او می‌شود و دیگری مثلاً معتاد می‌شود؛ آیا ما می‌توانیم این دو برادر را قضاوت کنیم؟ خیر! چون از هیچ‌کدام از این اتفاقات را نمی‌دانیم و اگر قضاوت کنیم قطعاً اشتباه است. خب آقای نگهبان هم‌دست به قلم شدند فکر می‌کنم وقت من تمام است. از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید خیلی متشکرم.

تایپ: مسافر علی (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: مسافر فرید (لژیون یکم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .