English Version
English

دل‌نوشته- مسابقات ورزشی

دل‌نوشته- مسابقات ورزشی

راهنما همسفر زینب
در دوران دبیرستانم، وقتی با تعداد اندک پشت تور والیبال قرار می‌گرفتم و به توپ ضربه می‌زدم، آرزو می‌کردم که روزی بتوانم والیبال را به صورت حرفه‌ای ادامه دهم چون ورزش مورد علاقه من بود. هیچ وقت از این ورزش سیر نمی‌شدم. از هر فرصتی برای بازی کردن و لذت بردن استفاده می‌کردم. بزرگ شدم، ازدواج کردم و خوشبختانه همسرم نیز اهل ورزش بود و همیشه مسابقات فوتبال و والیبال را از تلویزیون دنبال می‌کرد. من با حسرت به این مسابقات نگاه می‌کردم و از این‌که رشته‌ی ورزشی را به صورت حرفه‌ای دنبال نکرده بودم، افسوس می‌خوردم.
زندگی روی سختش را به من نشان داد؛ متوجه مصرف مسافرم شدم، انگار قصر آرزوهایم به یکباره ویران شد. هرگز فکر نمی‌کردم کسی که به ورزش علاقه دارد، بتواند مصرف‌کننده باشد! باورم این بود کسی که به دنبال ورزش می‌رود، برای سلامتی جسم خودش اهمیت خاصی قائل است. وارد کنگره شدیم و درمان را شروع کردیم چون سفر خودمان را در میبد آغاز کرده بودیم خیلی سخت بود صبح‌های جمعه برای ورزش از یزد به میبد برویم. متأسفانه در سفر اول تقریباً می‌توان گفت رشته ورزشی خاصی را دنبال نکردیم. با تعدادی از بچه‌ها که از یزد به میبد برای سفر می‌رفتیم، تصمیم گرفتیم در یکی از پارک‌های یزد ورزش کنگره را راه‌اندازی کنیم. صبح جمعه قرار شد به پارک غدیر یزد رفته و همگی بعد از صرف صبحانه ورزش را آغاز کنیم و از آن‌جا استارت ورزش خورده شد.
آن روز که برای اولین‌بار وارد پارک غدیر شدم، هرگز فکر نمی‌کردم روزی بیاید که تیم والیبال داشته باشیم و در مسابقات اصفهان شرکت کنیم. وقتی نمایندگی وکیلی در یزد راه‌اندازی شد، مکان پارک تغییر کرد. خانم راضیه اعلام کردند که تیم والیبال تشکیل دهیم و برای مسابقات به اصفهان برویم. در راه برگشت از نمایندگی وکیلی بسیار خندیدیم و این کار را جدی نگرفتیم چون حتی کفش‌های مناسب ورزش هم تهیه نکرده بودیم. روحی تازه در وجود همه ما دمیده شد. به تکاپو افتادیم تا وسایل اولیه را تهیه کنیم؛ یک تور والیبال سفارش دادیم و لباس ورزشی تهیه کردیم؛ ولی متاسفانه فقط ۸ نفر بودیم حتی دو تیم نمی‌شدیم که بتوانیم یک بازی واقعی را تجربه کنیم. با همان تعداد کم شروع به تمرین کردیم. چقدر آن روزها برایم زیبا و خاطره انگیز بود! چون احساس جوانی می‌کردم و خوشحال که بالاخره می‌توانم یک مسابقه واقعی را تجربه کنم. در این‌جا، جا دارد از مسافرم که در تمام این مراحل مرا یاری می‌کرد و هر کاری که از دستش برمی‌آمد برای ما انجام می‌داد، تشکر کنم. اگر تلاش‌های او و دیگر مسافران نبود ما نمی‌توانستیم خودمان را به‌موقع به اصفهان برسانیم.
اولین‌بار که برای مسابقات به اصفهان رفتیم تعداد نفرات ما به زور ۸ نفر می‌شد که تقریباً همگی فقط تا حدودی قواعد والیبال را می‌دانستیم و بازی چندانی بلد نبودیم. یادم می‌آید به اصفهان رفتیم و در بازی اول متوجه قدرت بازیِ والیبال تیم مقابل شدیم. نشاط و سرزندگی مسافران و همسفران را در پارک ملاحظه کردیم و تلاشی که برای برقراری نظم و اجرای دقیق قوانین دیده می‌شد. متوجه شدیم که اگر بخواهیم در ورزش پیشرفت بیشتری داشته باشیم باید وقت بگذاریم و هر هفته در پارک حضور داشته باشیم. متأسفانه در آن سال نتیجه مطلوبی از مسابقات نصیب ما نشد ولی با کوله‌باری از آموزش به یزد برگشتیم. دیگر برای ما ورزش در پارک اهمیت بیشتری پیدا کرده بود و بسیار آموختیم. امسال خوشبختانه از یک تیم ۸نفره تبدیل به دو تیم شدیم، تعداد بچه‌هایی که به والیبال علاقه داشتند بیش‌تر شد و الآن که این دل‌نوشته را می‌نویسم ما از مسابقات اصفهان برگشته‌ایم با دو برد شیرین و تجربیاتی که از این دو برد، ارزشش بیش‌تر است.
من به آرزوی خودم که بازی کردن در مقابل یک تیم واقعی بود رسیده‌ام. خداوند را هزاران هزار بار شکر می‌کنم که در تمام مراحل زندگی، حواسش به تمامی بندگانش هست و هرگز آن‌ها را فراموش نمی‌کند. هیچ‌وقت و حتی در بهترین شرایط فکر نمی‌کردم که روزی آن‌چه که به تصورِ اشتباهِ من قصر آرزو‌هایم را ویران کرده بود، باعث شود من به تک‌تک خواسته‌هایم برسم. به قول بزرگ دانشمند تاریخ، مشکلات لعنت خداوند نیستند، تو می‌توانی آن‌ها را سکویی برای اوج گرفتن و پرواز کنی و این کار تنها با آگاهی و خودشناسی امکان‌پذیر می‌باشد.

همسفر مهدیه.م
در ابتدا از راهنمایان و مرزبان مهربان، خانم‌ فاطمه، برای حضور گرمشان و محبت‌ و عشقی که نثار تمامی همراهان در سفر به اصفهان کردند و همچنین از حضور تمام دوستانم تشکر می‌کنم.
از قدیم می‌گویند که اگر می‌خواهی کسی را بشناسی با او به سفر برو؛ من در این سفر چهره‌ی مهربان، منش‌ و دل بزرگ تمامی همسفران را دیدم، همسفرانی از جنس نور الهی.
شرکت در مسابقات خیلی چیزها را می‌آموزد؛ از جمله صبوری و بردباری، عشق و مهر، همراهی و همدلی، تلاش، امید و... می‌آموزی که تا آخرین لحظه از پای ننشینی و همواره امیدوار باشی. امیدوار به پیروزی، امیدوار به یادگیری و در نهایت رسیدن به خوشحالی.
برگزاری مسابقات ورزشی در کنگره بدین‌گونه است که جهانبینی اعضایِ‌ تیم مهم‌ترین شاخص به حساب می‌آید و فرمان‌برداری به شدت حائز اهمیت است. تیمِ داوری به خوبی و با عدالت به وظایف خود عمل می‌کنند. مسابقات رأس ساعتِ مشخص شده، انجام می‌شود و قوانین به‌طور دقیق و کامل اجرا می‌شود.
من چه در سفر اول به عنوان یکی از اعضای تیم و چه در سفر دوم به عنوان یک همراه پر از شوق، پر از عشق و امید بودم.
در سفر اول به اصفهان یاد گرفتم که شکست به معنای باختن نیست بلکه آموختن است و در سفر دوم بعد از برد زیبای تیم والیبال و دوستان همراه بدمينتون به این جمله‌ی زیبای جناب آقای مهندس کاملاً واقف شدم؛ «بیگانگانی به ظاهر بیگانه اما آشناتر از هر آشنایی چون یک وجود» زیرا چنان خشنود بودم که گویی خودم برنده شدم، با هر لبخند همراهانم خندیدم و از شادی‌شان قهقهه زدم. در نهایت حسی را تجربه کردم که زبان از وصف آن قاصر است.
خداوند را شاکرم برای حضورم در کنگره و همچنین بودنم در کنار دوستانِ جان.
إن‌شاءالله که من هم توانسته باشم همراه خوبی باشم.
در پایانِ سخن امیدوارم تمامی همسفران چنین لحظاتی را در زندگی تجربه کنند و پر از شوق و آگاهی شوند.

نویسنده: راهنما همسفر زینب و همسفر مهدیه.م رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ویرایش: رابط خبری همسفر زهرا.ط رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ارسال: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .